سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنزیل نور


ساعت 10:45 صبح دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق(148 )

قرآن شریف در موارد متعدد خاطرنشان ساخته است که مالکیت تمام عوالم هستى اختصاص به ذات اقدس الهى دارد و تصریح فرموده است: 

و لم یکن له شریک فى الملک. 

براى ذات اقدس الهى شریکى در مالکیت و حکومت وجود ندارد. 

بنابراین، ضدى براى خداوند نخواهد بود. در قرون گذشته بعضى از افراد نادان در ذهن خویش خدایانى مى‏ساختند به نام آلهه‏ى حیات و مرگ و باران و رزق و نظایر اینها و تصور مى‏کردند که این آلهه در نظام خلقت آنقدر قدرتمندند که اگر اراده نمایند، مى‏توانند با خداوند خالق ضدیت کنند و سد راه اراده‏ى او شوند. این سخنان موهوم و بى‏ارزش، قابل بحث نیست. اما در گذشته و حال، افراد باایمانى بوده و هستند که در مواقعى تصور مى‏کردند فلان قدرتمند مستبد آنقدر نیرومند و تواناست که اگر مشکلى پیش آید و دست آن قدرتمند به گونه‏اى در کار باشد، آن مشکل حل نخواهد شد، مگر آنکه موافقت وى جلب شود و او راضى گردد. اینان در مقابل قدرت آن جبار آنچنان خود را مى‏باختند که حتى توجه به خداوند و دعاى در پیشگاه او را 

بى‏اثر مى‏پنداشتند. این گروه با تصور باطل خود، ناآگاه براى خداوند در ذهن خویش جعل ضد مى‏نمودند و اگر به فرض با چنین اندیشه‏ى باطل دعا مى‏کردند، مستجاب نمى‏شد، زیرا معرفت ایمان به مقام شامخ حضرت رب العالمین ناقص بود و مصداق آیه‏ى شریفه‏ى: 

و ما قدروا الله حق قدره. 

بودند، آنان قدر و منزلت رفیع بارى تعالى را آنطور که باید بزرگ نشمردند و اداى حق آفریدگار را ننمودند. 

قال قوم للصادق علیه‏السلام: ندعو فلا یستجاب لنا. قال: لانکم تدعون من لاتعرفونه. 

قومى به امام صادق (ع) عرض کردند: دعا مى‏کنیم و به استجابت نمى‏رسد، چرا چنین است؟ حضرت فرمود: براى اینکه شما کسى را مى‏خوانید که او را نمى‏شناسید و درباره‏اش به شایستگى معرفت ندارید. 

در حکومت بنى‏امیه و بنى‏عباس افراد باایمان و شریفى همانند على بن یقطین بودند که در ظاهر به دولت جبار خدمت مى‏کردند و در باطن انجام وظیفه‏ى دینى مى‏نمودند، حتى در مواقعى بعضى از ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام به آنان نامه‏ى محرمانه مى‏نوشتند و درباره‏ى افراد مظلوم توصیه مى‏کردند و آن مامورین پاکدل با علاقه‏مندى وظیفه‏ى محوله را انجام مى‏دادند و مومن گرفتارى را از بلا خلاص مى‏کردند. 

عبدالله هبیرى یکى از افرادى است که با نیروى ایمان خود قدرت جبارى را در هم شکست و عملا اثبات نمود که براى آفریدگار جهان ضدى قرار نداده است. خداوند بر اثر استقامت و ثبات ایمانى 

 

او، دعا و تمنایش را به اجابت رساند و در کمال عزت و سربلندى، وى را به هدفش نایل ساخت و در اینجا خلاصه‏اى از قضیه‏ى او به عنوان شاهد بحث ذکر مى‏شود. 

عبدالله هبیرى از افاضل دبیران و وجوه کتاب بود. در عهد مروانیان کارهاى مهمى به عهده داشت. در دولت عباسیان مدتى بیکار مانده و در مضیقه‏ى مالى قرار گرفته بود. براى حل مشکل خود ناچار هر روز بر اسب لاغرى که داشت سوار مى‏شد و در خانه‏ى وزیر مقتدر مامون به نام احمد ابوخالد مى‏رفت. او مردى تند و زودرنج بود. هر روز که هبیرى به او سلام مى‏کرد، ناراحت و رنجیده خاطر مى‏شد و دیدارش براى وزیر، گران بود. روزى وزیر بر اثر پیشامدى آزردگى خاصى داشت. اول صبح که از منزل خارج شد، هبیرى نزدیک آمد و به وزیر سلام نمود. آن روز از دیدن وى سخت رنجید. یکى از دبیران جوان خود را طلب نمود، به او گفت: برو هبیرى را ملاقات کن و بگو: مرد پیر و محنت زده‏اى هستى، هر روز به دیدار من مى‏آیى و مرا مى‏رنجانى. من به تو شغلى نخواهم داد و کارى از تو نمى‏آید. برو در گوشه‏اى به عبادت مشغول باش. اگر به امید کارى نزد من مى‏آیى، از من قطع امید کن که به تو کارى نخواهم داد. دبیر جوان مى‏گوید: پیام وزیر تند بود و من شرم داشتم از اینکه آن سخنان را به هبیرى بگویم. لذا سه هزار درهم از خود تهیه نمودم، به دست غلامى دادم، و او را با خود به منزل هبیرى بردم. چون مرا دید، احترام کرد. به هبیرى گفتم: آقاى وزیر سلام رسانده و پیام داده براى من سنگین است که پیرمرد محترمى هر روز در منزل من بیاید. فعلا شغلى مهیا نیست. مبلغى را براى شما فرستاده، خرج کنید، شاید کارى بعدا تهیه شود. چهره‏ى هبیرى گرفت. چون غلام پول را نزدش آورد، از من پرسید: چقدر است؟ گفتم: سه 

هزار درهم. سخت ناراحت شد. گفت: بردار، من نه گدا هستم و نه از او صدقه مى‏خواهم. جوان دبیر مى‏گوید: از سخن هبیرى ناراحت شدم. گفتم: این پول از من است، وزیر براى شما پولى نفرستاده. من شرم داشتم پیام تند وزیر را آنطور که گفته است به شما بگویم. هبیرى گفت: ما على الرسول الا البلاغ: پیام‏آور وظیفه‏اى جز ابلاغ پیام ندارد، هر چه وزیر گفته تمام و کمال بگو و یک حرف آن را باز مگیر. تمام پیام وزیر را شرح دادم. هبیرى پس از استماع سخنان وزیر گفت: اینک سخنان مرا بشنو و تمام و کمال با وزیر بگو، بگو آفریدگار هیچ کس را بى‏وسیله رزق ندهد، این عالم جهان اسباب و علل است و اینک کلید رزق عده‏اى را خداوند در کف تو نهاده و ذات تو در قبضه‏ى قدرت اوست، و من براى دست یافتن به رزق خداوند، درى را جز در منزل تو نمى‏شناسم، اگر رزقى مقدر فرموده، به وسیله‏ى تو به من مى‏رسد، و اگر مقدر نفرموده، از تو رنجشى ندارم، چون کلید رزق من در دست توست، بخواهى یا نخواهى هر روز در خانه‏ات خواهم آمد و از تو دست نمى‏کشم. جوان منشى مى‏گوید: من از قوت یقین او به شگفت آمدم. فردا صبح که به خانه‏ى وزیر رفتم، دیدم هبیرى آمده و ایستاده است. وزیر که از منزل خارج شد، چشمش به هبیرى افتاد، سخت ناراحت گردید. به من گفت: مگر پیام مرا ندادى؟ گفتم داده‏ام و او جوابى داده که وقتى به درگاه خلافت رسیدیم، شرح مى‏دهم. پس از رسیدن به دربار، جواب را به وزیر گفتم. بشدت خشمگین شد و از غضب نمى‏دانست چه کند. در این بین، وزیر احضار گردید و او به حضور مامون رفت. ابتدا امور کشور را که باید شرح دهد به عرض رساند. وزیر در آن روز مى‏خواست عبدالله زبیرى را به سمت استاندار مصر معرفى کند. شروع به صحبت کرد و گفت: اوضاع مصر قدرى 

مختل گردیده، مرد لایقى لازم است به آنجا برود. خلیفه گفت: به نظرت چه کسى براى این کار شایسته است؟ خواست بگوید: عبدالله زبیرى، گفت: عبدالله هبیرى. خلیفه پرسید: او زنده است و حالش چطور است؟ وزیر گفت: اشتباه کردم، مقصودم عبدالله زبیرى بود، نه عبدالله هبیرى. خلیفه گفت: براى عبدالله زبیرى فکرى خواهیم کرد، از هبیرى بگو. زمانى که من خردسال بودم، گاه نزد من مى‏آمد. او فردى است حقشناس و خدمت نگاهدار. وزیر گفت: او لایق این شغل نیست. خلیفه گفت: او مردى است بزرگ و در کارهاى خطیر ورزیده. وزیر گفت: او از دشمن بچگان آل‏عباس است. خلیفه گفت که آل‏مروان درباره‏ى پدران او لطف کردند و آنان تلافى نمودند، ما نیز به او خدمت مى‏کنیم تا اخلاص او در دولت ما ظاهر شود. وزیر گفت: او مدتى است بیکار است و نمى‏تواند مصر را اداره کند. گفت: با حمایت خود او را تقویت مى‏کنیم و پیشرفتش مى‏دهیم. سپس به وزیر گفت: به جان و سر من بگو چرا با او اینقدر مخالفت مى‏نمایى؟ وزیر پیغام خود و جواب هبیرى را به عرض خلیفه رساند. مامون گفت: چه خوب گفته و مطلب همان است که او گفته، ما ولایت مصر را به او دادیم و سیصد هزار درهم از خزانه به وى انعام نمودیم تا مقدمات سفر خود را فراهم آورد. به جان و سر من قسم، فرمان ولایت مصر و انعام ما را کسى جز خودت به وى نرساند. وزیر اطاعت کرد، به منزل هبیرى رفت، از وى بسیار عذر خواست و جریان امر را گفت. عبدالله هبیرى براى وزیر نیرومند عباسى قدرت مستقلى قائل نبود و مخالفت او را با احاله‏ى شغلى مهم نمى‏شمرد، تمام توجه هبیرى به ذات اقدس 

الهى معطوف بود و در عالم وسایل و اسباب، وزیر را مجراى روزى رساندن خداوند به بعضى از افراد مى‏دانست و در پیامى که به وزیر داده بود، صریحا گفته بود: ذات تو در قبضه‏ى قدرت الهى است. عبدالله هبیرى یک موحد واقعى و یک مسلمان حقیقى بود، او حریم مقدس بارى تعالى را محترم مى‏شمرد، اداى وظیفه‏ى عبودیت مى‏نمود، براى خداوند ضدى قرار نداده و بر اثر این خلوص واقعى و ایمان محکم، خداوند در سخت‏ترین شرایط، دعایش را به بهترین وجه مستجاب نمود. 

براى آنکه دعا مردود درگاه الهى نشود، باید دعاکننده به قدر و عظمت بارى تعالى توجه کامل داشته باشد و براى او ضدى قرار ندهد. در قطعه‏ى دعاى «مکارم‏الاخلاق» موضوع بحث امروز، امام سجاد (ع) براى مردود نشدن دعا از دو مطلب نام برده: یکى «ضد» است و آن دیگر «ند». عرض مى‏کند: 

و لا ترد دعائى على ردا، فانى لا اجعل لک ضدا، و لا ادعو معک ندا. 

بار الها! دعاى مرا به خودم برمگردان و از استجابت محرومم مفرما، زیرا من در مقام توحید، نه براى تو مخالف و ضدى قرار داده‏ام و نه با تو مماثل و همتایى را خوانده‏ام. 

قبلا گفته شد: 

«الند» المثل، یقال «ما لا ند له» اى ما لا نظیر له. 

«ند» به معناى همانند و مثل است، گفته مى‏شود: «براى فلان موجود ندى نیست» یعنى نظیر ندارد. 

بعضى بر اثر جهل، آلهه‏ى موهوم و خود ساخته را ضد خداوند خوانده و بعضى مخلوق آفریده‏ى خداوند را ضد خدا قرار داده و پنداشته‏اند 

که اگر ضد خدا بخواهد، مى‏تواند سد اراده‏ى الهى شود و نگذارد امر او تحقق یابد. بعضى بر اثر نادانى، کارهاى اختصاصى خداوند را به غیر خدا نسبت مى‏دهند و آن غیر را همتا و مثل او مى‏پندارند و با این پندار ناصواب به حریم مقدس الهى اسائه‏ى ادب مى‏نمایند. در مقابل اینان، افراد واقع‏بین و باایمانى هستند که در تمام مواقع حریم الهى را محترم مى‏شمرند و قدمى از مرز واقع فراتر نمى‏روند. براى توضیح مطلب و تفکیک این دو گروه از یکدیگر، لازم است به اختصار در این باره توضیحى داده شود. خداوند دنیا را عالم علل و اسباب قرار داده و فیضهاى خود را از آن مجارى به مردم مى‏رساند. رزق را از راه کشاورزى، شفا را از راه طبیب و دارو، و دیگر امور را از طرق دیگر. مومنین واقعى و عارفان به مقام ربوبى با آنکه در زندگى از وسایل و اسباب استفاده مى‏کنند و لطف الهى را از آن مجارى دریافت مى‏دارند، هرگز مقام رفیع حضرت بارى تعالى را از یاد نمى‏برند، حریمش را همواره بزرگ مى‏شمرند، و براى او مثلى قرار نمى‏دهند. این گروه که از غیر خداوند منقطع‏اند، هر وقت دعا کنند، درخواستشان مقبول و تمنیاتشان به اجابت مى‏رسد. 

عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: اذا اراد احدکم ان لا یسال الله شیئا الا اعطاه فلییاس من الناس کلهم و لا یکون له رجاء الا من عند الله عز و جل. فاذا علم الله ذلک من قلبه لم یسال الله شیئا الا اعطاه. 

امام صادق (ع) فرمود: وقتى یکى از شما اراده کند که چیزى از خداوند درخواست ننماید مگر آنکه به وى عطا کند، از تمام مردم باید مایوس شود و جز به خداوند امیدى نداشته باشد. وقتى خدا بداند 

که ضمیر او اینچنین است و از غیر خدا منقطع است، از او چیزى طلب نمى‏کند مگر آنکه به وى عطا مى‏فرماید. 

بین افراد باایمان عده‏ى قلیلى هستند که از این مزیت ایمانى و معرفت سعادت آفرین برخوردارند. بیشتر مردم مومن به خداوند از این کمال معنوى بى‏نصیب‏اند و در مواقع عادى که علل و اسباب طبیعى، مسیر خود را مى‏پیماید و امور بر وفق مرادشان جریان دارد، از خداوند غافل‏اند و توجهشان به وسایل عادى معطوف است. در موقعى که اسباب معمولى کم اثر مى‏شود، مثلا طبیب و دوا نمى‏توانند به مریض بهبود بخشند، وضع روحى بیمار و اطرافیانش منقلب مى‏گردد، از مجارى اسباب حالت انقطاع پدید مى‏آید، متوجه معنویات مى‏گردند، نور توحید در ضمیرشان شکوفا مى‏شود، صمیمانه دعا مى‏کنند، خداوند تفضل مى‏فرماید، وضع مریض ناگهان عوض مى‏شود، و آثار بهبودى مشهود مى‏گردد. 

در یکى از جنگهاى مسلمین با کفار، دشمنان در قلعه‏ى محکمى استقرار یافته بودند. مسلمانان قلعه را در محاصره داشتند و هر روز براى فتح قلعه تلاش مى‏نمودند و نتیجه‏اى به دست نمى‏آمد. مدت محاصره و تلاش براى فتح قلعه به درازا کشید. روحیه‏ى سربازان مسلمین تدریجا ضعیف گردید، آثار یاس در چهره‏ى آنان خوانده مى‏شد. فرمانده لشکر که این وضع را مشاهده کرد، سخت ناراحت گردید، تصمیم گرفت متوجه خدا شود، دعا کند و براى پیروزى مسلمین از ذات اقدس الهى استمداد نماید. شبى در حالى که از همه‏ى وسایل و اسباب عادى منقطع شده بود، دست دعا به پیشگاه بارى تعالى برداشت و از خداوند فتح قلعه و پیروزى مسلمین را درخواست نمود. فرداى آن روز در نقطه‏اى نشسته بود، ناگاه سگ سیاهى را دید که در عسکرگاه مى‏دود 

و چون به نقطه‏ى انباشتن زباله رسید، براى یافتن طعمه به داخل آن رفت. فرمانده در آن سگ و ممیزاتش دقت نمود و به ذهن سپرد. شب فرا رسید. هوا مهتاب بود. فرمانده دید که همان سگ بالاى حصار قلعه ظاهر شد، یقین کرد که این قلعه راه پنهانى دارد که سگ از آن راه قلعه را ترک مى‏گوید و از همان راه به قلعه برمى‏گردد. 

مطلب را با بعضى از محارم خود به میان گذارد. آنان هر قدر تفحص نمودند، راه را نیافتند. فرمانده دستور داد انبانى را چرب کنند و در جدار آن سوراخهاى کوچکى باز نمایند. در انبان ارزن بریزند و در انبان را محکم ببندند و آن را در محل زباله بیفکنند. فردا سگ آمد، به محل زباله رفت، انبان چرب را به گمان آنکه طعمه‏اى است به دندان گرفت تا آن را از راه نقب به داخل قلعه ببرد. حرکات بدن سگ موجب شد که دانه‏هاى ارزن در مسیرش بر زمین بریزد. مامورین خط سیر سگ را از دنبال نمودن دانه‏هاى ارزن یافتند، از آن راه به داخل قلعه رفتند و دژ محکم دشمن را فتح نمودند. 

بنابر آنچه مذکور افتاد، معلوم شد که اگر کسى براى خداوند مخالف و ضدى قرار ندهد و همچنین از غیر خدا منقطع شود و با او مثل و مانندى را نخواند، دعایش شایسته‏ى استجابت است و خداوند تمنایش را برآورده مى‏سازد.

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:44 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(147 )

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و لا ترد دعائى على ردا، فانى لا اجعل لک ضدا، و لا ادعو معک ندا. 

     

    امام سجاد علیه‏السلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: بار الها! دعاى مرا به خودم برمگردان و از استجابت محرومم مفرما، زیرا من در مقام توحید، نه براى تو مخالفى قرار داده‏ام و نه با تو مماثل و همتایى را خوانده‏ام. 

    به خواست خداوند توانا، این سه جمله از کلام حضرت زین‏العابدین (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است. عبادت و بندگى در پیشگاه بارى تعالى عبارت از تذلل و خضوع عابد در حضور معبود و آفریده در مقابل آفریدگار است، و این امر طبق دستور شارع، به صورت قیام و قعود یا رکوع و سجود انجام مى‏شود. اما دعا و درخواست از خداوند، برتر و افضل از هر عبادتى است. 

    قلت لا بیجعفر علیه‏السلام: اى العباده افضل؟ فقال: ما من شى‏ء افضل عند الله عز و جل من ان یسال و یطلب مما عنده.  راوى مى‏گوید: از امام باقر (ع) سئوال کردم کدام عبادت نزد خداوند افضل است؟ فرمود: هیچ چیزى نزد بارى تعالى افضل و برتر از این نیست که مورد تمنى و درخواست واقع شود و سئوال‏کننده از وى بخواهد آن را که نزد اوست. 

    دعا و درخواست بندگان از حضرت حق آنقدر مهم است که در قرآن شریف آمده: 

    قل ما یعبوا بکم ربى لو لا دعاءکم؟ 

    پیمبر گرامى! به مردم بگو: اگر دعا و درخواستتان نمى‏بود، پروردگار من به شما اعتنا نمى‏کرد و نزد او قدر و ارزشى نمى‏داشتید. 

    برترى دعا بر عبادت شاید از این جهت باشد که عبادت حاکى از خضوع و تذلل نهایى عابد در مقابل معبود است، ولى دعا علاوه بر خضوع و تذلل، از فقر و نیازمندى دعا کننده در پیشگاه الهى حکایت مى‏کند، به عبارت دیگر مى‏توان گفت: عبادت کننده مراتب اطاعت و فرمانبرى خویش را در مقابل معبود ظاهر مى‏سازد، ولى دعاکننده در واقع دست گدایى دراز کرده و مراتب نیازمندى خود را در برابر پروردگار ابراز نموده و عملا به این آیه‏ى شریفه جامه‏ى تحقق پوشانده است: 

    یا ایها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحمید. 

    اى مردم! همه‏ى شما فقراى درگاه بارى تعالى هستید و خداوند است که غنى بالذات و مورد ستایش است. 

    با توجه به آنچه مذکور افتاد، روشن شد که دعاى واجد شرایط معنوى و مبین فقر و نیازمندى مخلوق به خالق، بیش از عبادت، بندگان 

    را به خداوند نزدیک مى‏کند و مایه‏ى علو درجات دعاکنندگان مى‏گردد. افراد باایمان هر چه بیشتر به این مهم توجه نمایند و بر تعداد دعاها و تضرعهاى خویش، هر چند براى حوایج کوچک باشد، بیفزایند، مى‏توانند بیش از پیش به خداوند نزدیک شوند و از قرب معنوى زیادترى برخوردار گردند. 

    عن سیف التمار عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: سمعته یقول: علیکم بالدعاء فانکم لاتتقربون بمثله، و لا تترکوا صغیره لصغرها ان تسالوها، فان صاحب الصغار هو صاحب الکبار. 

    سیف تمار مى‏گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: بر شما باد دعا، چه آنکه با هیچ وسیله‏اى همانند دعا نمى‏توانید به قرب الهى نایل گردید و درخواست کوچک را به علت کوچکیش ترک نگویید، زیرا آن کس که حوایج کوچک را برمى‏آورد، همان کسى است که خواسته‏هاى بزرگ را برآورده مى‏سازد. 

    با توجه به آنچه معروض افتاد، روشن شد که: اولا ارزش معنوى دعا از عبادات بیشتر است، و ثانیا هیچ عاملى بنده‏ى باایمان را به قدر دعا به خداوند نزدیک نمى‏کند. جالب آنکه دعاکننده، خود مستقیما و بلاواسطه با پروردگار سخن مى‏گوید، بدون اینکه نزد مردم کمترین آسیبى به عز و احترامش وارد شود، او به گناهان بزرگى که مرتکب شده اعتراف مى‏کند و آمرزش مى‏خواهد، فقر و تهیدستى خویش را شرح مى‏دهد و درخواست گشایش مى‏نماید و احدى از وضع وى باخبر نمى‏شود، از بیمارى پنهان خود نام مى‏برد، درخواست شفا مى‏کند و کسى بر آن واقف نمى‏گردد. خلاصه، قدر و منزلت دعا یک 

    مهم است و اینکه دعا بدون واسطه انجام مى‏شود و اسرار دعاکننده نزد این و آن فاش نمى‏گردد، مهم دیگر. حضرت على (ع) ضمن نامه‏ى حکیمانه و پرمحتواى خود که به فرزندش امام مجتبى (ع) نوشته، از اصل دعا نام برده و بدون واسطه بودن آن را نیز خاطرنشان فرموده است: 

    و اعلم ان الذى بیده خزائن السماوات و الارض قد اذن لک فى الدعاء و تکفل لک بالاجابه و امرک ان تساله لیعطیک و تسترحمه لیرحمک. و لم یجعل بینک و بینه من یحجبک عنه و لم یلجئک الى من یشفع لک الیه. 

    فرزند عزیز! آن کسى که تمام خزاین آسمانها و زمین در دست اوست، به تو اجازه‏ى دعا داده و خود اجابت آن را تکفل نموده است، به تو امر نموده او را بخوانى تا عطایت فرماید، رحمتش را درخواست کنى تا مشمول رحمتت قرار دهد. بین خود و بین تو حاجب و دربانى قرار نداده و تو را ملجا نساخته است که براى دعا شفیعى با خود بیاورى. 

    دعا باب رحمت واسعه‏ى الهى است، دعا مى‏تواند بزرگترین مشکل را با کوچکترین درخواست حل کند و مهمترین تمناى دعاکننده را به آسانى برآورده سازد. 

    عن ابیجعفر علیه‏السلام قال: لقد غفر الله تعالى لرجل من اهل البادیه بکلمتین دعا بهما. فقیل: و ما هما؟ قال: اللهم ان تعذبنى فانا اهل ذلک و ان تغفر لى فانت اهل ذلک. 

    امام باقر (ع) فرمود: خداوند مرد بادیه‏نشینى را براى دو کلمه دعا که به زبان آورد، مشمول مغفرت خود قرار داد. عرض شد: آن دو 

    کلمه چه بود؟ فرمود: به پیشگاه خداوند عرض کرد: بار الها! اگر عذابم نمایى من شایسته‏ى عذابم، و اگر ببخشى و عفوم فرمایى تو شایسته‏ى عفو و مغفرتى. 

    در قرآن شریف آیات متعدد، و در روایات اولیاى اسلام احادیث زیاد رسیده است که مسلمانان را به دعا ترغیب نموده و به استجابت آن وعده داده شده است، ولى براى آنکه دعا مستجاب شود، شرایط متعددى ذکر گردیده و اگر در مواقعى دعا به اجابت نمى‏رسد، براى فقد یک یا چند شرط استجابت است، و در اینجا بعضى از روایات که حاوى پاره‏اى از شرایط استجابت دعاست، به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد: 

    عن سلیمان بن عمرو قال: سمعت ابا عبدالله علیه‏السلام یقول: ان الله عز و جل لا یستجیب دعاء بظهر قلب ساه فاذا دعوت فاقبل بقلبک ثم استیقن بالاجابه. 

    سلیمان بن عمرو مى‏گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: خداوند مستجاب نمى‏کند دعایى را که با قلب غافل انجام مى‏شود. موقع دعا با حضور قلب از پیشگاه الهى درخواست کن و به اجابت آن مطمئن باش. 

    یکى از شرایط استجابت دعا این است که دعاکننده حد خود را بشناسد و به ارزشى که دارد واقف باشد و درخواستى بالاتر از اندازه‏ى خویش ننماید که مستجاب نخواهد شد. 

    و ان لا یسال فوق قدره فانه یستحق الحرمان. 

    بالاتر از قدر خود دعا نکند و از خداوند نخواهد، که چنین 

    شخصى شایسته‏ى محرومیت است. 

    یکى از امورى که در دعا اهمیت دارد و باید همواره به خاطر دعاکننده باشد، این است که درخواستش برخلاف قوانین خلقت و سنن آفرینش نباشد، کسى دعا نکند که همیشه جوان بماند و کبر سن او را پیر ننماید، دعا نکند که به خواب و استراحت نیازمند نباشد و بتواند در طول عمر، شبانه‏روز کار کند و از سود آن بهره‏مند گردد، دعا نکند که هرگز حافظه‏اش ضعیف نشود و همیشه قدرت حفظش محفوظ باشد و هر چه را که در نوجوانى فراگرفته تا پیرى از یاد نبرد، و دیگر امورى از این قبیل که نمى‏تواند موضوع دعا باشد و مورد درخواست از بارى تعالى. 

    موانع بسیارى مى‏تواند سد راه استجابت دعا شود و نگذارد خواسته‏هاى دعا کننده تحقق یابد و تمنیاتش برآورده شود. البته به هر نسبت که دعاکنندگان از تعالیم دینى آگاهى بیشتر داشته باشند و موانع استجابت را بهتر بشناسند و در موقع دعا آنها را برطرف سازند، مى‏توانند به گونه‏اى دعا کنند که خواسته‏ها و تمنیاتشان واجد صلاحیت استجابت باشد. رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام که خود مربى مسلمین و معلم مدرسه‏ى انسان‏سازى بودند، این نکات را کاملا رعایت مى‏نمودند، از این رو دعاهاى آنان درباره‏ى مردم و درباره‏ى خودشان مستجاب بود. حتى به موجب بعضى از روایات، کسانى از ائمه‏ى طاهرین علیهم‏السلام در حکومت جباران گاهى در چند قدمى مرگ قرار گرفته‏اند و با دعا و توجه به حضرت بارى تعالى خطر را گردانده‏اند و از مجلسى که بنا بود در آن کشته شوند، به سلامت و در کمال عزت خارج شده‏اند. مهمترین مانعى که سد راه استجابت دعاست، نقض معرفت در توحید و 

    کمبود ایمان دعاکنندگان است. این مانع به قدرى قوى و مهم است که اگر دعایى با وجود تمام شرایط استجابت، فاقد توحید کامل و ایمان تمام باشد، فیض استجابت شامل آن دعا نمى‏شود، و این مهم در خلال روایات با تعبیرهاى مختلفى خاطرنشان گردیده و قطعه‏ى دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» موضوع بحث امروز، شاهدى است واضح و براى عموم مسلمانان درسى است آموزنده و سعادت آفرین. 

    و لا ترد دعائى على ردا، فانى لا اجعل لک ضدا، و لا ادعو معک ندا. 

    بار الها! دعاى مرا به خودم برنگردان و از استجابت محرومم مفرما، زیرا من در مقام توحید نه براى تو مخالف و ضدى قرار داده‏ام و نه با تو مماثل و همتایى را خوانده‏ام. 

    امام (ع) در آغاز کلام عرض مى‏کند: بار الها! دعاى مرا به خودم برنگردان، آنگاه کلام خود را با «فاء» سببیت شروع نموده و دلیل آورده که من نه براى تو ضد و مخالفى قرار داده‏ام و نه براى تو مماثل و همتایى را خوانده‏ام، پس به این سبب دعاى چنین انسان موحدى شایسته‏ى استجابت است. 

    براى آنکه کلام حضرت زین‏العابدین (ع) واضح شود و شنوندگان محترم به منظور امام (ع) واقف گردند، لازم است درباره‏ى کلمه‏ى «ضد» و کلمه‏ى «ند» که در دعاى امام (ع) آمده، توضیح داده شود. 

    الضد هو عند الجمهور یقال لموجود فى الخارج مساو فى القوه لموجود آخر ممانع له. 

    «ضد» نزد عموم اهل لغت گفته مى‏شود به موضوعى در خارج که مساوى است در قوه با موجود دیگر و مانعى است براى آن. 

    «الند» المثل، یقال: ما له «ند» اى ما له من نظیر. جمع: انداد. 

    «ند» به معناى مثل است، گفته مى‏شود: براى فلان موضوع ندى نیست، یعنى نظیر ندارد، جمع «ند»، «انداد» است. 

    پیش از آنکه وضع اتحاد جماهیر شوروى دگرگون شود و رژیم کمونیستى ارزش خود را از دست بدهد، امریکا و شوروى دو ابرقدرت جهان بودند و ضد یکدیگر. امریکا طرفدار سرمایه‏دارى بود و با رژیم اشتراکى سخت مخالف. اتحاد جماهیر شوروى طرفدار رژیم اشتراکى بود و با سرمایه‏دارى سخت مخالف. این دو رژیم از نظر تکنیک و صنعت پیشرفته بودند، هر دو سلاح اتمى، موشک قاره‏پیما و نیروهاى مخرب قوى داشتند، هر دو به کره‏ى ماه رفته، به فضا دست یافته، و از قدرتهاى هماهنگ و یکسان برخوردار بودند، و چون با هم ضدیت داشتند، پیوسته برخلاف یکدیگر فعالیت مى‏نمودند و هر یک مى‏خواست آن دیگرى را در هم بشکند و از قدر و وزن جهانیش بکاهد. پس از نظر لغت مى‏توان گفت که در گذشته امریکا و شوروى ضد یکدیگر بودند، در قدرت با هم متساوى، در هدف با هم مخالف، و هر یک مى‏خواست راه آن دیگرى را سد نماید و مانع او شود. خداوند ضدى ندارد، زیرا اولین شرطى که ضد خداوند باید واجد آن باشد این است که قدرتى همانند قدرت او داشته باشد، با اینکه تمام عوالم هستى و همه‏ى نیروها و قدرتهایى که در آن وجود دارد، آفریده‏ى خداوند  است و به فرمان اوست. 

    الا له الخلق و الامر. تبارک الله رب العالمین. 

    آگاه باشید آفرینش عالم و فرمانروایى جهان هستى اختصاص به او دارد و رفیع و عظیم است، خداوندى که مالک واقعى همه‏ى عوالم وجود است. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:43 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(146 )

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: 

    و امنحنى حسن الدعه. 

    الدعه السکینه، الراحه و خفض العیش. 

    «دعه» به معناى وقار، به معناى راحت، و به معناى سهولت زندگى است، و ترجمه‏ى عبارت امام (ع) چنین مى‏شود: 

    بار الها! مرا در امرار حیات، از گذرانى سهل و معاشى راحت برخوردار فرما. 

    ممکن بود جمله‏ى اول حضرت سجاد (ع) در ذهن بعضى اثر نامطلوب به جاى بگذارد و تصور کنند که حضرت زین‏العابدین (ع) از پیشگاه الهى درخواست مضیقه‏ى مالى و سختى معاش دارد و با گذران راحت و زندگى توام با آسایش مخالف است. از این رو حضرت زین‏العابدین (ع) به منظور پیشگیرى از چنین برداشت ناصحیح، بلافاصله پس از ذکر جمله‏ى اول، جمله‏ى دوم را به پیشگاه خداوند عرض نموده و از ذات مقدسش زندگى راحت و گذران خالى از محنت و مشقت را درخواست کرده است. در واقع امام (ع) در دعاى اول از خداوند خواسته که او را به امتحان خطیر ثروتمندى و مالدارى مبتلا نکند و در دعاى دوم تمنا نموده است که او را از زندگى راحت به قدر کفاف معاش برخوردار سازد و این مطلب را رسول اکرم (ص) مکرر براى خود و اهل‏بیت معظم خود و دوستانشان از پیشگاه خداوند درخواست نموده است. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: اللهم ارزق محمدا و آل محمد علیهم‏السلام و من احبهم العفاف و الکفاف. 

    بار الها به محمد و آل محمد و همچنین دوستداران و محبینشان قدرت کف نفس و معاش به قدر کفاف روزى فرما. 

    در مجلد اول، سخنرانى هشتم، به مناسبت موضوع کفاف و 

    عفاف، ترجمه‏ى حدیثى از رسول اکرم (ص) نقل شده که تمام متن عربى آن ذکر نشده است. چون آقایان روحانیون به متن عربى حدیث و حفظ آنها علاقه‏مندند و این حدیث به نوبه‏ى خود آموزنده و جالب است، در اینجا متن تمام حدیث با ترجمه‏ى آن ذکر مى‏شود: 

    مر رسول‏الله براعى ابل فبعث یستسقیه. فقال: اما ما فى ضروعها فصبوح الحى، و اما ما فى آنیتنا فغبوقهم. فقال رسول‏الله (ص) اللهم اکثر ماله و ولده. ثم مر براعى غنم، فبعث الیه یستسقیه. فحلب له ما فى ضروعها و اکفا ما فى اناءه فى اناء رسول‏الله و بعث الیه بشاه. قال: هذا ما عندنا و ان احببت ان نزیدک زدناک. قال فقال رسول‏الله: اللهم ارزقه الکفاف. فقال له بعض اصحابه: یا رسول‏الله! دعوت للذى ردک بدعاء عامتنا نحبه و دعوت للذى اسعفک بحاجتک بدعاء کلنا نکرهه. فقال رسول‏الله (ص): ان ما قل و کفى خیر مما کثر و الهى. اللهم ارزق محمدا و آل محمد الکفاف. 

    رسول اکرم (ص) از بیابانى گذر کرد، شترانى را دید که مشغول چرا هستند و شترچران مراقب آنهاست. حضرت کسى را نزد او فرستاد تا قدرى شیر براى رفع عطش از وى بخواهد. شتربان گفت: شیرى که در پستان شترهاست غذاى صبح عشیره است و شیرى که در ظروفمان هم اکنون موجود است، غذاى شب آنهاست و چیزى به فرستاده‏ى رسول اکرم (ص) نداد. پیغمبر اسلام (ص) درباره‏اش دعا کرد و گفت: بار الها! مال و اولادش را زیاد کن. از آنجا گذشتند، به چوپانى رسیدند که گوسفند مى‏چراند. براى گرفتن شیر، نزد وى 

    فرستاد. او گوسفند را دوشید و در ظرف پیمبر (ص) ریخت، به علاوه شیرى را که در ظرف خود قبلا دوشیده بود، در ظرف شیر آن حضرت اضافه کرد و گوسفندى را نیز فرستاد و پیام داد: این چیزى بود که نزد ما وجود داشت و اگر دوست دارید بر آن بیفزاییم. رسول اکرم (ص) درباره‏ى او دعا کرد و گفت: بار الها! به وى کفاف زندگى عطا فرما. بعضى از اصحاب عرض کردند: شما درباره‏ى کسى که ردتان نمود دعایى کردید که همه‏ى ما دوستدار آن هستیم، و درباره‏ى کسى که حاجت شما را برآورده ساخت، دعایى نمودید که همه‏ى ما نسبت به آن کراهت داریم و بى‏میلیم. فرمود: مال کم که براى زندگى کفایت مى‏کند، بهتر از مال بسیارى است که موجب غفلت آدمى از خداوند مى‏شود. آنگاه درباره‏ى محمد و آل محمد دعاى کفاف فرمود. 

    در روایات اولیاى گرامى اسلام تاکید شده است که مردان تا جایى که قدرت دارند به زندگى زن و فرزند خویش توسعه دهند و هر چه بیشتر موجبات آسایش و رفاهشان را فراهم آورند و در اینجا به ذکر دو حدیث اکتفا مى‏شود: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: لیس منا من وسع علیه ثم قتر على عیاله. 

    رسول اکرم (ص) فرموده: از ما نیست کسى که به وى توسعه‏ى مالى داده شده، اما او به خانواده‏ى خود سختگیر است و آنان را در مضیقه و تنگى مى‏گذارد. 

    عن الرضا علیه‏السلام قال: صاحب النعمه یجب علیه التوسعه على عیاله. 

    حضرت رضا (ع) فرموده: بر صاحبان نعمت واجب است که در خانواده‏ى خود توسعه دهند و بر آنان سختگیرى ننمایند. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعاى مورد بحث امروز، درخواست منفى نموده، عرض کرد: 

    و لا تفتنى بالسعه. 

    بار الها! با مالدارى و ثروت زیاد مرا در معرض آزمایش و اختبار قرار مده. 

    امام (ع) با آنکه معصوم و مصون از لغزش و خطاست، معذلک دعا مى‏کند که خداوند به وى ثروت بسیار ندهد و به امتحان سخت مبتلا نگردد. امام در جمله‏ى دوم کلام خود دعاى مثبت مى‏نماید، عرض مى‏کند: 

    و امنحنى حسن الدعه. 

    بار الها! به من زندگى راحت و گذرانى خالى از رنج و مشقت عطا فرما. 

    به شرحى که توضیح داده شد، این درخواست مثبت از حضرت زین‏العابدین (ع) ناظر به دعایى است که رسول اکرم (ص) مکرر درباره‏ى خود و اهل‏بیت و همچنین دوستدارانشان به پیشگاه بارى تعالى عرض کرده و درخواست کفاف و عفاف نموده است. زندگى آسوده و راحت، ثروت‏اندوزى و گردآورى مال زیاد لازم ندارد، بلکه مال بسیار، آرامش فکر و آسایش خاطر را از میان مى‏برد و گاه زندگى را تلخ و ناراحت مى‏سازد. اما درآمد به قدر کفاف، مایه‏ى آرامش ضمیر و گذران مرفه است، خصوصا اگر کفاف به قدرى باشد که مسئول خانواده بتواند از هر جهت آسایش اهل‏بیت را فراهم آورد و بر اثر نداشتن مال در سختى و مضیقه قرارشان ندهد. امام سجاد (ع) این طور زندگى توام با آسایش و 

    آرامش را در دعاى خود به «حسن دعه» تعبیر فرموده است. در روایتى امام صادق (ع) کلمه‏ى «دعه» را حاوى تمام صفاتى معرفى نموده که وجود همه‏ى آنها شرط معیشت کامل است. اگر کسى در گذران حیات واجد همه‏ى آنها باشد، از زندگى بسیار خوب و مطبوع برخوردار است و اگر فاقد یکى از آنها باشد، به نسبت، فاقد یکى از جهات کمال زندگى خواهد بود. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: خمس خصال من فقد منهن واحده لم یزل ناقص العیش: زائل العقل، مشغول القلب. فاولها صحه البدن، و الثانیه الامن، و الثالثه السعه من الرزق، و الرابعه الانیس الموافق، قلت: و من انیس الموافق؟ قال: الزوجه الصالحه و الولد الصالح و الخلیط الصالح، و الخامسه و هى تجمع هذه الخصال الدعه. 

    امام صادق (ع) فرمود: پنج خصلت است که اگر کسى فاقد یکى از آنها باشد، گذران و معیشتش ناقص، عقلش نارسا، و قلبش مشغول خواهد بود. اول سلامت بدن، دوم امنیت، سوم گشایش رزق، چهارم انیس موافق. راوى عرض کرد: انیس موافق کیست؟ فرمود: زن صالحه، فرزند صالح، و همنشین و جلیس صالح. بعد فرمود: پنجم که تمام این خصال را در بر دارد «دعه» است، یعنى آسایش زندگى و سهولت معاش. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى سوم دعاى مورد بحث امروز همانند جمله‏ى اول، از پیشگاه الهى درخواست منفى نموده، عرض مى‏کند: 

    و لا تجعل عیشى کدا کدا. 

    بار الها! زندگى مرا در رنج و تعب پى‏درپى قرار مده. 

    مشقت و سختى پى‏درپى مى‏تواند ناامنى ممتد، یا مرض مزمن، یا فقر و تهیدستى متوالى، یا دیگر سختیها و شدایدى از این قبیل باشد. با توجه به اینکه جمله‏ى اول و جمله‏ى دوم ناظر به امر مالى بوده، على‏القاعده مى‏توان گفت که در جمله‏ى سوم نیز امام (ع) به تنگدستى و سختى معاش از جهت مالى نظر دارد. محتواى جمله‏ى اول دعاى امام (ع)، طرد سرمایه‏دارى است، یعنى افراط در گردآورى مال. محتواى جمله‏ى سوم امام (ع)، طرد فقر و تهیدستى متوالى است، یعنى تفریط در امر مال. امام (ع) هر دو را به صورت منفى در پیشگاه الهى عرض کرده است. محتواى جمله‏ى دوم که حد وسط بین افراط و تفریط است و امام (ع) آن را به صورت مثبت ذکر کرده و از پیشگاه خداوند درخواست نموده، میانه‏روى و اعتدال در امر مال است، یعنى درآمدى به قدر کفاف که شخص عزیزالنفس بتواند زندگى خود و عائله‏ى خویش را به طور متوسط با شرافت و سربلندى اداره نماید. فقر و تهیدستى به معناى فاقد بودن حداقل زندگى از مسائل بسیار سنگین است و اولیاى گرامى اسلام درباره‏ى فقرى اینچنین، سخن بسیار گفته و روایات زیادى درباره‏ى آن رسیده است. 

    عن على علیه‏السلام قال: الفقر الموت الاکبر. 

    على (ع) فرمود: فقر و بى‏چیزى مرگ بزرگ است. 

    مرگ کوچک این است که آدمى در بستر بمیرد و حیات مادیش پایان پذیرد، اما فقر مرگى است بزرگ، زیرا حیات انسانى و ارزش اجتماعى فقیر را در جامعه مى‏میراند و شخصیت او را نابود 

    مى‏کند با آنکه حیات مادیش باقى است و به ظاهر زنده است. 

    و عنه علیه‏السلام قال: ان الفقر مذله للنفس، مدهشه للعقل، جالب للهموم. 

    و نیز فرموده است: فقر و تهیدستى، نفس آدمى را خوار و زبون مى‏نماید، عقل را حیرتزده و مبهوت مى‏سازد و غمها و تاثرات را جلب مى‏کند. 

    در مقررات و قوانین دینى و همچنین در تعالیم اخلاقى و اجتماعى اسلام، فقرا و مستمندان از جهت اقتصادى و مالى و همچنین در سایر روابط عمومى مورد کمال حمایت و تکریم‏اند و اولیاى گرامى اسلام عملا این وظیفه‏ى مقدس را به بهترین وجه نسبت به آنان رعایت مى‏نمودند. توضیح درباره‏ى تمام ابعاد این موضوع نیاز به کتاب مستقلى دارد و در اینجا به مناسبت بحث، چند جمله‏ى کوتاهى درباره‏ى بعضى از جهات به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد. اول: زکات از جمله‏ى درآمدهاى مهم بیت‏المال مسلمین است و اولین مورد مصرف آن، به صریح قرآن شریف، فقرا هستند. 

    انما الصدقات للفقراء. 

    دوم، زکات فطر از جمله‏ى فرایض دینى است و در سراسر جهان تمام مسلمانان واجد شرایط موظف‏اند به عدد همه‏ى اعضاى خانواده‏ى خویش، از صغیر و کبیر، به فقرایى که استحقاق دارند بپردازند. 

    سوم، کفارات و جرایم که یکى از اقلام مهم پرداختهاى اسلامى است و در تمام دوره‏ى سال جریان دارد، از جمله‏ى مصارف قابل ملاحظه‏ى آنها پرداختن به فقیران و سیر کردن گرسنگان است. کمکهاى 

    مردمى به عنوان صله‏ى رحم، همسایه‏ى فقیر، عمل معروف، صدقات مستحب، و دیگر خدماتى از این قبیل بسیار است و درباره‏ى هر یک از آنها روایاتى رسیده که فقط به ذکر یک روایت درباره‏ى همسایه اکتفا مى‏شود: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: لیس بمومن من بات شبعان ریان و جاره جائع ظمان. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: مومن نیست کسى که شب کند در حالى که از غذا و آب سیر و سیراب است و همسایه‏اش گرسنه و تشنه. 

    رعایت احترام فقرا از جهت اخلاقى و اجتماعى نیز مورد کمال توجه پیشوایان دینى است. 

    عن الرضا علیه‏السلام قال: من لقى فقیرا مسلما فسلم علیه خلاف سلامه على الاغنیاء لقى الله عز و جل یوم القیامه و هو علیه غضبان. 

    حضرت رضا (ع) فرمود: کسى که فقیر مسلمانى را ملاقات نماید، بر او سلام کند غیر از سلامى که به اغنیا مى‏نماید، در قیامت خداوند را ملاقات مى‏کند در حالى که به وى خشمگین است. 

    از جمله‏ى توصیه‏هاى اسلام به مسلمانان این است که در مقابل چشم فقرا و کودکانشان به داشتن نعمت تظاهر ننمایید و بر رنج و ناراحتى آنان نیفزایید. رسول اکرم صلى الله علیه و آله ضمن حدیثى وظایف اخلاقى همسایه‏اى را که در گشایش است نسبت به همسایه‏ى بى‏بضاعت بیان نموده، از آن جمله فرموده است: 

    اذا اشتهى فاکهه فلیهد له فان لم یهد له فلیدخلها سرا و لا یعطى صبیانه منها شیئا یغایظون صبیانه. 

    اگر به میوه تمایل یافت، موقع خریدن براى خود قدرى هم براى همسایه‏ى فقیر بخرد و به او اهدا نماید، و اگر براى همسایه نخرید، میوه‏اى را که براى خود و خانواده‏ى خویش خریدارى نموده، به طور پنهان داخل منزل ببرد و از آن میوه چیزى به طور آشکار به دست بچه‏هاى خود ندهد تا بچه‏هاى همسایه از دیدن میوه در دست آنان به غیظ نیایند و ناراحت نشوند. 

    اسلام به افراد عادى که در گشایش‏اند توصیه نموده تا در مقابل فقرا و تهیدستان، تظاهر به داشتن نعمت ننمایند و از این شدیدتر تکلیفى است که به رعایت فقرا به عهده‏ى پیشوایان عادل و درستکار قرار داده و على (ع) در این باره چنین فرموده است: 

    ان الله تعالى فرض على ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیره فقره. 

    خداوند به عهده‏ى ائمه‏ى عدل و پیشوایان حق مقرر داشته که زندگى خود را با تنگى بگذرانند و خویشتن را با ضعفاى جامعه تطبیق دهند تا فقرا دچار هیجان نشوند و فقرشان مایه‏ى هلاکشان نگردد.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:42 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 145)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و لا تفتنى بالسعه، و امنحنى حسن الدعه، و لا تجعل عیشى کدا کدا. 

     

    امام سجاد علیه‏السلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، سه درخواست از پیشگاه بارى تعالى مى‏نماید. اول: بار الها! با سعه و گشایش مالى مرا امتحان منما. دوم: بار الها! گذرانى خالى از رنج به من عطا فرما. سوم: بار الها! زندگیم را آمیخته به تعب و مشقت پى در پى قرار مده. 

    به خواست خداوند توانا، این سه جمله‏ى دعا موضوع بحث و سخنرانى امروز است. اراده‏ى حکیمانه‏ى بارى تعالى بر این تعلق گرفته است که به ادعاى ایمان کسانى که مى‏گویند «ایمان آورده‏ایم» اکتفا نکند، بلکه آنان را آزمایش نماید تا راستگویان از دروغگویان تمیز داده شوند و این برنامه در ادیان قبل از اسلام به موقع اجرا گذارده شده و در دین مقدس اسلام نیز ادامه یافته و همچنان ادامه خواهد داشت. قرآن شریف در این باره فرموده: 

    احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون. و لقد فتنا 

    الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین. 

    مردم گمان مى‏کنند که تنها به ادعاى ایمان آوردن واگذارده خواهند شد و آزمایش نمى‏شوند. چنین نیست. ما کسانى را که قبل از اسلام بودند امتحان نموده‏ایم تا گروه راستگو از دروغگو جدا شود. 

    الفتنه ما یتبین بها حال الانسان من الخیر و الشر. یقال: فتنت الذهب فى النار اذا جربته بها لتعلم انه خالص او مشوب. 

    «فتنه» عملى است که به وسیله‏ى آن حالت آدمى از خیر و شر آشکار مى‏گردد، «فتنه‏ى طلا به آتش» وقتى گفته مى‏شود که آن را با آتش بیازمایى تا بدانى خالص است یا مشوب. 

    پیمبران الهى براى انسان‏سازى مبعوث شده‏اند و کسانى به مقام انسانیت نایل مى‏گردند که به آنان ایمان بیاورند و به دستورشان عمل کنند. کسى که به دستور پیمبر مبعوث عمل نمى‏کند و فقط به زبان مى‏گوید: من به او ایمان آورده‏ام، همانند بیمارى است که به دستور پزشک متخصص عمل نمى‏کند، فقط از مراتب علمى او تمجید مى‏نماید و مى‏گوید: «من به این طبیب عالى قدر اعتقاد کامل دارم.». با این سخنان میان‏تهى و گفته‏هاى بدون عمل، نه مرض بیمار درمان مى‏شود و نه مدعى ایمان به مقام انسانیت مى‏رسد. اظهار ایمان به زبان آسان است و اطاعت عملى از دستور پیمبران مشکل، زیرا اطاعت عملى از دستور آنان مستلزم این است که مدعى ایمان، بسیارى از تمایلات نفسانى خود را واپس زند و از لذایذ متعددى که ناروا و غیرمشروع است، چشم‏پوشى نماید و این کار بسى دشوار و سنگین است. در اسلام فرقه‏اى به نام «مرجئه» به وجود آمد که مى‏گفتند: 

    «ایمان فقط اقرار به زبان است و بس و با وجود ایمان، ترک فرایض و ارتکاب گناهان، زیان و ضررى نمى‏رساند.» 

    قیل «المرجئه فرقه من المسلمین یقولون الایمان قول بلا عمل، یریدون انهم لو لم یصلوا و لم یصوموا لنجاهم ایمانهم. 

    گفته شده: مرجئه فرقه‏اى از مسلمین هستند که مى‏گویند ایمان، قول بدون عمل است و اراده‏ى آنان از این سخن آن است که اگر مومنین نماز نخوانند و روزه نگیرند، همان ایمان لفظى موجب نجاتشان خواهد شد. 

    المرجئه یعتقدون انه لا یضر مع الایمان معصیه کما انه لا ینفع مع الکفر طاعه. کانت المرجئه یقولون من لم یصل و لم یصم و لم یغتسل من جنابه و هدم الکعبه و نکح امه فهو على ایمان جبرئیل و میکائیل. 

    مرجئه عقیده دارند که با وجود ایمان، گناه مضر نیست همانطور که با وجود کفر، طاعت نفعى ندارد. مرجئه مى‏گویند: کسى که نماز نخواند، روزه نگیرد، از جنابت غسل نکند، کعبه را ویران نماید، با مادر خود بیامیزد، او با ایمان آوردن به زبان، همانند ایمان جبرئیل و میکائیل خواهد بود. 

    آل‏امیه که مى‏خواستند مستبدانه بر مردم حکومت کنند، تمام گناهان را بى‏پروا مرتکب شوند، به همه‏ى منویات ظالمانه‏ى خود جامه‏ى عمل بپوشانند، با این همه بر کرسى خلافت تکیه زنند، خویشتن را جانشین پیمبر اسلام (ص) و فرمانرواى مسلمین بدانند، از وجود فرقه‏ى ضاله‏ى مرجئه استفاده نمودند، مورد حمایتشان قرار دادند، و همانند آنان 

    به زبان اظهار ایمان مى‏نمودند و در عمل از هیچ جنایتى فروگذار نمى‏کردند. عقیده‏ى ضد اسلامى مرجئه که با هواى نفس و شهوات غریزى مرد هماهنگ بود، براى دین مقدس اسلام خطر بزرگى به حساب مى‏آمد، زیرا مى‏توانست مسلمانان ناآگاه از تعالیم الهى یا افراد سست عقیده را به خود جلب کند و رفته‏رفته تعالیم اسلام در معرض خطر واقع شود. از این رو، ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام براى جلوگیرى از آن فکر مسموم، کوشش بسیار نمودند و پیوسته توصیه مى‏کردند که احادیث ما را به فرزندان و نوجوانان خویش بیاموزید قبل از آنکه فرقه‏ى مرجئه در آنان اثر بگذارند و موجبات انحراف و ضلالتشان را فراهم آورند. 

    عن على علیه‏السلام قال: علموا صبیانکم من علمنا. ما ینفعهم الله به، لا تغلب علیهم المرجئه برایها. 

    على (ع) فرمود: به فرزندان خود از علم ما بیاموزید آن را که خداوند از آن راه به آنان نفع مى‏رساند. مبادا که مرجئه با راى خود بر آنان پیروز گردد. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: بادروا احداثکم بالحدیث قبل ان یسبقکم الیه المرجئه. 

    امام صادق (ع) فرمود: شما براى آموختن حدیث به نوجوانانتان سبقت بگیرید، قبل از آنکه مرجئه بر شما پیشى گیرد و آنان را گمراه نماید. 

    به فضل الهى، سخنان ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام و مجاهدات اصحاب عالیقدر و بزرگوارشان اثر مفید گذارد و با حمایتهایى که زمامداران قدرتمند بنى‏امیه از مرجئه مى‏نمودند نتوانستند 

    در پیروان قرآن شریف نفوذ کنند و افکار آنان را از مسیر حق بگردانند. هم اکنون پس از گذشت قرون متمادى، مسلمانان دین‏شناس مى‏دانند که عمل صالح در شرع مقدس تا چه حد مورد توجه است، آگاهند که خداوند پیوسته مردم را با اعمالشان امتحان مى‏نماید و درستکاران را از نادرستان تمیز مى‏دهد. آزمایش و اختیار مردم مجارى متعددى دارد. یکى از آن مجارى، قدرت است: قدرت مال، قدرت مقام، قدرت جاه، قدرت کلام، و دیگر قدرتهایى از این قبیل. به طور کلى، به دست آمدن قدرت بیش و کم در مردم موثر است و تحولى در افکار و اعمالشان به وجود مى‏آورد، بعضى بر اثر پاکى نفس و کرامت خلق، افرادى شایسته و لایق‏اند و بر اثر قدرت پاکتر و بهتر مى‏شوند و خوب امتحان مى‏دهند، و بعضى سرافکنده از امتحان بیرون مى‏آیند. قرآن شریف درباره‏ى قدرت مالى فرموده است: 

    ان الانسان لیطغى. ان رآه استغنى. 

    آدمى بر اثر تمکن مالى از صراط مستقیم منحرف مى‏گردد و به سرکشى و طغیان گرایش مى‏یابد. 

    عن على علیه‏السلام قال: المال ماده الشهوات. 

    على (ع) فرموده: مال، منشا و ماده‏ى شهوات است، یعنى آدمى با تمکن مالى در مسیر شهوات و لذت‏گرایى قدم مى‏گذارد و در آن راه پیشروى مى‏کند و ممکن است به گناهانى بسیار بزرگ آلوده گردد. 

    امتحانات مالى به قدرى سنگین است که امام معصوم، حضرت على بن الحسین علیهماالسلام، در جمله‏ى اول دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

     

    و لا تفتنى بالسعه. 

    بار الها! با گشایش و سعه‏ى مالى، مرا مورد آزمایش قرار مده. 

    امتحان خداوند در زمینه‏ى سعه‏ى مال، حتمى و اجتناب‏ناپذیر است. امام (ع) براى آنکه در معرض امتحانات سنگین قرار نگیرد، از خداوند مى‏خواهد که به او سعه‏ى مالى و ثروت زیاد ندهد تا با آزمایشهاى سخت بارى تعالى مواجه نگردد. این جمله‏ى دعا براى عموم مردم بسیار آموزنده است. آن حضرت با آنکه معصوم است و از خطایا منزه، براى آنکه در مضیقه‏ى امتحان واقع نشود، از خداوند مى‏خواهد به او سعه‏ى مالى ندهد، اما بعضى از افراد عادى در حال تهیدستى مى‏گویند: اگر خداوند به ما ثروت عنایت کند، چنین و چنان مى‏نماییم و بخوبى انجام وظیفه مى‏کنیم. ممکن است در آن موقع از روى خلوص و پاکى سخن بگویند، اما نمى‏دانند ثروت افکارشان را عوض مى‏کند، آنان را دگرگون مى‏سازد و ممکن است بر اثر امتحان مالى سقوط کنند و براى همیشه دچار بدبختى و سیه‏روزى گردند. به شرحى که توضیح داده مى‏شود، ثعلبه بن حاطب که از انصار بود، به این آزمایش سخت مبتلا گردید و از عهده‏ى امتحان برنیامد، زیرا بر اثر حب مال از پرداخت زکات واجب سر باز زد و خداوند درباره‏ى تخلف وى آیه نازل فرمود. او در ایام تهیدستى شرفیاب محضر رسول اکرم (ص) شد. 

    فقال للنبى صلى الله علیه و آله: ادع الله ان یرزقنى مالا. فقال یا ثعلبه: قلیل تودى شکره خیر من کثیر لا تطیقه، امالک فى رسول الله اسوه حسنه؟ ثم اتاه بعد ذلک. فقال یا رسول‏الله! ادع الله ان یرزقنى مالا و الذى بعثک بالحق لئن رزقنى الله مالا لاعطین کل ذیحق حقه. فقال صلى الله علیه و آله: اللهم ارزق ثعلبه مالا. قال فاتخذ غنما فنمت کما ینمو الدود. فضاقت علیه المدینه فتنحى 

    عنها. فنزل وادیا من اودیتها. ثم کثرت نموا حتى تباعد عن المدینه. فاشتغل بذلک عن الجمعه و الجماعه و بعث رسول‏الله (ص) الیه المصدق لیاخذ الصدقه فابى و بخل و قال ما هذه الا اخت الجزیه. فقال رسول‏الله: یا ویح ثعلبه و انزل الله تعالى: و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنکونن من الصالحین. فلما آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون. 

    به حضرت عرض کرد: از خداوند بخواهید که به من ثروت بدهد. حضرت فرمود: اى ثعلبه! مال قلیلى که بتوانى شکرش را ادا کنى بهتر از مال زیاد است که طاقت و تحملش را نداشته باشى. دفعه‏ى دیگر باز شرفیاب محضر آن حضرت شد و درخواست خویش را تکرار نمود و عرض کرد: به خدایى که شما را براستى مبعوث نموده است، من قسم یاد مى‏کنم که اگر خداوند به من مالى بدهد، حق هر صاحب حقى را عطا خواهم نمود. در آن موقع پیمبر گرامى اسلام (ص) در پیشگاه الهى براى او دعا کرد و درخواست مال نمود. خداوند دعاى حضرت را مستجاب کرد. ثعلبه گوسفنددارى را آغاز نمود. خداوند به مالش برکت بسیار داد و با سرعت گوسفندان افزایش یافت تا جایى که دیگر نمى‏توانست در شهر مدینه بماند. از مدینه دور شد و در یکى از وادیهاى اطراف مدینه مسکن گزید و گوسفندان را نگاهدارى مى‏کرد. طولى نکشید که در آنجا نیز دچار مضیقه شد. ناچار به نقطه‏ى دوردستى رفت تا در آنجا بتواند گوسفندان را نگاهدارى کند. از طرف بارى تعالى امر گرفتن زکات صادر شد. پیمبر اکرم (ص) مامورینى به اطراف فرستاد، من جمله مامور پیغمبر نزد ثعلبه آمد. او از اداى زکات ابا کرد و 

    بخل نمود، گفت: زکات چیزى جز خواهر جزیه نیست و من جزیه نمى‏دهم. وقتى خبر این کلام به پیمبر اکرم (ص) رسید، فرمود: واى بر ثعلبه. سپس وحى آسمانى آمد: کسانى از مسلمانان با خداوند عهد و پیمان مى‏بندند که اگر بارى تعالى از فضل خود به ما عطا نمود، صدقه مى‏دهیم و از بندگان صالح خواهیم بود و چون فضل الهى به آنان رسید، بخل نمودند و از اداى وظیفه رویگردان شدند. 

    پس از نزول آیه، بعضى از دوستان ثعلبه نزد وى رفتند، او را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند که چرا زکات واجب را که امر الهى بود پرداخت ننمودى؟ درباره‏ى تو و عمل ناروایت آیه نازل گردید. ثعلبه سخت مضطرب شد، مقدارى از گوسفندان را با خود برداشت و به مدینه آمد و حضور رسول اکرم (ص) رسید. حضرت تا او را دید فرمود: یا ویل ثعلبه، واى بر او! ثعلبه با شرمسارى گفت: یا رسول‏الله! زکات آورده‏ام، بفرمایید از من تحویل بگیرند. حضرت فرمود: درباره‏ات آیه آمده، آیه را که نمى‏توان از قرآن شریف حذف نمود. به این جهت زکات تو پذیرفته نمى‏شود و او را رد کرد. بعد از آنکه رسول اکرم (ص) از دنیا رفت، زکات را نزد ابى‏بکر برد، و بعد نزد عمر، هیچ یک از آن دو صدقه‏ى او را قبول نکردند. و سرانجام با همان وزر و وبال و آلودگى به گناه از دار دنیا رفت.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:38 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(144 )

    خداوند درباره‏ى منافقین دروغگو فرموده است: 

    یقولون بافواههم ما لیس فى قلوبهم و الله یعلم بما یکتمون. 

    به زبان چیزى را مى‏گویند که در دلشان نیست و خدا مى‏داند آنچه را که اینان کتمان مى‏نمایند. 

    بموقع است در اینجا توضیحى را به عرض شنوندگان محترم برساند. اگر کسى طبق علم و اعتقاد خویش سخن بگوید و علمش مطابق با واقع و نفس الامر باشد، کلام او صدق تام و تمام است. 

    صدق التام هو المطابقه للخارج و الاعتقاد معا. 

    صدق و راستى تام و کامل آن است که سخن گوینده مطابق با واقع و همچنین موافق با علم و اعتقاد وى باشد. اگر کسى سخن بگوید طبق علم و اعتقادى که دارد، ولى علمش مطابق با واقع نباشد، او در سخن صادق است اما صدقش تام و کامل نیست. اگر کسى سخنى بگوید مطابق با واقع و نفس الامر، اما به گفته‏ى خویش اعتقاد نداشته باشد، او دروغگوست و این مطلب صریحا در قرآن شریف آمده است. 

    اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون. 

    وقتى منافقین نزد تو آمدند و گفتند: شهادت مى‏دهیم که تو رسول خدایى و خدا مى‏داند که تو رسول او هستى و خداوند شهادت مى‏دهد که منافقین دروغ مى‏گویند. 

    منافقین به نبوت پیمبر گرامى (ص) که امرى است واقعى، شهادت مى‏دهند و خداوند نیز رسالت آن حضرت را تایید مى‏نماید، اما چون منافقین برخلاف اعتقاد خود سخن مى‏گویند، پروردگار آنان را دروغگو خوانده است. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى سوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: 

    وهب لى صدق الهدایه. 

    بار الها! مرا از موهبت هدایت صادقانه برخوردار فرما. 

    مقصود امام (ع)، هدایت مردم به تعالیم قرآن شریف و ارائه‏ى راه خودسازى و نیل به مقام شامخ انسانیت است. از آنچه مذکور افتاد به این نتیجه مى‏رسیم که هدایت مردم با صدق تام و کامل، زمانى تحقق مى‏یابد که حتما واجد دو شرط اصلى و اساسى باشد: اول، کسى که واضع مقررات و تعالیم هدایت است باید خود، تمام حقایق نجات‏بخش و سعادت آفرین را آنطور که هست بداند و همه‏ى مواد هدایتش طبق واقع و نفس‏الامر باشد تا بتواند مردم را به سرمنزل انسانیت برساند و ایصال به مطلوب بنماید. دوم، آن کس که مى‏خواهد برنامه‏ى هدایت واقعى را بین مردم نشر دهد و به آنان ابلاغ نماید، باید خود به آن مومن باشد تا بر وفق عقیده سخن بگوید و هر چه بیشتر و بهتر در جامعه اثر بگذارد و این هر دو شرط در هدایت تشریعى دین مقدس اسلام وجود دارد. اما شرط اول، واضع قوانین و مقررات هدایت در شرع اسلام، ذات اقدس الهى است، آن کس که خود آفریدگار بشر و خالق تمام عوالم هستى است، او که علم نامحدودش به حقایق اشیاء احاطه دارد و از کوچکترین موجود جهان هستى آگاه است. 

    و ما یعزب عن ربک من مثقال ذره فى الارض و لا فى السماء. 

    از علم پروردگار تو، ذره و کوچکتر از ذره در زمین و آسمان پنهان نیست. 

    پس آنچه در اسلام براى هدایت مردم به عنوان روا یا ناروا معرفى شده، از ناحیه‏ى بارى تعالى و طبق واقع و نفس الامر است و بر اثر تخلف هر یک از آن دو، به نسبت یا خیرى از دست مى‏رود یا آنکه شرى به بار مى‏آید. پس هدایت نجات‏بخش یعنى هدایتى که تعالیمش مطابق با واقع است و کمترین دستور انحرافى در آن راه ندارد، هدایت حضرت بارى تعالى است و این آیه در قرآن شریف، مبین این حقیقت است: 

    قل ان هدى الله هو الهدى. 

    پیمبر گرامى! به مردم بگو هدایت الهى است که هدایت واقعى و منطبق با حقیقت و نفس الامر است. 

    اما شرط دوم: تبلیغ کننده و نشر دهنده‏ى برنامه‏ى هدایت بارى تعالى حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله، رسول معظم اسلام است و او خود به تمام دقایق وحى و برنامه‏ى هدایت پروردگار ایمان قطعى دارد. قرآن شریف در این باره فرموده است: 

    آمن الرسول بما انزل الیه من ربه. 

    پیشواى اسلام به آنچه از طرف بارى تعالى بر وى نازل شده است، ایمان دارد. 

    بنابراین، او در تبلیغ اسلام بر اساس ایمان و به انگیزه‏ى اعتقاد سخن مى‏گوید و این معناى صدق تام و تمام است، زیرا از طرفى اصل 

    تعالیم شرع اسلام مربوط به خداوند عالم به واقعیتها و حقایق است و از طرف دیگر گوینده‏ى آن از روى اعتقاد واقعى سخن مى‏گوید. براى نیل به هدایت راستین هداه الهى باید مشکلات بسیارى را تحمل نمود و منازل سخت و راههاى صعب‏العبورى را پیمود تا به هدف عالى انسانیت دست یافت. غلبه بر هواى نفس و مهار کردن غرایز کور و بیشعور یکى از موانعى است که به دشوارى مى‏توان از آن گذشت، زیرا هوى و غرایز به کشش طبیعى، طالب آزادى بى‏قید و شرطاند و مى‏خواهند هیچ مانعى سد راهشان نشود. اما پیمودن مدارج کمال و رسیدن به مقام رفیع انسانیت ایجاب مى‏کند که مردم پیروى هوى را ترک گویند، دعوت راهنماى الهى را اجابت نمایند، و غرایز را در حدود مصلحت و طبق هدایت خداوند اقناع نمایند وگرنه دچار ضلالت و گمراهى مى‏شوند و از اوج انسانیت به حضیض حیوانیت سقوط خواهند نمود. قرآن شریف در این باره فرموده: 

    فان لم یستجیبوا لک فاعلم انما یتبعون اهواءهم و من اضل ممن اتبع هواه بغیر هدى من الله. 

    پیمبر گرامى! اگر دعوتت را اجابت ننمایند، بدان که اینان پیرو هواى نفس خویش هستند و کدام انسان گمراهتر از کسى است که از هواى نفس خود تبعیت کند، بدون آنکه از راهنمایى خداوند استفاده نماید. 

    آفریدگار توانا به مشیت حکیمانه‏ى خود، هواى نفس و غرایز را که عامل موثر بقاى فرد و نوع است، در وجود انسان و حیوانات مستقر فرموده، با این تفاوت که حیوانات به هدایت تکوینى خداوند مجازند 

    غرایز خود را آزادانه و بدون قید و شرط اعمال نمایند، اما انسان موظف است هواى نفس و غرایز خویش را با هدایت تشریعى بارى تعالى تعدیل کند و آنها را با اندازه‏گیرى صحیح و در حدود مصلحت اقناع نماید، زیرا حیوان موجودى است یک بعدى، حیوان ساخته شده، به غرایز حیوانى مجهز گردیده، و در دوران حیات کارى جز اعمال غرایز و بروز دادن خلق و خوى حیوانى ندارد. اما انسان موجودى است دو بعدى و با دارا بودن جنبه‏ى حیوانى، واجد مزایاى انسانى و حامل روح الهى است. او داراى ودایع اختصاصى و ذخایر الهامى است، قابلیت و استعدادش براى پیمودن مدارج کمال، نامحدود است. خداوند، زمین و محتویاتش را مسخر او ساخته و به وى اجازه‏ى بهره‏بردارى داده است، صفات عالى انسانى از قبیل اداى امانت، وفاى به عهد، انصاف، راستگویى، و دیگر مزایا را به وى الهام فرموده و به طور فطرى مجذوب آنهاست، اگر بخواهد غرایز را بى‏قید و شرط اقناع نماید باید در مواقعى که با گناه مواجه مى‏شود، براى ارضاى غریزه‏ى جنسى، حب مال، میل به مقام، دست یافتن به تمنیات، و دیگر امورى از این قبیل به انسانیت و سجایاى انسانى پشت پا بزند، برخلاف انصاف عمل کند، در امانت خیانت نماید، مرتکب نقض عهد شود، دروغ بگوید، فریب دهد، و دیگر اعمالى از این قبیل. ارضاى غرایز از مجارى خلاف فطرت، حرکتى ضد انسانى و منافى با تعالى و تکامل شایسته‏ى مقام رفیع انسان است. بنابراین، کسى که مى‏خواهد انسان باشد و با صفات انسانى زیست کند، انسان بمیرد، و در قیامت انسان محشور گردد، باید بر هوى و تمنیات نفسانى خویش حاکم گردد، غرایز را تعدیل نماید، خواهشهاى نفسانى را در حدود مصلحت و با رعایت شان انسان برآورده سازد، هواى نفس را با هدایت تشریعى بارى تعالى تطبیق دهد، از 

    راهنماییهاى رجال الهى و مردان صادق‏القول پیروى کند، چنین انسانى مصداق واقعى این حدیث شریف خواهد بود: 

    عن على علیه‏السلام قال: طوبى لمن غلب نفسه و لم تغلبه و ملک هواه و لم یملکه. 

    على (ع) فرموده: خیر و امنیت براى کسى است که بر نفس خود غلبه کند و مغلوب نفس نشود، مالک هواى خویشتن باشد و مملوک هوى نگردد. 

    برعکس، کسانى که مطیع هواى نفس و اسیر غرایز خویشتن هستند، عالیترین کوشش و سعیشان در خوردن و ارضاى غریزه‏ى جنسى به کار مى‏رود و به تعالى معنوى و شان روحانى خود توجهى ندارند، از مقام شایسته‏ى انسان محروم‏اند، و از فیض و رحمت بارى تعالى دور. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ابعد ما یکون العبد من الله عز و جل اذا لم یهمه الا بطنه و فرجه. 

    امام صادق (ع) فرمود: بزرگترین عاملى که موجب دورى بنده از خداوند مى‏شود، این است که از خود همت بلند و عالى نشان ندهد، مگر در مورد شکم و شهوت جنسى. 

    نتیجه آنکه: امام سجاد (ع) در جمله‏ى سوم درخواست خود، از خداوند تقاضاى هدایت صادقانه‏ى مردم را مى‏نماید. و اگر مردم بخواهند از هدایت صادقانه که هدف رسول اکرم (ص) و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام بوده، برخوردار گردند باید موانع را از ضمیر خود برطرف کنند و بالاترین مانع در وجود آنها پیروى از هواى نفس و ارضاى غرایز بى‏قید و شرط است. 

    کسانى که بنده‏ى هوى و مطیع غرایزند، نمى‏توانند از هدایت صادقانه‏ى راهنمایان الهى برخوردار گردند و این محرومیت ناشى از خود آنهاست.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    7
    :: بازدید دیروز ::
    10
    :: کل بازدیدها ::
    186187

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::