سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنزیل نور


ساعت 10:9 صبح سه شنبه 87/11/29

شرح دعای مکارم الاخلاق(3)

بسم الله الرحمن الرحیم 

اللهم صل على محمد و آله و بلغ بایمانى اکمل الایمان 

 امام سجاد (ع) در دعاى «مکارم‏الاخلاق» اولین درخواستى که پس از ذکر صلوات از پیشگاه خداوند مى‏نماید این است که مى‏گوید: بار الها! ایمان مرا به کاملترین مدارج آن برسان. در سخنرانى قبل توضیح داده شد که بعضى از آقایان « ایمان» را فقط عقیده‏ى قلبى مى‏دانند و اقرار به زبان و عمل به ارکان را از شرایط آن، و عده‏اى مى‏گویند «ایمان» مجموع اعتقاد قلبى و اقرار به زبان و عمل به جوارح است، و دلایل هر دو گروه به اختصار مذکور افتاد. در این سخنرانى نیز به خواست خدا موضوع بحث، همان جمله‏ى اول دعا پس از ذکر صلوات است و از دو نظر راجع به آن جمله بحث مى‏شود: یکى فرق بین «ایمان» و «اسلام» و آن دیگر، درجات ایمان. امام صادق (ع) رساله‏اى خطاب به اصحاب خود نوشته که در روضه‏ى کافى تمام آن نقل شده و ضمن آن این جمله آمده است. 

و اعلموا ان الاسلام هو التسلیم و التسلیم هو الاسلام فمن سلم فقد  اسلم و من لم یسلم فلا اسلام له. 

بدانید که اسلام عبارت از تسلیم است و تسلیم نیز اسلام است. کسى که از صمیم دل تسلیم خدا شود، اسلام واقعى دارد و آن کس که تسلیم نشود، داراى اسلام واقعى نیست. بنابراین اسلام پیش از ایمان، تسلیم ظاهرى است و ارزش معنوى ندارد. اما تسلیم بعد از ایمان یکى از بهترین و عالیترین نشانه‏هاى ایمان واقعى است و این هر دو کلمه‏ى اسلام و تسلیم در قرآن شریف آمده است. در یک جا خداوند مى‏فرماید:  قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فى قلوبکم.  اعراب مى‏آیند و به تو مى‏گویند: ما ایمان آورده‏ایم. به اینان بگو: ایمان نیاورده‏اید، بلکه بگویید اسلام آورده‏ایم، زیرا ایمان هنوز در قلوب شما راه نیافته است. 

این آیه راجع به گروه اول است. اما درباره‏ى گروه دوم، یعنى تسلیم بعد از ایمان، خداوند مى‏فرماید:  و من احسن دینا ممن اسلم وجهه لله و هو محسن. 

کدام مسلمانى دینش بهتر است از آن انسان شریفى که ذات خود را تسلیم بارى‏تعالى نموده و به تمام معنى مطیع حضرت حق است و در مقام عمل، محسن و نیکوکار. 

درباره‏ى تفاوت اسلام قبل از ایمان و تسلیم بعد از ایمان روایات بسیارى آمده ، از آن جمله این روایت است که امام 

صادق (ع) فرموده:  ان الاسلام قبل الایمان و علیه یتوارثون و یتناکحون و الایمان علیه یثابون.  مى‏فرماید: اسلام قبل از ایمان است و براساس اسلام، بین مردم مسلمان توارث برقرار مى‏شود و هر گروه وارث، اموال متوفى را ارث مى‏برد. و علاوه‏ى بر این بر اثر اسلام امر ازدواج واقع مى‏شود و به طور خلاصه ظواهر جامعه بر اساس اسلام مى‏گردد. اما در پایان حدیث مى‏فرماید:  و الایمان علیه یثابون. 

اما بر اثر ایمان واقعى و عقد قلبى و تسلیم بر اثر ایمان، ثواب الهى و اجر باریتعالى به آنان مى‏رسد. 

حدیث دگرى از امام صادق (ع) به این شرح رسیده است: 

الاسلام شهاده ان لا اله الا الله و التصدیق برسول الله صلى الله علیه و آله به حقنت الدماء و علیه جرت المناکح و المواریث. 

مى‏فرماید: اسلام شهادت دادن به توحید خدا و تصدیق رسول گرامى است و به وسیله‏ى این دو شهادت خونها محفوظ مى‏ماند، نکاح و ازدواج جریان پیدا مى‏کند و امر ارث بین متوفى و وراث برقرار مى‏گردد. 

حدیث دیگرى از نبى اکرم صلى الله علیه و آله است که قبلا ایمان را معنى مى‏کند و سپس اسلام قبل الایمان را: 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: الایمان ما و قرته القلوب و  صدقته الاعمال و الاسلام ما جرى به اللسان و حلت به المناکحه. 

رسول گرامى فرموده است: ایمان عبارت از آن است که دلها آن را با تعظیم و تکریم فراگیرد و اعمال مردم آن را گواهى دهد و اسلام آن است که جارى شود به لسان و بر اثر آن ازدواج روا و حلال گردد. 

ممکن است کسى سوال کند آنانکه ایمان واقعى و قلبى به دین خدا نداشتند چرا اسلام آوردند و از چه رو در مقابل مسلمین تسلیم شدند؟ در پاسخ مى‏توان گفت که تسلیم این گروه ممکن است دو علت داشته باشد. یکى ترس و آن دیگر طمع. ترس از این نظر که اگر در صف مشرکین و کفار باقى بمانند ممکن است جنگى پیش آید و ناچار شوند در جبهه به نفع کفار شرکت کنند و بر اثر حملات قوى و نیرومند سربازان اسلام کشته شوند و یا اسیر گردند. اما طمع از آن جهت که مى‏دیدند دولت اسلام مستقر گردیده و ریشه‏ى اسلام تثبیت شده است. رسول گرامى مملکت به وجود آورده و بیت‏المال ایجاد کرده است، پیروان پیغمبر درآمدها و منافعى در این دولت دارند، گاهى از بیت‏المال استفاده مى‏کنند و زمانى از غنایم جنگ بهره مى‏برند و بعضى از اوقات عایدات دگر دارند. اگر اینان بروند و به ظاهر قبول اسلام کنند، پیمبر گرامى، اسلام آنان را مى‏پذیرد و در صف مسلمین قرار مى‏گیرند و از منافع و درآمدهایى که عاید مسلمانان مى‏گردد بهره‏مند مى‏شوند. اینان به ظاهر مسلمان بودند و در باطن دشمن اسلام و مسلمین. قرآن این گروه را به منافق تعبیر فرموده و یک سوره به نام «منافقین» آورده است. این گروه در ظاهر، وقتى به مسلمانان  مى‏رسیدند مى‏گفتند: ما علاقه‏مند به شما هستیم و ایمان آورده‏ایم:  و اذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الى شیاطینهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزئون. 

اما وقتى با شیاطین و هم عقیده‏هاى خود خلوت مى‏کردند، به آنان مى‏گفتند: ما همچنان با شما هستیم و مسلمانان را مسخره مى‏کنیم. 

نتیجه آنکه اولین تفاوت بین ایمان و اسلام آن است که مومنین اولا داراى عقد قلبى و اطمینان خاطرند و در مقام دوم، اطمینان خاطر خود و عقیده‏ى واقعى خویش را به زبان مى‏آورند. اما منافقین عقد قلبى ندارند، به اسلام و کتاب خدا باطنا معتقد نیستند، بلکه به منظور جلب منفعت یا دفع ضرر آمده و به ظاهر قبول اسلام کرده‏اند تا از قتل و اسارت در جبهه‏ى جنگ مصون بمانند و از منافع بیت‏المال و غنایم بهره‏مند گردند. اما تفاوت دوم: در مکتب پیمبران الهى مومن واقعى کسى است که به تمام آنچه از طرف باریتعالى بر آن پیمبر نازل شده است ایمان بیاورد، باور نماید، و عملا بر طبق آنها رفتار کند. اما گاهى اتفاق مى‏افتاد که بعضى از افراد در مقابل پیغمبر خودشان اینچنین نبودند و به تمام ما انزل الله باور نمى‏آوردند یا عمل نمى‏کردند، بعضى را مى‏پذیرفتند و قسمتى را رد مى‏کردند. قرآن شریف این مطلب را در دو مورد ذکر کرده است: یکى در کارهاى ناروا و عهدشکنیهایى که بنى‏اسرائیل نموده بودند و تعدى و تجاوزهایى که داشتند آورده و فرموده است:  افتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض.  آیا به قسمتى از کتاب الهى ایمان مى‏آورید و به بعض دیگر کافر مى‏شوید و اعراض مى‏نمایید؟ 

درباره‏ى مسلمانان اخلالگر و آنانکه مى‏خواهند بین مردم ایجاد فساد کنند فرموده است:  و یقولون نومن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا. 

اینان مى‏گویند: ما به پاره‏اى از آنچه خداوند بر پیمبر نازل فرموده است ایمان داریم و به قسمتهاى دگرى ایمان نداریم و به آنها کافریم. این گروه مى‏خواهند براى خود راه مخصوصى را باز کنند و آنچه از آیات قرآن و تعالیم الهى را که مطابق خواسته‏هاى آنهاست بپذیرند و آنچه را که میل ندارند رد کنند. 

این گروه قبل از اسلام بوده و در صدر اسلام هم بوده‏اند و اکنون نیز وجود دارند. اینان در شان اجتماعى و براى مبارزه با پاره‏اى از کارهاى ناروا هر چه را که در قرآن و روایات بر طبق خواهشهاى نفسانى خود بیابند از آنها سخن مى‏گویند و راجع به آنها با مردم حرف مى‏زنند، مثلا روایت مى‏گوید:  من اکرم غنیا لغناه ذهب ثلثا دینه. 

اگر کسى سرمایه‏دارى را براى ثروتش احترام کند دو قسمت از سه قسمت دینش رفته است. 

این جمله را مى‏گویند و درباره‏ى آن بحث مى‏کنند بدین منظور که قدرت زر و زور را درهم بشکنند، یا وقتى آن روایت را که حسین بن على علیهماالسلام در مقابل لشکر حر خواند:  من راى سلطانا جائرا. 



¤ نویسنده: تنزیل نور

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:0 صبح سه شنبه 87/11/29

شرح دعای مکارم الاخلاق(2)

اما حدیث سوم: 

عن ابى‏عبدالله (ع) قال: اذا دعا احدکم فلیبدء بالصلوه على النبى فان الصلوه على النبى مقبوله و لم یکن الله لیقبل بعض الدعاء و یرد بعضه. 

امام صادق (ع) مى‏فرماید: وقتى یکى از شما در پیشگاه خداوند دعا مى‏کند البته تقاضاى خود را با صلوات بر پیامبر آغاز کند چه  آنکه درود بر پیامبر، مقبول درگاه الهى است و خداوند چنین نمى‏کند که دعایى را که شامل چند مطلب است و با صلوات بر نبى آغاز شده قسمتى را بپذیرد و قسمت دیگر آن را رد کند. در اینجا به مورد است تذکر داده شود که روایت دگرى هم از امام صادق (ع) آمده که فرموده است:  و ان یختم دعاءه بالصلوه على محمد و آل محمد. 

علاوه بر آنکه در آغاز دعا صلوات بفرستد، در پایان دعا هم درود بفرستد و مجموعه‏ى تمنیات خود را آغاز کند با دعاى به پیغمبر و پایان دهد با دعاى به پیغمبر. 

از آنچه مذکور افتاد دو مطلب به دست آمد: اول آنکه دعا در دین مقدس اسلام و تمام ادیان آسمانى مشروعیت دارد، انبیاى سلف و همچنین پیمبر اسلام و ائمه‏ى معصومین، خود دعا بسیار کرده‏اند و پیروان خود را به تقاضا از درگاه بارى‏تعالى تشویق نموده‏اند. اما موضوع دوم که روشن شد این است که هر تمنایى ممکن است مورد قبول واقع شود یا آنکه مردود درگاه الهى گردد. اما دعایى که مسلما پذیرفته مى‏شود، تقاضاى صلوات بر محمد و آل محمد است. اولیاى دین توصیه کرده‏اند که مستدعیات خود را محفوف به صلوات بنمایید و در ابتدا و انتهاى آن بر پیامبر درود بفرستید تا دعاى شما شایسته‏ى قبول باشد و در معرض اجابت خداوند بزرگ واقع شود و مقصد و مقصود شما تحقق یابد. از این رو امام سجاد (ع) دعاى «مکارم‏الاخلاق» را با صلوات بر پیامبر آغاز نموده، بدین منظور که سایر مطالب مورد درخواست که قسمت به قسمت در این دعا به  پیشگاه خدا عرض مى‏کند به اجابت برسد و مورد قبول درگاه بارى‏تعالى واقع شود.  و بلغ بایمانى اکمل الایمان. 

امام سجاد (ع) بعد از ذکر صلوات، اول درخواستى که از خدا مى‏نماید این است که مى‏گوید: بار الها! ایمان مرا به کاملترین مدارج آن برسان. 

درباره‏ى ایمان، سخن بسیار است و مطالب متعددى درباره‏ى آن در کتب اسلامى آمده که در اینجا به اختصار به بعضى از آنها اشاره مى‏شود:  جمعى از آقایان مى‏گویند «ایمان» از ماده‏ى «امن» است و آن حالت آرامش و اطمینان خاطرى است که در باطن انسان تحقق مى‏یابد. بنابراین مى‏گویند «ایمان» در اسلام عبارت است از حالت باور معنوى و آرامش نفس. مطلبى که بسیار قابل توجه است و درباره‏ى آن هم بحث شده این است که آیا «ایمان» عقد قلبى صرف است و بس، یا متضمن اقرار به زبان، شهادت به زبان، و عمل به بدن نیز هست. در این مورد، عقیده‏ى عده‏اى از علماى بزرگ قدیم و حدیث این است که «ایمان» فقط عقیده‏ى قلبى است و بس، شهادت به زبان و عمل به بدن از شرایط «ایمان» است، به این معنى که کسى که مى‏خواهد ایمان به معناى تعالیم قرآن داشته باشد باید در دل مومن و به زبان مقر باشد و در مقام عمل هم وظایف لازم را انجام دهد. 

کسانى که عقیده دارند که ایمان فقط عقد قلب است به آیاتى استشهاد مى‏نمایند. در یک آیه خداوند مى‏فرماید:  کتب فى قلوبهم الایمان.  ایمان را در دلهاى آنان نوشته است.  در آیه‏ى دیگر مى‏فرماید: 

قالت الاعراب آمنا. قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فى قلوبکم.  کسانى از اعراب گفتند: ما ایمان آورده‏ایم. بگو ایمان نیاورده‏اید بلکه اسلام آورده‏اید و هنوز ایمان در دلهاى شما داخل نشده است. 

البته آیات دیگرى هم در قرآن هست که کلمه‏ى «ایمان» در آنها آمده و آن را به عمل مستند و مرتبط کرده و در قرآن آیات شامل این ارتباط، بسیار است مانند:  ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات.    و بشر الذین آمنوا و عملوا الصالحات. 

و العصر ان الانسان لفى خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات. 

قرآن شریف در این آیات، بعد از ایمان، عمل صالح را مى‏گوید. معلوم مى‏شود عمل صالح غیر از ایمان است. اگر عمل صالح خودش جزء ایمان و مجموع عقد قلب و عمل زبان یک چیز واحد باشد، در آن صورت باید بگوییم «عمل صالح» که خودش جزء ایمان است عطف به نفس خود، یعنى ایمان، شده، در حالى که عطف شى‏ء به نفس خود از نظر ادبى غلط است و نمى‏شود یک چیزى را به خودش عطف کنند و نسبت دهند. پس ناچار باید بگوییم «عمل صالح» ایمان نیست تا بتوانیم بگوییم نسبت دادن عمل صالح به «ایمان» از نظر اصل ادبى درست است و بجا.  این یک خلاصه‏ى مختصر از بیان آقایانى است که عقیده دارند ایمان فقط به دل است و بس، ربطى به زبان ندارد و ربطى به عمل هم ندارد. 

اما در مقابل آنان آقایانى هستند که مى‏گویند: خیر، ایمان هم عقد دل است و هم عمل بدن. در اینجا مطلبى را از شیخ طوسى مى‏آوریم که ایشان ایمان را هم عقیده‏ى قلبى مى‏داند و هم اقرار به زبان و عمل بدن. شیخ طوسى مى‏فرماید ایمان مرکب است از تصدیق درونى و اقرار ظاهرى و استدلال ایشان بر این اساس است که مى‏گویند: اقرار به زبان تنها ایمان نیست. به دلیل این آیه:  قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا.  اعراب آمدند، مى‏گویند ما ایمان آوردیم. خدا نفى مى‏کند و مى‏گوید: ایمان نیاورده‏اید، چون در دلتان ایمان نیست پس مومن نشده‏اید. اینان به زبان که مى‏گویند، خدا مى‏فرماید مقبول نیست. پس معلوم مى‏شود که ایمان در شرع مقدس فقط به زبان نیست. 

در مقابل، شیخ طوسى از نظر جنبه‏ى معنوى هم مى‏گوید: این قضیه‏ى تصدیق قلبى هم بدون اقرار زبان، آن هم ایمان نیست و براى اثبات این مطلب به یک آیه استشهاد مى‏کند و آن آیه مربوط به حضرت موسى (ع) است که مى‏گوید:  و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا.  مى‏گوید: معجزات موسى را دیدند، در دل یقین داشتند که موسى پیغمبر خداست، اما به زبان انکار کردند. پس معلوم مى‏شود اگر آدمى در دل به نبوت موسى (ع) یقین داشته باشد اما آن را به  زبان نیاورد به موسى (ع) ایمان نیاورده. درباره‏ى پیغمبر اسلام هم قرآن مى‏گوید: علماى یهود که آشنا به کتب سماوى هستند،  یعرفونه کما یعرفون ابناءهم. 

اینان پیغمبر را آنچنان خوب مى‏شناسند که فرزندان خودشان را، پس کسانى که پیامبر اسلام را فرستاده‏ى خدا مى‏دانند و نبوت او را همانند شناختى که نسبت به فرزندان خویش دارند مى‏شناسند اما عقیده‏ى قلبى خود را با زبان انکار مى‏کنند ایمان ندارند، و آیات از اینگونه بسیار داریم. 

نمونه‏ى دیگرى از یقین قلبى اما خوددارى از اقرار در ابوجهل بود. ابوجهل مظهر شرک است، آدمى بسیار بد و سمبل کفر است. یک روز پیغمبر اکرم با بعضى از اصحاب خود در مکه از کوچه‏اى عبور مى‏کرد، ابوجهل هم با بعضى از رفقاى خود از آنجا مى‏گذشت. او هر وقت به پیغمبر مى‏رسید قیافه‏ى تلخ، زننده، تند و بى‏ادب به خود مى‏گرفت، اما این دفعه استثنائا با گشاده‏رویى پیش آمد و دست محکمى به پیغمبر داد و رفت. این امر بسیار شگفت‏آور بود. رفقاى خود ابوجهل گفتند: عجبا! آیا او به پیغمبر گرویده؟ پس جبهه‏ى ما ضعیف شده- مسلمانان گفتند: امرى حیرت‏آور است! آیا ابوجهل قبول اسلام کرده؟ پس اسلام از قوت بیشترى برخوردار گردیده. او مردى بسیار نیرومند است. 

آنگاه مى‏نویسد: فقیل له. به ابوجهل گفتند: این چه بود؟ پاسخ داد:  قال و الله انى لا علم انه صادق و لکن متى کنا تبعا لعبد مناف.  گفت: به خدا قسم، من مى‏دانم که این مرد صادق و راستگوست و لکن چه موقع چنین بوده که ما پیرو عبد مناف و فرزندان او باشیم. 

ملاحظه مى‏کنید که ابوجهل آنچنان به پیمبر ایمان باطنى و اعتقاد واقعى دارد که هم قسم یاد مى‏کند و هم سخن خود را با لام تاکید مى‏آورد ولى با زبان صریحا انکار مى‏کند و جلوه‏گاه کفر است. بنابراین همانطور که یهود مى‏دانستند موسى بن عمران فرستاده‏ى خداست و یقین باطنى داشتند اما چون به زبان انکار کردند، کافرند، ابوجهل هم که مى‏داند که پیغمبر اسلام فرستاده‏ى خداست ولى به زبان انکار مى‏کند، با ایمان نیست، باید زبان هماهنگ دل باشد. اگر کسى به دل معتقد است و عقیده‏ى قلبى را با زبان مى‏گوید، اما در عمل از روى طغیان و تکبر نسبت به اوامر الهى بى‏اعتناست و تعالیم بارى‏تعالى را نفى مى‏کند، واپس مى‏زند و اعراض مى‏نماید، او هم داراى ایمان نیست، زیرا اعراض از امر خدا و استکبار در مقابل فرمان آفریدگار جهان، منافى با ایمان دل و منافى با اعتراف زبان است. 

نمونه‏ى این امر ابلیس، در جریان سجده‏ى آدم است. از آیات قرآن استفاده مى‏شود که ابلیس به خدا ایمان داشت، آنچنان ایمانى که در صف فرشتگان قرار گرفته بود، ایمان خود را هم به زبان مى‏آورد و حتى در مواقعى نام حضرت حق را با احترام بسیار یاد مى‏کرد تا جایى که وقتى مطرود درگاه الهى شد و از قضیه‏ى آدم رنجیده‏خاطر گردید، گفت: فبعزتک لاغوینهم اجمعین. 

آنقدر در مقام بیان، به خدا احترام کرد که به عزت او قسم یاد نمود- اما این شیطانى که ایمان باطنى دارد و به زبان هم اقرار مى‏کند، در مقام عمل و اطاعت از فرمان الهى سرکشى کرد، طغیان نمود، و از امر خدا رویگردان شد. خدا به فرشتگان فرمود، آدم را سجده کنند:  و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ابى و استکبر و کان من الکافرین. 

ابلیس از اطاعت امر خدا ابا کرد، در مقابل فرمان الهى استکبار نمود و زیر بار اطاعت از فرمان خالق جهان نرفت و خدا تصریح مى‏کند به اینکه ابلیس، با این عمل به کفر گرایید و تمام اعمال گذشته‏اش بر باد رفت. 

بنابراین من حیث المجموع استفاده مى‏شود که ایمان دل، زمانى ارزش دارد که با انکار زبان مواجه نشود، و همچنین ایمان دل زمانى ارزنده است که به طغیان و سرکشى در عمل مواجه نگردد. اگر دل بود، زبان هم معترف بود، و بدن هم انجام وظیفه کرد، مجموع این سه امر ایمان است، و این مطلب در کتب روایات آمده که به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود. رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرموده است: الایمان معرفه بالقلب و قول باللسان و عمل بالارکان. 

ایمان عبارت از عرفان قلب است و عقیده‏ى باطنى و همچنین گفتارى است به زبان و عملى است به ارکان و جوارح. 

عن النبى صلى الله علیه و آله: الایمان قول مقول و عمل معمول و  عرفان العقول. ایمان گفته‏اى است که به زبان آید و عملى است که انجام شود و معرفتى است که در قلب مستقر گردد. 

عن ابى‏الصلت الخراسانى قال سالت الرضا (ع) عن الایمان فقال: الایمان عقد بالقلب و لفظ باللسان و عمل بالجوارح، لا یکون الایمان الا هکذا. 

ابوالصلت خراسانى مى‏گوید از حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام درباره‏ى ایمان سوال کردم، در پاسخ فرمود: ایمان، عقد و اعتقاد به قلب است و لفظى است به زبان و عملى است به جوارح، و ایمان نیست مگر آنچه که گفتم. 

راغب در کتاب مفردات فى غریب القرآن درباره‏ى «ایمان» مى‏گوید:  و ذلک باجتماع ثلاثه اشیاء: تحقیق بالقلب و اقرار باللسان و عمل بحسب ذلک بالجوارح و یقال لکل واحد من الاعتقاد و القول الصدق و العمل الصالح ایمان. قال تعالى: و ما کان الله لیضیع ایمانکم، اى صلاتکم. 

تحقق ایمان به اجتماع سه چیز است: اول باور قلبى، دوم اقرار به زبان، و سوم عمل به جوارح، و درباره‏ى هر یک از این سه امر ایمان گفته مى‏شود و راغب به آیه‏ى 143 سوره‏ى بقره استشهاد مى‏کند که خدا در آن آیه مى‏فرماید:  و ما کان الله لیضیع ایمانکم، اى صلاتکم. 

خداوند ایمان شما را ضایع نمى‏کند، یعنى نماز شب را  بى‏اجر نمى‏گذارد. گفته‏ى راغب در معنى کردن «ایمان» به نماز ضمن حدیثى مفصل از امام صادق (ع) آمده است: 

عن عیاشى عن ابى‏عبدالله (ع) انه سئل عن الایمان اقول هو و عمل ام قول بلا عمل. فقال: الایمان عمل کله و القول بعض ذلک العمل مفترض من الله مبین فى کتابه واضح نوره ثابته حجته یشهد له الکتاب و یدعو الیه و لما انصرف نبیه الى الکعبه عن بیت المقدس قال المسلمون للنبى صلى الله علیه و آله ارایت صلواتنا التى نصلى الى بیت المقدس ما حالنا فیها و حال من مضى من امواتنا و هم یصلون الى بیت المقدس فانزل الله تعالى: و ما کان الله لیضیع ایمانکم فسمى الصلوه ایمانا. 

از امام صادق (ع) سوال شد درباره اینکه آیا ایمان قول همراه با عمل است یا قول است بدون عمل. حضرت در پاسخ فرمود تمام ایمان عمل است و اقرار قسمتى از آن است که از طرف باریتعالى واجب شده، در کتاب الهى تبیین گردیده، نورش آشکار است و حجتش ثابت. قرآن شریف به این امر شهادت مى‏دهد و مردم را به آن فرامى‏خواند. آنگاه فرمود پس از آنکه نبى اکرم در نماز از بیت‏المقدس متوجه کعبه شد و قبله تغییر کرد، مسلمانان گفتند یا رسول الله وضع ما در نمازهایى که به طرف بیت‏المقدس خوانده‏ایم چه خواهد بود و همچنین وضع در گذشتگان ما که نمازها را به سوى بیت المقدس خوانده‏اند چه مى‏شود؟ این آیه نازل شد:  و ما کان الله لیضیع ایمانکم.  خداوند ایمان شما را ضایع نمى‏کند. 

آنگاه امام صادق (ع) فرمود: پروردگار نماز را ایمان خوانده است. 

نتیجه‏ى بحث این شد که «ایمان» مجموعه‏ى عقد قلب و اقرار به زبان و عمل به جوارح است و امام صادق (ع) در پاسخ به پرسش سائل فرموده است: تمام ایمان عمل است، به این معنى که عمل روح عقد قلب است، عمل زبان اقرار است، و عمل جوارح اطاعت از اوامر الهى است. اگر برادران و خواهران مسلمان بخواهند طبق گفته‏ى قرآن شریف، واجد ایمان باشند، باید هر سه بعد مطلب را در نظر داشته باشند: از نظر معنوى، مومن و داراى باور روحى باشند، از جهت زبان اعتراف کنند، و در مقام عمل، اوامر الهى را اطاعت کنند تا بتوانند جایگاه خود را در صف مردم باایمان و مومنین راستین قرار دهند. 



¤ نویسنده: تنزیل نور

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
6
:: بازدید دیروز ::
10
:: کل بازدیدها ::
185759

:: درباره من ::

تنزیل نور

تنزیل نور
دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

:: لینک به وبلاگ ::

تنزیل نور

::پیوندهای روزانه ::

:: دسته بندی یادداشت ها::

تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

:: آرشیو ::

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
دوازده معصوم علیهم السلام
آذر 1387
دی 1387

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: موسیقی ::