سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنزیل نور


ساعت 10:20 صبح دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق( 133)

بسم الله الرحمن الرحیم 

و اکفنى موونه معره العباد، وهب لى امن یوم المعاد، و امنحنى حسن الارشاد. 

 

امام سجاد علیه‏السلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» سه مطلب را از پیشگاه مقدس بارى تعالى درخواست مى‏نماید: (اول) بار الها! عوارضى را که از عیبجویى مردم نسبت به من در جامعه پدید مى‏آید، تو کفایت کن. (دوم) بار الها! مرا از بخشش خود در امنیت روز معاد بهره‏مند نما. (سوم) بار الها! نعمت حسن ارشاد مردم را به من عطا فرما. 

به خواست خداوند توانا این سه جمله از کلام حضرت زین‏العابدین (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است. 

بشر به طور طبیعى و به غریزه‏ى حب ذات، علاقه دارد همیشه و همه جا مردم از او به خیر و خوبى یاد کنند و هرگز نامش را به بدى و زشتى نبرند. اما این کار ناشدنى است. 

عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ان رضا المخلوق لا یملک و السنتهم 

لا تضبط. 

امام صادق (ع) فرمود: رضا و خشنودى مردم به دست نمى‏آید و زبان آنان نظم و انضباط برنمى‏دارد. 

پیمبران الهى که شریفترین انسانهاى روى زمین بودند، از نسبتهاى دروغ و تعرضهاى ظالمانه‏ى قوم خود مصونیت نداشتند و همواره مورد اهانت و اسائه‏ى ادب بودند. 

عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: قال موسى یا رب! اسالک ان لا یذکرنى احد الا بخیر. قال: ما فعلت ذلک لنفسى. 

امام صادق (ع) فرمود: حضرت موسى عرض کرد: پروردگارا! از تو مى‏خواهم موجباتى را فراهم آورى که هیچ کس از من یاد نکند، مگر به خیر و خوبى. خداوند به وى فرمود: من درباره‏ى خودم چنین کارى نکرده‏ام تا در مورد تو انجام دهم. 

یعنى موسى! نه فقط تو را در مواقعى به بدى یاد مى‏کنند، بلکه رفتار مردم درباره‏ى آفریدگار خود نیز چنین است و گاه مورد مذمتش قرار مى‏دهند. لقمان حکیم براى اینکه فرزند خود را از توقع مدح و تمجید مردم رهایى بخشد و ضمیر او را از این اندیشه‏ى ناشدنى خالى کند، در وصیت خود به وى فرمود:  

لا تعلق قلبک برضا الناس و مدحهم و ذمهم فان ذلک لا یحصل و لو بالغ الانسان فى تحصیله بغایه قدرته. 

دلبسته به رضاى مردم و مدح و ذم آنان مباش که این نتیجه حاصل نمى‏شود، هر قدر هم آدمى در تحصیل آن بکوشد و نهایت درجه‏ى قدرت خویش را در تحقق بخشیدن به آن اعمال نماید. 

فرزند به لقمان گفت: معناى کلام شما چیست؟ دوست دارم براى آن مثال یا عملى را به من ارائه نمایى. پدر و پسر از منزل خارج شدند و درازگوشى را با خود آوردند. لقمان سوار شد و پسر پیاده پشت سرش حرکت مى‏کرد. چند نفر در رهگذر به لقمان و فرزندش برخورد نمودند. گفتند: این مرد قسى‏القلب و کم عاطفه را ببین که خود سوار شده و بچه خویش را پیاده از پى خود مى‏برد. لقمان به فرزند گفت: سخن اینان را شنیدى که سوارى من و پیاده بودن تو را بد تلقى نمودند؟ به فرزند گفت: تو سوار شو و من از پى‏ات پیاده مى‏آیم. پسر سوار شد و لقمان پیاده به راه افتاد. طولى نکشید عده‏اى در رهگذر رسیدند. گفتند: این چه پدر بدى است و این چه پسرى بد، اما بدى پدر از این جهت است که فرزند را خوب تربیت نکرده، او سوار است و پدر پیاده از پى‏اش مى‏رود با آنکه پدر شایسته‏تر است به احترام و سوارى. پدر، این پسر را عاق نموده و هر دو در کار خود بد کرده‏اند. لقمان گفت: سخن اینان را شنیدى؟ گفت: بلى. فرمود: اینک هر دو نفر سوار مى‏شویم. سوار شدند، گروه دیگرى رسیدند، گفتند: در دل این دو، رحمت و مودت نیست، این هر دو سوار شده‏اند، پشت حیوان را قطع مى‏کنند و فوق طاقتش بر حیوان تحمیل نموده‏اند. لقمان به فرزند فرمود: شنیدى؟ عرض کرد: بلى. فرمود: اینک مرکب را خالى مى‏بریم و خودمان پیاده راه را طى مى‏کنیم. عده‏اى گذر کردند و گفتند: این عجیب است که خودشان پیاده مى‏روند و مرکب را خالى رها کرده‏اند و هر دو را در این کار مذمت نمودند. 

فقال لولده اترى فى تحصیل رضاهم حیله لمحتال. 

در این موقع لقمان به فرزندش فرمود: آیا براى انسان با تدبیر به منظور جلب رضاى مردم، محلى براى اعمال حیله و تدبیر باقى است. پس توجه خود را از آنان قطع نما و در اندیشه‏ى رضاى خداوند باش. 

لقمان حکیم با یک عمل ساده به فرزند خود فهماند که نمى‏توانى با رفتار خویش رضایت خاطر مردم را جلب نمایى، هر طور که قدم بردارى سخنى مى‏گویند، بنابراین به مدح و ذم این و آن میندیش و تنها متوجه رضاى حضرت بارى تعالى باش که معیار رستگارى و سعادت، خشنودى خداوند است. امام باقر (ع) این مطلب را با بیان جامعترى به یکى از اصحاب خود فرموده است: 

و اعلم بانک لاتکون لنا ولیا حتى لو اجتمع علیک اهل مصرک و قالوا: انک رجل سوء لم یحزنک ذلک، و لو قالوا: انک رجل صالح لم یسرک ذلک و لکن اعرض نفسک على کتاب الله، فان کنت سالکا سبیله زاهدا فى تزهیده راغبا فى ترغیبه خائفا من تخویفه فاثبت و ابشر، فانه لا یضرک ما قیل فیک. و ان کنت مبائنا للقرآن فماذا الذى یغرک من نفسک. 

بدان تو از دوستان ما به حساب نمى‏آیى تا آن را که مى‏گویم واجد باشى، اگر تمام اهل بلدت بگویند تو مرد بدى هستى، از این گفته غمگین نشوى و اگر گفتند تو مرد خوبى هستى شادمان نگردى و خود را به قرآن شریف عرضه بدارى، اگر راه قرآن را مى‏پیمایى، به آنچه قرآن بى‏اعتناست تو نیز بى‏اعتنایى، به آنچه رغبت دارد، تو نیز راغبى. مى‏ترسى از آنچه قرآن ترسانده است. در این موقع ثابت قدم و 

شادمان باش، چه آنکه با وجود این وضع، آنچه درباره‏ات بگویند به تو زیان نمى‏رساند و اگر برخلاف روشهاى قرآن بودى، چه چیز تو را نزد خودت مغرور مى‏کند. 

خلاصه، بیشتر مدح و تمجیدها یا ذم و تکذیبهاى مردم بر اساس واقع‏بینى و محاسبه‏ى صحیح نیست، باید از آن دل برگرفت و منقطع بود، تنها عده‏ى قلیلى در جوامع بشرى یافت مى‏شوند که هر جا خواستند اظهار نظر کنند و نفى و اثبات نمایند، عقل خود را به کار مى‏گیرند، با دقت فکر مى‏کنند، تمام جهات موضوع مورد نظر را بررسى مى‏نمایند، اگر خوب و بدش را تشخیص دادند، منصفانه اظهار نظر مى‏کنند وگرنه سکوت مى‏نمایند، و این محتواى روایات اولیاى اسلام و برنامه‏ى دین الهى است. چه بسیارند کسانى که از جامعه‏ى مسلمین به حساب مى‏آیند، ولى برخلاف آنچه مذکور افتاد عمل مى‏کنند. این گروه، آگاهانه یا ناآگاه، تحت تاثیر علل و عوامل متعددى قرار دارند و طبق آن عوامل قدم برمى‏دارند و در اینجا پاره‏اى از آنها ذکر مى‏شود: 

عن على علیه‏السلام قال: و ان لسان المومن من وراء قلبه و ان قلب المنافق من وراء لسانه لان المومن اذا اراد ان یتکلم بکلام تدبره فى نفسه فان کان خیرا ابداه، و ان کان شرا واراه. و ان المنافق یتکلم بما اتى على لسانه، لایدرى ماذا له و ماذا علیه. 

على (ع) فرمود: زبان شخص باایمان در پس قلبش قرار دارد و قلب منافق در پس زبانش. مومن که مى‏خواهد سخن بگوید، در نفس خود مى‏اندیشد، اگر آن را خیر و صواب یافت، به زبان مى‏آورد و اگر آن را شر و ناروا یافت پنهان مى‏دارد، و منافق هر چه به زبانش 

آمد مى‏گوید، نمى‏داند کدام یک به نفع اوست و کدام یک به ضررش. 

ناهماهنگى برون و درون منافق، عقلش را از تدبر و مطالعه بازمى‏دارد، از این رو بى‏حساب سخن مى‏گوید و مدح و ذم چنین فردى وزن و ارزشى نخواهد داشت. 

قال امیرالمومنین علیه‏السلام: لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه. 

زبان انسان عاقل بعد از قلبش قرار دارد، اما قلب احمق بعد از زبان اوست. 

انسان عاقل، اول مى‏اندیشد بعد مى‏گوید، اما شخص احمق، اول مى‏گوید بعد مى‏فهمد که نابجا گفته است. سخنان احمقانه که ناشى از کوتاه فکرى است، موافقت و مخالفت گوینده را از اثر مى‏اندازد و ارزش آنها را از میان مى‏برد. 

عن على علیه‏السلام قال: الشریر لایظن باحد خیرا لانه لا یراه الا بطبع نفسه. 

على (ع) فرموده: انسانى که با شر و بدى بار آمده است، به احدى گمان خوب نمى‏برد، زیرا همه‏ى مردم را مانند خودش مى‏پندارد و اعمالشان را حمل بر نادرستى و زشتى مى‏نماید. چنین فرد آلوده، جامعه را از دیدگاه ناپاکى و بدى مى‏نگرد و زبانش درباره‏ى مردم جز به شر و بدى نمى‏گردد. 

علاوه بر عللى که مذکور افتاد، حب و بغضهاى اجتماعى، انتسابهاى خانوادگى و فامیلى، تعصبهاى قبیله‏اى و نژادى، و دیگر امورى همانند اینها نیز مى‏تواند منشا موافقتها و مخالفتهاى غیر واقعى 

شود و افراد را به تصدیقها و تکذیبهاى ناصواب وادار سازد. بنابراین هیچ کس ولو امام معصوم باشد، از شر زبان مردم و مدح و ذمهاى دروغ و غیر واقعى آنان برکنار نیست. از این رو، امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعاى خود از پیشگاه الهى درخواست نمى‏کند که مرا از این قبیل تعرضها مصون و محفوظ بدار، بلکه مى‏گوید: 

و اکفنى موونه معره العباد. 

بار الها! عوارضى را که از عیبجویى‏هاى مردم نسبت به من در جامعه پدید مى‏آید، کفایت کن و آنها را دفع نما. 

اگر کسى مشمول فیض بارى تعالى شود و خداوند او را از ذم و عیبجویى‏هاى این و آن مصون دارد، گفته‏هاى غیر واقعى آنان بى‏اثر مى‏شود و گرفتاریهاى ناشى از آن گفته‏ها دفع مى‏گردد. مسئله‏ى غدیر خم و نصب على (ع) براى امر ولایت و خلافت مى‏توانست براى رسول اکرم (ص) مشکلات سنگینى به بار آورد و آن حضرت را متهم کند که تعصب قومى به خرج داد و پسر عم خود را زمامدار جامعه نمود، بگویند از داماد خویش حمایت کرد و او را به فرمانروایى مسلمین گمارد، بگویند از مردم سلب آزادى کرد و نگذارد خودشان درباره‏ى مقدرات خود تصمیم بگیرند، و از این قبیل سخنان. خداوند براى تسکین خاطر پیشواى اسلام (ص)، در همان آیه‏اى که ماموریتش را ابلاغ فرمود، وعده داد: 

و الله یعصمک من الناس. 

خداوند تو را از شر زبانهاى مردم و تهمتهاى ناروایى که ممکن است به تو نسبت دهند محافظت و نگاهدارى مى‏نماید. 

امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم این قطعه‏ى دعا که موضوع بحث و سخنرانى امروز است، به پیشگاه مقدس حضرت بارى تعالى عرض مى‏کند: 

وهب لى امن یوم المعاد. 

پروردگارا! با موهبت و بخشش خود، مرا از ایمنى روز معاد بهره‏مند فرما. 

ملاحظه مى‏کنید که حضرت على بن الحسین علیهماالسلام با این دو جمله از کلام خود، دنیا را در کنار معاد ذکر نموده و از خداوند توانا براى حل مشکلات و ناملایمات هر یک از آن دو چاره‏جویى خواسته است. 

به شرحى که توضیح داده شد، در دنیا کسى از شر زبان بدگویان و ایذاى عیبجویان ایمنى و مصونیت ندارد. به همین جهت امام (ع) از پیشگاه بارى تعالى خواست که او با قدرت لایزال خود، شر اشرار را کفایت کند و عیبجویى آنان را دفع نماید. اما روز معاد، روز عدل و داد است، روز حساب و میزان است، روز رسیدگى به اعمال است، روز مجازات ظالم و احقاق حق مظلوم است، آن روز، همه در فکر خود هستند و از مصائب و مشکلاتى که در پیش دارند، مضطرب و نگران‏اند. با خود مى‏گویند: وضع ما چه خواهد شد؟ و کار ما به کجا مى‏انجامد؟ گاه فکر مى‏کنند کسانى که به مال و عرضشان تجاوز نموده‏ایم با ما چه خواهند کرد و حسابشان چگونه تسویه خواهد شد، گاهى به خاطر مى‏آورند که چه مقدار به مردم تعدى نموده‏ایم که فراموشمان شده و امروز مورد رسیدگى قرار مى‏گیرد، گاهى با خود مى‏گویند آیا ممکن است صاحبان حق از ما بگذرند و از حقشان چشم‏پوشى نمایند، گاهى مى‏گویند اگر از حقشان نگذرند ما چگونه 

مى‏توانیم تسویه‏ى حساب کنیم، گاه با خود مى‏گویند آیا ممکن است خداوند از گناهان ما بگذرد و مشمول عفو و اغماضمان قرار دهد؟ خلاصه، در آن روز هیچ کس آرامش فکر و ایمنى خاطر ندارد، ترس و هراس، تمام وجود مردم را فراگرفته و همه در شدیدترین حالت نگرانى و دهشت به سر مى‏برند. حضرت زین‏العابدین (ع) براى آن روز از ذات اقدس الهى درخواست امنیت ضمیر و آرامش خاطر مى‏نماید، و در واقع مى‏خواهد عرض کند: بار الها! در آن روز که به فرمان تو، خلق اولین و آخرین در عرصه‏ى محشر گرد مى‏آیند، مشاهده‏ى مناظر قیامت، یاد موقفهاى حساب، اعمالى که مورد موآخذه و پرسش قرار مى‏گیرند، و خطراتى که بر آنها مترتب مى‏شود موجب شدیدترین ناراحتى و اضطراب فکر است. بار الها! تو در آن روز جانکاه و طاقتفرسا بر على بن الحسین منت بگذار و براى او موجباتى را فراهم آور که از ایمنى و آرامش خاطر برخوردار گردد. 

امام سجاد (ع) در جمله‏ى سوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه مقدس بارى تعالى عرض مى‏کند: 

و امنحنى حسن الارشاد. 

بار الها! نعمت حسن ارشاد و هدایت مردم را به من اعطا فرما. 

گویى امام سجاد (ع) مى‏خواهد عرض کند: بار الها! دنیاى مردم بر اثر عیبجویى و بدزبانى به تلخى و رنجش خاطر مى‏گذرد و در روز قیامت نیز گناه زبان، آنان را مورد موآخذه و کیفر قرار مى‏دهد. براى آنکه تا حد ممکن، این گناه کاهش یابد، باید موجبات هدایت و ارشاد مردم فراهم شود و خطرات این معصیت بزرگ خاطرنشان گردد، از این رو به عرض بارى تعالى مى‏رساند: 

و امنحنى حسن الارشاد. 

بار الها! به گونه‏اى موفقم نما که بتوانم به بهترین و موثرترین وجه، مردم را هدایت و ارشاد نمایم و عوارض ناشى از زبان را به آنان بفهمانم. نه تنها حضرت زین‏العابدین (ع) خواهان این خدمت بزرگ اسلامى بود، بلکه جد گرامیش، رسول اکرم (ص) و ائمه‏ى معصومین پیش از آن حضرت و بعد از آن حضرت، همه در این راه کوشا و جدى بودند و درباره‏ى اصلاح زبان مردم و مبارزه با گناه بدزبانى، سخن بسیار گفته‏اند و در اینجا به مناسبت جمله‏ى درخواست حضرت على بن الحسین علیهماالسلام، بعضى از روایاتى که از آن حضرت و دیگر اولیاى گرامى اسلام رسیده ذکر مى‏شود، امید است ثمربخش و مفید باشد. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:19 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 132)

    عن الصادق علیه‏السلام قال: تحولت القبله الى الکعبه بعد ما صلى النبى صلى الله علیه و آله بمکه ثلاث عشره سنه الى بیت‏المقدس و بعد مهاجرته الى المدینه صلى الى بیت‏المقدس سبعه اشهر. قال: ثم وجهه الله الى الکعبه و ذلک ان الیهود کانوا یعیرون على رسول‏الله، یقولون له انت تابع لنا تصلى على قبلتنا فاغتم رسول‏الله من ذلک غما شدیدا. 

    امام صادق (ع) فرمود: قبله‏ى مسلمین تحول یافت به کعبه، بعد از آنکه رسول اکرم (ص) سیزده سال در مکه به طرف بیت‏المقدس نماز گزارد، و بعد از مهاجرت به مدینه نیز هفت ماه به طرف بیت‏المقدس نماز خواند، سپس خداوند قبله را تغییر داد و پیمبر را از بیت‏المقدس متوجه کعبه‏ى مکرمه نمود و این کار براى آن شد که یهودیهاى مدینه زبان به ملامت و سرزنش پیشواى اسلام (ص) گشودند و به حضرت گفتند: شما تابع و پیرو ما هستید و به قبله‏ى ما نماز مى‏خوانید و این سخن، پیمبر گرامى را سخت مغموم و متاثر نمود. 

    تا زمانى که رسول اکرم (ص) و مسلمانان در مکه بودند، مصلحت ایجاب مى‏کرد که بیت‏المقدس قبله‏ى مسلمین باشد. پس از آنکه پیشواى اسلام (ص) و مسلمانان به مدینه مهاجرت نمودند، آن مصلحت پایان یافت. از این رو قبله بودن بیت‏المقدس نسخ شد و خداوند کعبه‏ى مکرمه را خلف آن قرار داد. 

    بلا و عافیت نیز از نظر نوعى و فردى مى‏تواند مثال دیگرى  براى کلام حضرت زین‏العابدین (ع) باشد. افراد به صور مختلف مبتلا به بلایا مى‏شوند و آرامش و آسایش خویش را از دست مى‏دهند. خداوند توانا قادر است عافیت را خلف بلایا نماید و افراد مبتلا را از رنج و گرفتارى رهایى بخشد. اولین درخواستى را که امام سجاد (ع) در این قطعه‏ى دعا از پیشگاه الهى براى خود مى‏نماید، عافیت قبل از بلاست. در واقع، کلام امام (ع) چنین مى‏شود:  و عندک مما فات خلف فامنن على قبل البلاء بالعافیه.  بار الها! براى هر چیزى که از میان مى‏رود، نزد تو خلف و جایگزینى است، پس اى خداى مهربان! بر من منت بگذار و پیش از ابتلاى به بلا، عافیتم عطا فرما و از گرفتارى مصون و محفوظم دار. 

    ناگفته نماند که در لسان روایات، کلمه‏ى خلف براى پاداشهاى دنیوى و اخروى خداوند در مقابل انفاق و صدقات مردم نیز به کار رفته است. در احادیث بسیارى آمده که صدقه دفع بلا مى‏کند، من جمله این حدیث شریف است:  عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: من تصدق بصدقه حین یصبح اذهب الله عنه نحس ذلک الیوم.  امام صادق (ع) فرمود: کسى که اول صبح صدقه‏اى بدهد، خداوند حوادث شوم و نحس آن روز را از وى مى‏گرداند.  فى الحدیث: اللهم اعط کل منفق خلفا. 

    براى آنکه مردم در امر انفاق و صدقات تشویق شوند، امام (ع) دعا مى‏کند و از پیشگاه الهى درخواست مى‏نماید که خلف انفاق و صدقات را که دفع بلایاست، به مردم عطا فرماید. 

    در قرآن شریف آمده است:  لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون.  هرگز به مقام رفیع بر و نیکوکارى نمى‏رسید تا برهنه را با لباسى که علاقه دارید، بپوشانید و گرسنه را از غذایى که خود دوست دارید، سیر نمایید.  کسانى که به روز جزا و پاداش الهى یقین دارند و مشمول آیه‏ى شریفه‏ى:  و بالاخره هم یوقنون   هستند، مى‏توانند از بهترین اموال خود چشم بپوشند و در راه خداوند انفاق نمایند. حضرت عبدالعظیم الحسنى از امام جواد علیه‏السلام، ضمن یک حدیث، مضامین متعددى را از آباء گرامیش، از على بن ابیطالب علیه‏السلام نقل نموده که این عبارت از جمله‏ى آنهاست:  قال على علیه‏السلام: من ایقن بالخلف جاد بالعطیه. 

    على (ع) فرموده: کسى که در آخرت به پاداش الهى یقین دارد، اموال خوب و مطلوب خود را در راه بارى تعالى اعطا مى‏نماید. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و لما فسد صلاح.  بار الها! براى هر چیزى که فاسد و غیرقابل انتفاع مى‏شود، نزد تو خلف شایسته‏ى انتفاع براى آن وجود دارد. 

    جهانى که در آن زندگى مى‏کنیم، عالم کون و فساد است. پیوسته موجوداتى در آن تکوین مى‏شوند و جامه‏ى هستى در بر مى‏کنند و  موجودات دیگرى فاسد مى‏شوند و از گردونه خارج مى‏گردند و این خود یکى از بزرگترین تفاوتها بین دنیا و آخرت است. آفریده‏ها در عالم آخرت همواره کائن و ثابت‏اند و فساد و نابودى در آنها راه ندارد، اما در کره‏ى زمین، على الدوام چرخ کون و فساد در گردش است، هر ساعت عده‏ى زیادى انسان متولد مى‏شوند و زندگى را آغاز مى‏نمایند و در همان ساعت عده‏ى زیادى جان مى‏سپارند و از دنیا مى‏روند. در پهنه‏ى وسیع باغ، از یک طرف باغبان نهال کوچک را غرس مى‏کند و زندگى را شروع مى‏نماید و از طرف دیگر درختان پیر و بى‏ثمر را قطع مى‏کند و از باغ بیرون مى‏برد.  زینت باغ است درخت جوان     پیر شود بر کندش باغبان 

    شاخ جوان بهر گل نوبر است      شاخه‏ى پیر از پى خاکستر است 

    قرآن شریف فرموده:  و ان من شى‏ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم.  هیچ موجودى نیست جز آنکه خزاین وجود و منابع هستى آن نزد ماست و به اندازه‏ى معین آن را فرومى‏فرستیم. 

    همین محدود بودن و اندازه داشتن است که مایه‏ى فاسد شدن و پایان یافتن موجود مى‏گردد. در بعضى از روایات آمده است: «خزاین اشیاء» فرمان تکوینى بارى تعالى در پیدایش آن موجود و پدید آمدن آن است. 

    قال رسول‏الله صلى الله علیه و آله و سلم: خزائن الله الکلام، فاذا اراد شیئا قال له «کن»، ف«کان».  رسول اکرم فرمود: خزاین خداوند «کلام» است، وقتى اراده  مى‏کند چیزى را، فرمان بودنش را مى‏دهد و آن «بود» مى‏گردد. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: لما صعد موسى الطور فنادى ربه عز و جل. قال: رب! ارنى خزائنک. قال: یا موسى! انما خزائنى اذا اردت شیئا ان اقول له «کن» ف«یکون».  امام صادق (ع) فرمود: موقعى که حضرت موسى (ع) به طور رفت، ندا داد: بار الها! خزاینت را به من بنمایان. خطاب آمد که اى موسى! خزاین من این است که وقتى اراده‏ى ایجاد چیزى را بنمایم، فرمان بودنش را مى‏دهم و آن را که فرمان داده‏ام، بود و موجود مى‏گردد. 

    یکى از چیزهایى که خزاینش نزد خداوند است و به قدر معلوم و اندازه‏ى معین نازل مى‏فرماید، مال و ثروت است، اندازه‏گیرى حضرت بارى تعالى دو قسمت را شامل مى‏شود: یکى کمیت و مقدار مالى که اعطا مى‏فرماید، و آن دیگر مدتى که مال در دست صاحب مال باقى مى‏ماند، و سپس با کیفیت خاصى از میان مى‏رود. گاهى خداوند به کسى مال مى‏دهد و مقدر الهى آن است که اموال اعطایى با مختصر کاهش یا افزایش تا آخر عمر براى وى باقى بماند. گاهى مال مى‏دهد، اما مقدر بارى تعالى این است که باقى ماندن مال در دست صاحب مال همانند اصل مال، قدر معلوم و مدتى معین داشته باشد و با انقضاى مدت از بین برود. مکرر اتفاق افتاده است که اشخاصى متمکن و مالدار بر اثر رویدادى غیر منتظر از قبیل زلزله یا سیل یا طوفان و امثال اینها، تمام یا قسمت اعظم ثروت را از دست داده و در نتیجه، بى‏بضاعت یا کم‏بضاعت شده‏اند. این قبیل حوادث  براى افراد متمکن درس عبرت است، متنبه شوند که در ایام مالدارى مغرور نگردند، به فساد اخلاق نگرایند، و با بندگان خدا بدرفتارى ننمایند و همواره در یاد حوادث و رویدادها باشند و بدانند که ممکن است بغتتا نعمت، مبدل به نقمت گردد. 

    اى دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن     در برومندى ز قحط برگ و بار اندیشه کن 

    از نسیمى دفتر ایام بر هم مى‏خورد       از ورق گردانى لیل و نهار اندیشه کن 

    خداوند توانا قادر است اموال از بین رفته را به گونه‏اى جبران نماید و خیر و صلاح را خلف فسادى که پیش آمده است، قرار دهد و شخص آسیب‏دیده را با لطف و حمایت خود از سقوط و تیره‏روزى قطعى برهاند. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و لما فسد صلاح.  بار الها! براى هر چیزى که باطل مى‏شود و فاقد اثر مى‏گردد، نزد تو براى آن، خلف سالم و صالح وجود دارد و مى‏توانى آن را جایگزین فاسد شده قرار دهى. سپس درباره‏ى خود چنین دعا مى‏کند:  و قبل الطلب بالجده.  بار الها! بر من منت بگذار و پیش از آنکه از تو درخواست نمایم، به قدر اداره‏ى معاش و گرداندن چرخ زندگى، از تمکن مالى برخوردارم فرما.  حضرت زین‏العابدین (ع) در جمله‏ى سوم دعا عرض مى‏کند:  و فیما انکرت تغییر.  بار الها! چیزى که نزد تو مطرود است و از آن ناراضى هستى، مى‏توانى تغییرش دهى، آن را بردارى و به جایش مرضى خود را قرار دهى. 

    چیزهایى که برخلاف حق و عدل و منافى با کمال انسانى و فضایل اخلاقى است و بشر را به پستى و انحطاط سوق مى‏دهد، مرضى خداوند نیست و آن امور در قرآن شریف و روایات اولیاى گرامى اسلام خاطرنشان گردیده تا شناخته شوند و مردم مسلمان براى تامین سعادت خویش از آنها اجتناب نمایند.  ان تکفروا فان الله غنى عنکم و لا یرضى لعباده الکفر. 

    اگر کافر شوید، خداوند از شما بى‏نیاز است و به ایمانتان احتیاج ندارد، اما به کفرتان راضى نیست و نمى‏خواهد از سعادت و رستگارى محروم بمانید.  یحلفون لکم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لا یرضى عن القوم الفاسقین.  این افراد آلوده و گناهکار قسم یاد مى‏کنند براى اینکه شما از آنان راضى شوید. اگر شما راضى شدید، خداوند از فاسقین و اهل عصیان راضى نمى‏شود. 

    شرک و کفر، سیئات اخلاقى، و گناهان به هر صورت که باشد، مطرود درگاه بارى تعالى است و خداوند به هیچ یک از آنها راضى نیست. اگر اراده فرماید مى‏تواند قلوب مردم را منقلب نماید و بدون اینکه خودشان بخواهند، کارى کند که همه موحد و یکتاپرست گردند و در اخلاق و اعمال به صراط مستقیم گرایش یابند.  و لو شاء ربک لامن من فى الارض کلهم جمیعا.  اگر پروردگارت بخواهد، تمام مردم روى زمین ایمان مى‏آورند و همه مسیر حق و عدل را مى‏پیمایند.  ولى خداوند هرگز چنین اراده‏اى را نمى‏فرماید، زیرا این اراده منافى با اراده‏ى بارى تعالى در آزادى بشر است. خداوند به مشیت حکیمانه‏ى خود، انسان را مختار آفریده، اوست که باید درباره‏ى خود تصمیم بگیرد، یا به اختیار و اراده‏ى خود ایمان را پذیرا شود و مستحق پاداش دنیوى و اخروى گردد یا با اراده و اختیار خود کفر را پذیرا شود و به کیفر دنیوى و اخروى برسد. آنچه را که خداوند افاضه مى‏فرماید، ارشاد و هدایت مردم است. 

    و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر.  پیمبر گرامى! بگو حق از جانب خداوند ارائه مى‏شود، هر کس میل دارد ایمان بیاورد و هر که مى‏خواهد کفر را قبول نماید. 

    مومنین واقعى و کسانى که با اراده و اختیار دین حق را پذیرفته و به شرف اسلام مشرف شده‏اند، براى اینکه عمرشان بخوبى پایان یابد و با حسن عاقبت، دنیا را ترک گویند و روز قیامت در صف رستگاران محشور شوند، باید همواره مراقب اعمال و اخلاق خود باشند و در مسیر صحیح قدم بردارند و آگاهانه یا ناآگاه مرتکب عملى نشوند که رضاى الهى در آن نباشد. براى نیل به این هدف مقدس، باید خویشتن را به خوبى و شایستگى بسازند، کمبودهاى خود را جبران نمایند، نقائصى را که در عقاید و اخلاق و اعمال دارند و مرضى خداوند نیست برطرف سازند. اگر این گروه باایمان به اختیار  و اراده‏ى خود با استفاده و استمداد از توفیق الهى چنین کردند و در خود تغییرات لازم را به وجود آوردند، مى‏توان گفت مصداق جمله‏ى سوم دعاى امام سجاد (ع) شده‏اند:  و فیما انکرت تغییر. 

    بار الها! چیزى را که از آن رضایت ندارى مى‏توانى تغییر دهى و مرضى خود را جایگزینش نمایى.  خود ساختن و تغییرات لازم را در خویش به وجود آوردن، نیاز به مربى و معلم آگاه دارد. علاقه‏مندان به اصلاح نفس باید از پى راهنمایان الهى بروند و سخنانشان را با دقت بشنوند و فراگیرند و در مقام عمل به کار بندند تا بتوانند از ثمرات و نتایج سعادت‏بخش آنها مستفیض شوند. کسانى که در تفقه دین و شناخت تعالیم الهى سعى کافى معمول مى‏دارند و به دقایق آیین الهى واقف مى‏شوند، مصداق کلام امام سجاد (ع) مى‏گردند:  و قبل الضلال بالرشاد.  پیش از آنکه قدمى در بى‏راهه بگذارند، از هدایت الهى برخوردار مى‏شوند و راه صحیح را مى‏پیمایند.  بعضى از اصحاب ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام با اینکه مردان باایمان و شریفى بودند، ولى بر اثر عدم توجه به پاره‏اى از دقایق و نکات دینى، گاه مرتکب خطا شده و قدمى ناروا برداشته‏اند و پس از آنکه امام معصوم (ع) خطاى آنان را تذکر داده، سخت آزرده خاطر و متاثر گردیده و از پیشگاه الهى طلب بخشش نموده‏اند و در اینجا به طور نمونه یک مورد ذکر مى‏شود:  قال الحسین بن ابى‏العلاء خرجنا الى مکه نیفا و عشرین رجلا فکنت اذبح لهم فى کل منزل شاه فلما اردت ان ادخل على  ابى‏عبدالله علیه‏السلام قال واها یا حسین اتذل المومنین قلت اعوذ بالله من ذلک فقال علیه‏السلام بلغنى انک کنت تذبح لهم فى کل منزل شاه قلت یا مولاى و الله ما اردت بذلک الا وجه الله تعالى فقال علیه‏السلام اما کنت ترى ان فیهم من یحب ان یفعل مثل افعالک فلا یبلغ مقدرته ذلک فیتقاصر الیه نفسه قلت یابن رسول‏الله و علیک استغفر الله و لا اعود.  حسین بن ابى‏العلاء مى‏گوید: بیست و چند نفر مرد بودیم که به عزم مکه حرکت نمودیم، من در هر منزل براى غذاى جمعیتمان گوسفندى ذبح مى‏نمودم. روزى به قصد زیارت امام صادق علیه‏السلام رفتم، تا مرا دید با تاثر فرمود: اى حسین آیا مسلمانان را ذلیل مى‏کنى. گفتم: پناه مى‏برم به خداوند از این امر. امام فرمود: به من خبر رسیده که تو در هر منزل براى همسفرها گوسفندى ذبح مى‏کنى. عرض کردم: مولاى من، قسم به خدا من از این کار جز رضاى الهى قصدى ندارم. امام فرمود: آیا نمى‏بینى در کاروان کسانى هستند که مى‏خواهند همانند تو عمل کنند، اما تمکن مالى ندارند و دچار حقارت روحى مى‏شوند. عرض کردم: یابن رسول‏الله، بر اساس راهنمایى شما از خداوند آمرزش مى‏خواهم و از این پس چنین عملى را تکرار نخواهم نمود. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:15 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(131 ) 

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و عندک مما فات خلف، و لما فسد صلاح، و فیما انکرت تغییر، فامنن على قبل البلاء بالعافیه، و قبل الطلب بالجده، و قبل الضلال بالرشاد. 

     

    امام سجاد علیه‏السلام در این قسمت از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، براى خداوند توانا سه چیز را که حاکى از قدرت و حاکمیت ذات مقدس او بر نظام آفرینش این جهان است بیان مى‏نماید و به مناسبت هر یک از آنها براى خود چیزى را از پیشگاه مقدسش درخواست مى‏کند. اول: بار الها! براى هر چه که فوت مى‏شود و از دست مى‏رود، نزد تو براى آن جایگزینى است. دوم: بار الها! براى هر چیزى که فاسد و غیرقابل انتفاع مى‏شود، نزد تو موجود صالح و شایسته‏ى انتفاع وجود دارد. سوم: بار الها! چیزى را که مطرود توست و از آن ناراضى هستى، مى‏توانى بردارى و به جایش مرضى خود را قرار دهى. پس اى پروردگار مهربان! بر من منت بگذار و پیش از ابتلاى به بلا عافیت و مصونیتم عطا فرما، و پیش از درخواست تمکن، نیاز مالیم را برطرف نما، و پیش از قدم گذاردن در 

    راهى که مرضى تو نیست، از نعمت رشاد و هدایت برخوردارم ساز. 

    به خواست خداوند توانا، این قطعه از دعا موضوع بحث و سخنرانى امروز است. 

    آفریدگار توانا اراده فرموده عالمى را خلق کند که داراى آغاز و انجامى باشد و نتواند به طور دائم و در بى‏نهایت باقى و پایدار بماند. به مشیت حکیمانه‏ى خود این جهان را با همه‏ى کهکشانها و اجرام بزرگ و کوچکش آفرید و زمینى که در آن زندگى مى‏کنیم، جرم بسیار ناچیزى است در مقابل مجموعه‏ى جهان. براى آنکه خداوند به اراده‏ى حکیمانه‏ى خود تحقق بخشد و عالمى را طبق خواسته‏ى خویش بیافریند، ابتدا ماده‏ى اصلى عالم را به فرمان تکوینى ایجاد نمود، سپس آن مواد را بر اساس ضوابط و معیارهاى کلى که به امر خود مقرر داشت، به حرکت درآورد و تدریجا موالید عالم، یعنى آفریده‏هاى الهى به وجود آمدند. بنابراین، ماده‏ى اصلى عالم و همچنین قوانین و مقرراتى که مواد را به پدیده‏هاى مختلف و مخلوقهاى گوناگون تبدیل مى‏کند، همه از ذات اقدس اوست. حضرت صدیقه‏ى طاهره، زهراء علیهاالسلام، در ابتداى خطبه‏اى که با حضور ابى‏بکر و عمر و دیگر مهاجرین و انصار در مسجد رسول اکرم (ص) القاء فرموده، این مطلب را با عبارتى کوتاه بیان نموده است. 

    ابتدع الاشیاء لا من شى‏ء قبلها و انشاها بلا احتذاء امثله امتثلها کونها بقدرته و ذراها بمشیته. 

    خداوند ابداع فرمود موجودات را نه از چیزى که قبل از ابداع الهى وجود داشته ، بلکه ذات اقدس او، خود، مبدع و ایجادکننده‏ى آن 

    بوده است، و انشاء فرمود عالم را نه همانند نقشه و طرحى که پیش از انشاء الهى وجود داشته و بارى تعالى از آن تبعیت نموده باشد، بلکه ذات اقدس الهى عالم را به قدرت خویش تکمیل نموده و به مشیت خود ایجاد کرده است. 

    با توجه به اینکه جهان را آغاز و انجامى است و تا ابد باقى و پایدار نمى‏ماند، ناچار مجموعه‏ى عالم و تمام موجودات ارضى و سماوى آن پیوسته در تغییر و تحول‏اند و قوانین تکوینى این عالم، دگرگونیها را رهبرى مى‏کند و تغییراتى که انجام مى‏شود، بر وفق آن مقررات صورت مى‏گیرد، مثلا انسان یک روز نطفه‏اى است در رحم مادر، روز دیگر به صورت نوزاد متولد مى‏گردد، پس از گذشت چند سال، نوجوان و جوان مى‏شود، سپس به میانسالى و پیرى مى‏رسد و سرانجام مى‏میرد، و این یک نمونه از جهان ناپایدار و گذران است. حیوانات برى و بحرى و همچنین گیاهان و اشجار در این عالم سرنوشتى همانند انسان دارند و هیچ یک پایدار و ابدى نیستند، یک روز زندگى را آغاز مى‏کنند و روز دیگر حیاتشان پایان مى‏یابد. جرم خورشید با این عظمت نیز همانند سایر موجودات این عالم پیوسته در تغییر و تحول است، با انفجارهاى اتمى که همواره در آن صورت مى‏گیرد و به آن فروغ و روشنى مى‏بخشد پیوسته از وزن جرم خورشید مى‏کاهد، سرانجام روزى فرامى‏رسد که ذخایرش تمام مى‏شود و رفته رفته به صورت جرم مرده و تاریکى در فضاى بیکران سرگردان مى‏گردد. طبق وحى حضرت بارى تعالى و به موجب گفته‏هاى پیمبران الهى و به صریح آیات بسیارى که در قرآن شریف آمده است، عالم آخرت به قضاى قطعى خداوند، برخلاف جهان گذران دنیا عالمى است پایدار و جاودان، فناء و زوال در آن راه ندارد، دگرگونیهایى که در دنیا براى انسانها 

    پیش مى‏آید و موجب ناراحتى و نگرانى آنان مى‏گردد در آخرت نیست. در آن عالم، سلامت به مرض، قوت به ضعف، جوانى به پیرى، آرامش فکر به تشویش، امنیت به ناامنى، و سرانجام، حیات به مرگ تبدیل نمى‏شود. در آن عالم جریانهاى عادى دنیا از قبیل سرما و گرما، بهار و خزان، طلوع و غروب، روز و شب، و دیگر امورى از این قبیل وجود ندارد. همچنین حوادث سنگین که گاه در زمین روى مى‏دهد، از قبیل آتشفشان، زلزله، طوفان، سیل، صاعقه، خشکسالى، و دیگر رویدادهایى همانند اینها، دامنگیر مردم در عالم آخرت نمى‏شود. خلاصه آنکه آخرت، عالم دیگرى است و قوانین و مقررات تکوینیش به گونه‏ى دیگر، نمى‏توان آن را با این عالم و قوانین و مقرراتى که بر آن حاکم است تنظیر و تشبیه نمود. در کتاب معاد از نظر روح و جسم، مجلد دوم، فصل مخصوصى تحت عنوان «حیات اخروى و نظام نوین» باز شده و در آن فصل قسمتهایى از قوانین تکوینى دنیا بیان گردیده و در کنار هر یک از آنها، قانون تکوینى آخرت راجع به همان موضوع به استناد آیات و روایات ذکر شده است. علاقه‏مندان به شناخت تفاوت قوانین الهى در دنیا و آخرت مى‏توانند به آن کتاب مراجعه نمایند و از آیات و روایاتى که راجع به چگونگى عالم آخرت و مقررات آن رسیده است، آگاهى یابند. 

    در آغاز سخنرانى اشاره شد که امام سجاد (ع) در این قطعه از دعاى مورد بحث امروز، سه چیز را که حاکى از قدرت و حاکمیت ذات اقدس الهى بر نظام خلقت است، ذکر نموده و به مناسبت هر یک از آنها براى خود چیزى را از پیشگاه مقدسش خواسته است. اینک درباره‏ى سه امرى که مربوط به خداوند است، توضیح داده مى‏شود. 

    اول: و عندک مما فات خلف. 

    بار الها! هر چه فوت مى‏شود و از دست مى‏رود، نزد تو براى آن جایگزینى است. 

    یعنى، پروردگارا! خلایى که بر اثر فوت موجودى پدید مى‏آید، تو با قدرت لایزال خویش به وسیله خلفى که جایگزین موجود فوت شده مى‏نمایى آن خلا را پر مى‏کنى. 

    براى آنکه شنوندگان محترم به عمق کلام امام واقف شوند، چند مثالى را براى توضیح به عرض مى‏رساند. مرگ براى بشر، قضایى است حتمى و حکمى است اجتناب‏ناپذیر و در سنین مختلف به شکلهاى گوناگون گریبانگیر انسانها مى‏شود و به حیاتشان خاتمه مى‏دهد. 

    اگر صد سال مانى ور یکى روز 

    بباید رفت از این کاخ دل‏افروز 

    آدمى با بهره‏مندى از قدرت و نیرو و در اختیار داشتن جمیع وسایل و اسباب نمى‏تواند قضاى مرگ را از خود بگرداند و خویشتن را از این مقدر قطعى مصون و محفوظ دارد. 

    اینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فى بروج مشیده. 

    هر جا که باشید، در موقع مقرر، مرگ سر وقتتان مى‏آید، هر چند جایگاهتان در قلعه‏هاى محکم و دژهاى مشید باشد. 

    با فوت افراد در جوامع بشرى خلا به وجود مى‏آید و موجب کمبود مى‏شود، ولى تولد موالید که خود در مقابل مرگ، قضاى دیگر حضرت بارى تعالى است، آن خلا را پر مى‏کند و کمبود را جبران مى‏نماید و نسل لاحق جایگزین نسل سابق مى‏گردد. 

    دو سر دارد این باغ آراسته 

    در و بند از این هر دو برخاسته 

    درآید در باغ و بنگر تمام 

    ز دیگر در باغ بیرون خرام 

    در این باغ هر دم برى مى‏رسد 

    یکى مى‏رود دیگرى مى‏رسد 

    مرگ، عامل نوسازى جوامع بشرى است، مرگ، نسل کهن و ناتوان را از محیط سعى و عمل برکنار مى‏نماید و به عالم بعد از مرگش منتقل مى‏کند و نسل جوان و فعال را جایگزینش مى‏سازد و بدین وسیله چرخهاى تمدن بشرى پیوسته در حرکت است و از پیشروى باز نمى‏ماند. 

    نحن قدرنا بینکم الموت و ما نحن بمسبوقین. على ان نبدل امثالکم و ننشئکم فى ما لا تعلمون. 

    شاید این آیه‏ى شریفه به همین نظام منظمى که مذکور افتاد ناظر باشد، گویى خداوند مى‏خواهد بفرماید: ما مرگ را بین شما پایه‏گذارى نمودیم که بدین وسیله مردمى همانند شما جایگزینتان شوند و شما را در عالمى که نمى‏دانید چگونه و کجاست، با بدن برزخى انشائتان نماییم. براى آنکه نسل لاحق بتواند جایگزین نسل سابق شود و بى‏نظمى و اختلال به وجود نیاید، لازم بود موالید پسر و دختر در سراسر جهان همواره متساوى یا آنکه درصد بسیار مختصرى متفاوت باشد و آفریدگار حکیم این مهم را که از آیات مقدس اوست، در نظام خلقت برقرار ساخته است. اگر در ظرف نیم قرن تمام موالید جهان یا اکثریت قریب به اتفاق آن پسر باشد، آیا ممکن مى‏شد موازنه‏ى خلف و سلف برقرار گردد و نسل لاحق مى‏توانست جایگزین نسل سابق شود؟ پاسخ این پرسش منفى است، زیرا واضح است در چنین 

    وضعى توازن نسل بشر به گونه‏اى جبران‏ناپذیر بر هم مى‏خورد. آیا دنیاى پیشرفته‏ى امروز مى‏تواند بگوید حافظه‏اى که موازنه و تعادل موالید دختر و پسر را در سراسر جهان نگاهدارى نموده و مى‏نماید کجاست و کدام قدرت است که محاسبه را نگاه مى‏دارد؟ قرآن شریف این مهم را وابسته به مشیت بارى تعالى خوانده و فرموده است. 

    یهب لمن یشاء اناثا و یهب لمن یشاء الذکور. 

    به هر که بخواهد دختر مى‏دهد و به هر که بخواهد پسر. 

    مثال دیگرى که براى کلام امام سجاد (ع) مى‏توان ذکر کرد این است که خداوند پس از درگذشت هر پیمبرى خلف شایسته‏اى را جایگزین او مى‏ساخت تا به هدایت مردم و دعوت آنان ادامه دهد. این برنامه تا بعثت حضرت خاتم النبیین (ص) و نزول قرآن شریف ادامه داشت و چون آیین اسلام و کتاب مجیدش تا پایان عمر بشر جوابگوى نیازهاى مردم است، امر نبوت با بعثت رسول اکرم (ص) پایان یافت و از آن پس وحى الهى منقطع گردید. پیمبران از جنس بشرند و مانند سایر انسانها یک روز باید بمیرند. خداوند پیامبر اسلام (ص) را مخاطب ساخت و فرمود: 

    انک میت و انهم میتون. 

    تو مى‏میرى و آنان نیز مى‏میرند. 

    جایى که اشرف پیمبران حیات جاودان ندارد، وضع سایر انبیاء روشن و واضح است. با توجه به اینکه نیل به مقام رفیع نبوت نیاز به شرایط زیاد و صلاحیت من جمیع الجهات دارد و هر فردى شایسته‏ى پیمبرى نیست، خداوند به مشیت حکیمانه‏ى خود خلف پیمبر 

    سابق را که واجد تمام صفات لازم باشد مهیا مى‏فرمود تا او را جایگزین پیمبر درگذشته نماید و این خود از مواردى است که سخن امام سجاد (ع) شامل آن مى‏گردد. 

    و عندک مما فات خلف. 

    بار الها! براى هر چیزى که فوت مى‏شود و از دست مى‏رود، نزد تو براى آن جایگزینى است. 

    على (ع) درباره‏ى تداوم بعثت پیمبران فرموده: 

    کلما مضى منهم سلف قام منهم بدین الله خلف. 

    هر زمان یکى از پیمبران سلف از دنیا مى‏رفت، فرد دیگرى براى تبلیغ دین الهى خلف او مى‏شد و جایگزینش مى‏گردید. 

    مثال سوم براى توضیح کلام امام سجاد (ع) این است که حکمى از احکام اسلام روى مصلحت نسخ شود و حکم دیگرى از جانب خداوند، خلف آن گردد و جایگزینش شود. 

    ما ننسخ من آیه او ننسها نات بخیر منها او مثلها. 

    النسخ فى اللغه ابطال شى‏ء و اقامه آخر مقامه. 

    «نسخ» در لغت عبارت است از باطل کردن چیزى و برپا داشتن چیز دیگرى در مقام او. 

    کعبه‏ى مکرمه بتخانه‏ى مشرکین بود. اگر پیشواى اسلام (ص) و پیروانش در آغاز نبوت به سوى کعبه نماز مى‏گزاردند ممکن بود مستمسکى به دست مشرکین بیاید که بگویند پیشواى مسلمانان بت مى‏پرستد و به پیروان خود دستور بت‏پرستى داده است . از این رو، حضرت بارى تعالى امر فرمود که قبله‏ى مسلمین بیت‏المقدس باشد،  بیت‏المقدسى که منزه از بت و مظاهر شرک بود.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:14 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(130 )

    بنابراین، کسى که به خداوند ایمان حقیقى دارد، در تمام پیشامدهاى مسرت‏بخش یا اندوهبار، راضى به قضاى اوست و با تمام وجود در مقابل امرش سر تسلیم فرود مى‏آورد، و این حالت روانى گرانقدر، نشانه‏ى ایمان راستین است. 

    قلت لابیعبدالله علیه‏السلام: باى شى‏ء یعلم المومن بانه مومن؟ قال: بالتسلیم لله و الرضا فیما ورد علیه من سرور او سخط. 

    راوى حدیث مى‏گوید: از امام صادق (ع) سئوال کردم: به چه چیز شناخته مى‏شود که مومن داراى ایمان واقعى است؟ فرمود: به تسلیم در مقابل خداوند و راضى بودن به تمام آنچه بر وى وارد مى‏شود از خشنودیها و خشمها. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم این قطعه از دعاى «مکارم‏الاخلاق» به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و انت منتجعى ان حرمت. 

    بار الها! اگر محروم شوم، امیدوارى و اتکایم به ذات اقدس‏

    توست.  

    در آیین مقدس اسلام، مسئله‏ى مواسات و تعاون مسلمانان با یکدیگر از جمله‏ى تعالیم بسیار مهم اجتماعى و اخلاقى است، هر مسلمانى در هر مرتبه و مقامى که باشد، موظف است به حاجات برادران دینى خود توجه نماید، آنان را مورد حمایت قرار دهد و نیازهایى را که دارند با قلم و قدم، با مال و جاه، با دست و زبان، و خلاصه از هر راه و به هر وسیله که ممکن است، برآورده سازد و بداند که این خود عبادتى است بزرگ و آن کس که در انجام این وظیفه‏ى مقدس همت گمارد و به حل مشکلات مسلمانان بپردازد، در پیشگاه الهى از اجر بزرگ برخوردار خواهد بود. اگر با داشتن قدرت به درخواست برادر خویش ترتیب اثر ندهد و بى‏تفاوت از کنارش بگذرد، نه تنها وظیفه‏ى دینى و اخلاقى خود را انجام نداده است، بلکه به موجب روایات زیادى که از اولیاى گرامى اسلام رسیده، با این عمل به شان معنوى و ایمان خویش آسیب رسانده و زمینه طرد و محرومیت خود را فراهم آورده است. براى مزید اطلاع شنوندگان محترم، در اینجا به ذکر چند حدیث اکتفا مى‏شود: 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ایما رجل من شیعتنا اتى رجلا من اخوانه فاستعان به فى حاجته فلم یعنه و هو یقدر الا ابتلاه الله بان یقضى حوائج غیره من اعدائنا یعذبه الله علیها یوم القیامه. 

    امام صادق (ع) فرمود: هر یک از شیعیان ما نزدیکى از برادران خود برود و از وى براى حاجت خویش کمک بخواهد و کمک نکند با آنکه قادر بوده است، خداوند او را مبتلا مى‏کند به 

    اینکه حوایج دشمنان ما را برآورده سازد و در قیامت در مقابل این عمل عذابش نماید. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من احتاج الیه اخوه المسلم فى قرض و هو یقدر علیه فلم یفعل حرم الله علیه ریح الجنه. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: کسى که براى گرفتن وام، نزد برادر دینى خود برود و او بتواند خواسته‏اش را انجام دهد و ندهد، خداوند نسیم بهشت را بر وى حرام خواهد نمود. 

    عن الصادق علیه‏السلام قال: ما من عبد یمتنع من معونه اخیه المسلم و السعى له فى حوائجه قضیت او لم تقض الا ابتلاه الله بالسعى فى حاجه من یاثم علیه و لا یوجر. 

    حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام فرمود: هیچ بنده‏اى نیست که از یارى برادر مومن خود در حاجتش امتناع کند، خواه آن حاجت برآورده مى‏شد یا نمى‏شد، مگر آنکه خداوند او را گرفتار سعى در حاجت کسى مى‏نماید که به وى ستم خواهد کرد و او در مقابل صبرى که مى‏نماید، در پیشگاه خداوند ماجور نخواهد بود. 

    عن ابى‏الحسن علیه‏السلام قال: من قصد الیه رجل من اخوانه مستجیرا به فى بعض احواله فلم یجره بعد ان یقدر علیه فقد قطع ولایه الله عز و جل. 

    حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: آن کس که یکى از برادران دینیش به درخواست پناهندگى نزد وى برود و او با داشتن قدرت، پناهش ندهد، با این عمل، پیوند ولایت خود را با خداوند قطع نموده است. 

    امام سجاد (ع) در زمینه‏ى محرومیت از یارى برادران مسلمان به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: 

    و انت منجعى ان حرمت. 

    بار الها! اگر از مواسات برادران محروم شوم به تو روى مى‏آورم و امید و اتکایم به ذات اقدس توست. 

    افراد باایمان در مواقع حرمان، دست تمنى به سوى خداوند برمى‏دارند و از صمیم قلب و عمق ضمیر، حل مشکل خود را از وى طلب مى‏کنند و پروردگار مهربان دعاهاى خالصانه‏ى آنان را در کمال عطوفت و بدون منت اجابت مى‏نماید، ولى این اجابت بدان معنى نیست که هر چه بخواهند بى‏قید و شرط اجابت گردد، بلکه به موجب پاره‏اى از روایات، اجابت دعوت آنان به قدر مصلحت و در حدودى است که به صلاح و سعادتشان آسیب نرساند و آنان را از صراط مستقیم منحرف ننماید. 

    عن ابیجعفر علیه‏السلام قال: قال رسول‏الله صلى الله علیه و آله قال الله عز و جل: ان من عبادى المومنین عبادا لایصلح لهم امر دینهم الا بالغنى و السعه و الصحه فى البدن فابلوهم بالغنى و السعه و صحه البدن فیصلح علیهم امر دینهم، و ان من عبادى المومنین لعبادا لایصلح لهم امر دینهم الا بالفاقه و المسکنه و السقم فى ابدانهم فابلوهم بالفاقه و المسکنه و السقم فیصلح علیهم امر دینهم و یصلح علیه امر دین عبادى المومنین. و ان من عبادى المومنین لمن یجتهد فى عبادتى فیقوم من رقاده او لذیذ و ساده فیتهجد لى اللیالى فیتعب نفسه فى عبادتى فاضربه بالنعاس اللیله و اللیلتین نظرا منى له و ابقاء علیه فینام حتى یصبح فیقوم و هو ماقت لنفسه زارى علیها و لو اخلى بینه و بین ما یرید من 

    عبادتى لدخله العجب من ذلک فیصیره العجب الى الفتنه باعماله فیاتیه من ذلک ما فیه هلاکه لعجبه باعماله و رضاه عن نفسه. 

    امام باقر (ع) از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که خداوند فرمود: بعضى از بندگان مومن هستند که دینشان از صلاح و درستى بهره‏مند نمى‏شود، مگر به غنى و توسعه‏ى زندگى و صحت بدن. به آنان اعطا مى‏کنم تا دینشان صالح و سالم بماند. بعضى از بندگان مومن هستند که از صلاح دین بهره‏مند نمى‏شوند مگر به فقر و تنگدستى و بیمارى، آنان را به این امور مبتلا مى‏کنم و بر اثر آنها دینشان سالم مى‏ماند و من به صلاح دین بندگان باایمان واقف و آگاهم. همچنین از بندگان مومن کسى است که به امر عبادت سعى بسیار دارد، از خواب برمى‏خیزد، بستر مطبوع خود را ترک مى‏گوید، خویشتن را در عبادت به تعب مى‏اندازد. من به لطف خود چرت را یکى دو شب بر وى مسلط مى‏کنم و به خواب مى‏رود، صبح که برمى‏خیزد از اینکه خواب مانده است به نفس خود بغض دارد و بر آن عیب مى‏گیرد. اگر او را به حال خودش وامى‏گذاردم، دچار عجب مى‏شد و حالت روانى عجب، او را به هلاکت و تباهى سوق مى‏داد. 

    خلاصه، افراد باایمان در موقعى که از مواسات برادران دینى محروم مى‏شوند، به ذات اقدس الهى روى مى‏آورند و تمنیات خود را به او عرضه مى‏کنند و از وى خواستار مى‏شوند. خداوند دعاى آنان را با رعایت صلاح و سلامت دینشان اجابت مى‏نماید و به گونه‏اى عمل مى‏کند که ایمانشان مصون و محفوظ بماند و این به مصلحت آنان است. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى سوم این قطعه‏ى دعا که موضوع آخرین قسمت سخنرانى امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و بک استغاثتى ان کرثت. 

    بار الها! اگر به مشقت و سختى شدید گرفتار شوم، از تو یارى مى‏طلبم که معین و دادرسم در مواقع طاقتفرسا تو هستى. 

    علل و عوامل متعددى مى‏تواند آدمى را به مصائب سخت و جانکاه مبتلا نماید و زندگى را بر وى تلخ و ناگوار سازد. یکى از آنها اخلاق فاسدى است که شخص مبتلا خویشتن را به آنها متخلق ساخته و پیوسته از ناحیه‏ى آن خلقیات مذموم رنج مى‏برد. یکى دیگر از عواملى که مى‏تواند مصیبتهاى سنگین و طاقتفرسا به بار آورد، وجود حکام مستبد و خودکامه است که مى‏خواهند بى‏قید و شرط بر مردم حکومت نمایند و منویات ظالمانه‏ى خویش را بر آنان تحمیل کنند و اگر کسى طبق وظیفه‏ى انسانى و اسلامى خواست اعتراض کند، به اشد بلایا مبتلایش مى‏سازند. البته علل و عوامل دیگرى نیز مى‏تواند موجب مصائب سنگین شود و افراد را به بلایاى سخت مبتلا نماید و در اینجا براى توضیح کلام امام سجاد (ع) فقط به تبیین دو عاملى که مذکور افتاد، اکتفا مى‏شود. 

    کار و کوشش اگر به منظور تهیه‏ى مال براى امرار معاش و تامین مایحتاج زندگى خود و عائله‏ى خویشتن باشد، بسیار شریف و محترم است و در شرع مقدس، عمل چنین انسانى اجر مجاهد راه خدا را دارد. این قبیل افراد به درآمد محدود خود اکتفا مى‏کنند و احساس بى‏نیازى مى‏نمایند. بعضى از افراد بیش از نیاز زندگى خود و عائله‏ى خویش کار مى‏کنند، ولى هدفشان بسیار مقدس و مشروع است، اینان مى‏خواهند با احیاى اراضى موات و عمران و آبادى، از ذخایر اعطایى 

    خداوند بهره‏بردارى نمایند، مى‏خواهند با ایجاد مزارع و باغها و همچنین با تاسیس موسسات فنى براى افراد جوان و فعال ایجاد کار نمایند و موجبات آبادى کشور را فراهم آورند. این گروه با طبع بلندى که دارند، از مازاد درآمد خویشتن به نفع طبقات مختلف محروم استفاده مى‏کنند و زمینه‏ى رفاه و آسایش خانواده‏هاى کم بضاعت را فراهم مى‏آورند. 

    قال على بن شعیب دخلت على ابى‏الحسن الرضا علیهماالسلام فقال لى یا على! من احسن الناس معاشا؟ قلت: انت یا سیدى اعلم به منى. فقال علیه‏السلام یا على! من حسن معاش غیره فى معاشه. 

    على بن شعیب مى‏گوید: به محضر حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام شرفیاب شدم. به من فرمود: زندگى و معاش کدام انسان بهترین معاش است؟ عرض کردم: مولاى من! شما آگاهتر از منى. فرمود: بهترین معاش براى کسى است که در پرتو معاش او دیگران نیز خوب و مرفه زندگى کنند. 

    بعضى از افراد در زمینه‏ى مال گرفتار بیمارى حرص‏اند، شب و روز مى‏دوند که بر ثروت خود بیفزایند و مال بیشترى گرد آورند، اینان هر قدر متمکن‏تر مى‏شوند، عطش ثروت‏اندوزى در ضمیرشان تشدید مى‏گردد و بر رنج و تعبشان مى‏افزاید و این بدبختى تا پایان عمرشان ادامه دارد. 

    عن على علیه‏السلام قال: الحرص عناء موبد. 

    على (ع) فرموده: بیمارى حرص، رنجى است دائمى و  پایدار. 

    بیمارى حسد یا ریاست‏طلبى همانند حرص موجب سختیها و شداید است. دعاى امام سجاد (ع) شامل حال این قبیل افراد نمى‏شود، اینان که با اراده و عمد، خویشتن را به حرص و حسد یا ریاست‏طلبى و دیگر خلقیات رنج‏آور مبتلا مى‏کنند، نمى‏توانند سخن امام را براى خود به زبان آورند و بگویند: 

    بک استغاثتى ان کرثت. 

    بار الها! اگر به مشقت و سختى شدید مبتلا شوم، به تو روى مى‏آورم و از ذات اقدست نصرت مى‏خواهم. 

    علاج مبتلایان به اخلاق بد این است که اندیشه و فکر خود را تغییر دهند، حرص و حسد و دیگر صفات مذمومى را که دارند از صفحه‏ى خاطر بزدایند و اگر به اصلاح خویش جدا تصمیم گرفتند، مى‏توانند از خداوند براى خود درخواست توفیق و توجیه وسایل نمایند. دعاى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام بحق شایسته‏ى کسانى است که گرفتار ظلم افراد متجاوز مى‏شوند. آنانکه مى‏خواهند نیت ظالمانه‏ى خود را عملى کنند و به آن جامه‏ى تحقق بپوشانند و چون قدرتمندند، افراد مظلوم نمى‏توانند در مقابلشان بایستند و ظلم آنان را از خود بگردانند. این بى‏پناهان راهى ندارند جز اینکه دست استغاثه و استنصار به سوى خداوند بردارند و براى نجات از بلایى که در معرض آن قرار گرفته‏اند، از ذات اقدسش یارى بخواهند. در این قبیل مواقع، خداوند دعاى آن دلسوختگان را اجابت مى‏نماید و به گونه‏اى آنان را از خطر مى‏رهاند و این امر در تاریخ زندگى ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام در حکومتهاى بنى‏امیه و بنى‏عباس مکرر واقع شده و در اینجا براى شاهد، به ذکر یک مورد اکتفا مى‏شود: داود بن على در حکومت 

    بنى‏عباس فرماندار قدرتمند شهر مدینه بود. او معلى بن خنیس را که از موالى امام صادق (ع) بود کشت و وجوهى که از آن حضرت نزد وى بود گرفت و به طورى که از روایات استفاده مى‏شود، فکر قتل امام صادق (ع) را نیز در سر مى‏پروراند. امام (ع) با حالت هیجان نزد فرماندار آمد و به وى گفت: 

    معلى را کشتى و مال مرا از وى گرفتى، 

    اما و الله لا دعون الله علیک. فقال له داود: اتهددنا بدعائک کاالمستهزء بقوله. فرجع ابوعبدالله علیه‏السلام الى داره. فلم یزل لیله کله قائما و قاعدا حتى اذا کان السحر سمع و هو یقول فى مناجاته: یا ذالقوه القویه و یا ذالمحال الشدید و یا ذا العزه التى کل خلقک لها ذلیل، اکفنى هذه الطاغیه و انتقم لى منه فما کان الا ساعه حتى ارتفعت الاصوات بالصیاح و قیل قدمات داود بن على الساعه. 

    امام (ع) قسم یاد کرد که شکایت تو را به عرض بارى تعالى مى‏رسانم. فرماندار به طور تمسخر گفت: ما را به دعاى خود تهدید مى‏کنى؟ 

    امام علیه‏السلام به منزل برگشت و تمام شب را در قیام و قعود گذراند تا موقع سحر رسید. شنیده شد که در مناجات خود مى‏گوید: اى خدایى که داراى نیروى قوى هستى، اى خدایى که داراى قدرت شدیدى، اى خداوند عزیزى که همه‏ى آفریده‏هایت در مقابل آن ذلیل‏اند، شر این عنصر طاغى را از من بگردان و انتقام مرا از او بگیر. 

    ساعتى نگذشت که صداها و صیحه‏ها برخاست و گفته 

    مى‏شد که داود بن على در همین ساعت مرد.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:13 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 129)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم انت عدتى ان حزنت، و انت منتجعى ان حرمت، و بک استغاثتى ان کرثت. 

     

    حضرت زین‏العابدین علیه‏السلام، در این قطعه از دعاى «شریف مکارم‏الاخلاق» به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: بار الها! اگر محزون و غمگین گردم، پناهگاه معنوى و ذخیره‏ى روحى من تویى، بار الها! اگر محروم شوم، امیدوارى و اتکایم به ذات اقدس توست، بار الها! اگر به مشقت و سختى شدید گرفتار شوم، ناصر و فریاد رسم تویى. 

    به خواست خداوند توانا، موضوع بحث و سخنرانى امروز، این سه جمله از دعاى امام سجاد (ع) است. براى تبیین و تفسیر کلام امام (ع)، باید قبلا معناى بعضى از لغات را که در آنها آمده است، بدانیم. علامه سید على‏خان در معناى «عده» و معناى «حزن» چنین مى‏گوید: 

    العده بالضم ما اعددته و هیاته لحوادث الدهر من المال و السلاح، و الحزن کیفیه نفسانیه تحصل لوقوع مکروه او فوات 

    محبوب فى الماضى. 

    «عده» عبارت از چیزى است که آماده نموده‏اى براى مقابله با حوادث روزگار از مال و سلاح، و «حزن» حالتى است نفسانى که در آدمى پدید مى‏آید و منشا آن حدوث واقعه‏اى است ناملایم یا از دست رفتن چیزى است محبوب که در گذشته روى داده است. 

    حزن و اندوه، حالتى است که به طور طبیعى در ضمیر انسان، بر اثر مواجه شدن با مصائب و ناملایمات، پدید مى‏آید و این رویداد، منحصر به اشخاص عادى نیست، بلکه افراد بزرگ و بااراده همانند پیمبران و پیشوایان الهى نیز در مواقعى محزون و غمگین مى‏شوند و این مطلب ضمن بعضى از آیات و روایات آمده است. حضرت یعقوب (ع) در غم فراق یوسف سخت متاثر و مهموم گردید: 

    قال یا اسفى على یوسف و ابیضت عیناه من الحزن. 

    گفت: اى افسوس بر یوسف عزیز. در غم فرزند، بسیار گریست تا جایى که از شدت حزن و اشک، وضع چشمش دگرگون شد. 

    پیشواى بزرگ اسلام، حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله در مورد مرگ فرزند خود ابراهیم فرمود: 

    تحزن النفس و یفزع القلب و انا علیک، یا ابراهیم لمحزونون و لا نقول ما یسخط الرب. 

    نفس، محزون و غمگین است و قلب در جزع و بى‏قرارى. اى ابراهیم! همه‏ى ما در مرگت محزونیم، ولى سخنى که موجب سخط بارى تعالى گردد به زبان نمى‏آوریم. 

    امیرالمومنین سلام الله علیه در مرگ حضرت صدیقه‏ى طاهره، زهرا علیهاالسلام، بسیار متاثر و متالم گردید. موقع دفن آن حضرت، رسول اکرم (ص) را مخاطب ساخت، خطبه‏اى خواند و در ضمن فرمود: 

    اما حزنى فسرمد و اما لیلى فمسهد. 

    غم و اندوهم طولانى خواهد بود و شبم با بیدارى خواهد گذشت. 

    مالک اشتر براى على (ع) افسرى رشید و صدیقى باایمان بود. بر اثر توطئه‏ى خائنانه‏اى مسموم گردید و از دنیا رفت. مرگش براى آن حضرت بسیار سنگین و اندوهبار بود. 

    بکى علیه ایاما و حزن علیه حزنا شدیدا و قال: لا ارى مثله بعده ابدا. 

    چندین روز در مرگش گریست و حزن و اندوه امام (ع) در غم مالک، شدید بود و فرمود: بعد از او نمى‏بینم کسى را که همانند وى باشد و جایگزینش گردد. 

    نتیجه آنکه حزن و اندوه مانند گریستن براى بشر یک امر طبیعى است و در تمام مردم، حتى انبیا و اولیاى الهى وجود دارد، با این تفاوت که افراد عادى وقتى با حزن و اندوه مواجه مى‏شوند، ممکن است سخنانى ناروا بگویند، به ذات اقدس الهى و قضاى حکیمانه‏اش اسائه‏ى ادب نمایند، و خود را در معرض خشم خداوند قرار دهند، اما اولیاى خدا و مردان باایمان همواره به قضاى بارى تعالى راضى هستند، نه تنها کلام ناروا به زبان نمى‏آورند، بلکه او را عده و 

    ذخیره‏ى خود مى‏دانند، در مصائب و شداید به وى پناه مى‏برند، با نیروى ایمان و استمداد از ذات مقدسش خاطر آزرده‏ى خویش را آرام مى‏کنند و از اندوه و غم رهایى مى‏یابند، و جمله‏ى اول دعاى حضرت زین‏العابدین (ع) در این قطعه ناظر به همین امر است: 

    اللهم انت عدتى ان حزنت. 

    بار الها! اگر محزون و غمگین گردم، پناهگاه معنوى و ذخیره‏ى روحى من تو هستى.  

    عن قتیبه بن الاعشى قال: اتیت اباعبدالله علیه‏السلام اعود ابنا له فوجدته على الباب فاذا هو مهتم حزین. فقلت جعلت فداک، کیف الصبى؟ فقال: انه لما به. ثم دخل فمکث ساعه، ثم خرج الینا و قد اسفر وجهه و ذهب التغیر و الحزن. فطمعت ان یکون قد صلح الصبى. فقلت: کیف الصبى جعلت فداک؟ فقال: قد مضى الصبى لسبیله. فقلت جعلت فداک، لقد کنت و هو حى مغتما حزینا، و قد رایت حالک الساعه و قد مات غیر تلک الحال، فکیف هذا. فقال: انا اهل البیت انما نجزع قبل المصیبه فاذا وقع امر الله رضینا بقضاءه و سلمنا لامره. 

    قتیبه بن اعشى مى‏گوید: حضور امام صادق (ع) شرفیاب شدم، به منظور عیادت از فرزند بیمارش. دیدم حضرت دم در با قیافه‏اى مهموم و محزون ایستاده، عرض کردم: حال طفل چطور است؟ فرمود: همانطور که بود. سپس داخل اندرون منزل شد. پس از ساعتى برگشت، اما چهره‏اش گشاده و آثار اندوه و حزن برطرف شده بود. از مشاهده‏ى این حالت به نظرم آمد که طفل بیمار از خطر رسته و 

    بهتر شده است. عرض کردم. یابن رسول‏الله! حال کودک چگونه است؟ فرمود: از دنیا رفت. عرض کردم: او وقتى زنده بود، شما محزون و غمگین بودید و اکنون که از دنیا رفته، آن حالت تاثر نیز از چهره‏ى شما برطرف گردیده، این چگونه است؟ فرمود: ناراحتى و جزع ما اهل‏بیت، قبل از وقوع مصیبت است، اما موقعى که مصیبت آمد و امر الهى تحقق یافت، راضى به قضاى او و تسلیم امر او هستیم. 

    کسانى که از تعالیم سعادت‏بخش اسلام به شایستگى بهره‏مند گردیده و خوب بار آمده‏اند، به پیروى از اولیاى گرامى اسلام، در رویدادهاى حزن‏انگیز قوى و مقاوم‏اند، به پناه خداوند مى‏روند و با نیروى ایمان، ضمیر ناراحت و نگران خویش را آرام مى‏کنند و ایام عمر را با یاد خداوند به سلامت مى‏گذرانند. 

    ام‏سلیم از جمله‏ى زنان باایمان در عهد رسول اکرم (ص) است. شوهرش ابى‏طلحه نیز از مسلمانان واقعى و از اصحاب صدیق و باارزش پیشواى اسلام بود و در جنگهاى بدر و احد و خندق و دیگر غزوات حضور داشت و در رکاب آن حضرت صمیمانه انجام وظیفه مى‏کرد. او در اوقاتى که مسئولیت سربازى به عهده نداشت در مدینه به سر مى‏برد، قسمتى از وقت خود را در عبادت پروردگار و فراگرفتن معارف اسلامى و تعالیم دینى صرف مى‏کرد و قسمتى را به کسب معاش اختصاص مى‏داد و در قطعه زمینى سرگرم کار و فعالیت مى‏شد. محصول ازدواج این زن و شوهر بافضیلت، فرزند پسرى بود که متاسفانه در سنین نوجوانى بیمار شد و در منزل بسترى گردید. مادر از او پرستارى مى‏کرد. شب هنگام، موقعى که ابى‏طلحه از کار برمى‏گشت و به منزل مى‏آمد، ابتدا بر بالین فرزند بیمار مى‏رفت و مورد مهر و عطوفتش قرار مى‏داد و سپس در اطاق خود به صرف غذا و 

    استراحت مى‏پرداخت. چندى بر این منوال گذشت تا روزى طرف عصر، در غیاب پدر، نوجوان از دنیا رفت. مادر باایمان بدون اینکه خود را ببازد و در مرگ فرزند بى‏تابى و جزع کند، جنازه را به کنارى کشید و رویش را پوشاند. شب فرارسید. ام‏سلیم براى اینکه خواب و آسایش شوهر خسته‏اش در آن شب مختل نشود، تصمیم گرفت مرگ فرزند را تا صبح از وى پنهان نگاه دارد. ابى‏طلحه وارد منزل شد و طبق معمول خواست بر بالین فرزند برود. ام‏سلیم منعش نمود و گفت: طفل را به حال خودش بگذار که امشب با سکون و راحتى آرمیده است. این سخن را به گونه‏اى ادا کرد که شوهر آنرا مژده‏ى تخفیف بیمارى تلقى نمود و مطمئن شد که مرض فرزندش کاهش یافته و هم اکنون بدون التهاب خوابیده است. رفتار ام‏سلیم آنقدر جالب و اطمینان‏بخش بود که شوهر در آن شب با وى آمیخت. صبح شد. ام‏سلیم گفت: ابى‏طلحه! اگر کسانى به بعضى از همسایگان خود چیزى را به عاریه بدهند و آنان مدتى از آن بهره‏مند گردند اما موقعى که صاحبان، مال عاریه‏ى خود را طلب کنند، عاریه‏داران اشک ببارند که چرا متاع عاریتى را پس مى‏گیرید، به نظر تو حال این قبیل اشخاص چگونه است؟ ابى‏طلحه جواب داد: اینان دیوانگان‏اند. ام‏سلیم گفت: پس ما نباید از دیوانگان باشیم، خداوند امانت خود را پس گرفت و فرزندت دیروز عصر از دنیا رفت. در این مصیبت صبر کن، تسلیم قضاى الهى باش، و براى تجهیز جنازه‏ى فرزندت اقدام نما. 

    فاتى ابوطلحه النبى صلى الله علیه و آله فاخبره الخبر. فتعجب النبى من امرها و دعا لها و قال: اللهم بارک لهما فى لیلتهما. 

    ابى‏طلحه حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب شد و جریان امر را به عرض رساند. حضرت از کار زن به شگفت آمد و درباره‏اش دعا کرد و از پیشگاه الهى براى زن و شوهر در آمیزش آن شب درخواست خیر و برکت نمود. زن باردار شده بود، فرزند پسرى به دنیا آورد و نامش را عبدالله گذاردند. بر اثر مراقبتهاى والدین باایمان، به شایستگى پرورش یافت و از حسن تربیت برخوردار گردید. پاک زندگى کرد و به پاکى از دنیا رفت. او عبدالله بن ابى‏طلحه، از اصحاب حضرت على بن ابیطالب علیه‏السلام بود. ابى‏طلحه و ام‏سلیم مانند سایر پدران و مادران، به نوجوان خود علاقه‏مند بودند و عادتا انتظار مى‏رفت که در چند روز اول مرگ وى بى‏تابى و جزع کنند، ولى چنین نشد، آنان مصیبت درگذشت او را با نیرومندى تحمل نمودند و در این حادثه‏ى علاج‏ناپذیر، حد اعلاى صبر و شکیبایى را از خود نشان دادند، زیرا به خدا ایمان واقعى داشتند، طفل را از او مى‏دانستند و مرگش را نیز به فرمان او، به رضاى حق راضى و به قضایش تسلیم شدند تا مورد عنایت و تفضل او قرار گیرند و رحمت واسعه‏ى بارى تعالى شامل حالشان گردد. اگر آن زن و شوهر باایمان در این حادثه بى‏تابى و جزع مى‏نمودند، به سر و صورت مى‏کوفتند، و خواب و آرام را از دست مى‏دادند، نظام خلقت با اعمال آنان دگرگون نمى‏شد، نوجوان درگذشته به دنیا برنمى‏گشت، و فشار مصیبت کاهش نمى‏یافت، اما آنان با ایذاء و آزار خود به سلامت خویشتن آسیب مى‏رساندند و مصیبت تازه‏اى بر مصیبت مرگ فرزند مى‏افزودند، بعلاوه از اجرى که خداوند براى افراد صابر مقرر فرموده، محروم مى‏گشتند. رضاى به قضاى الهى یکى از بزرگترین نشانه‏هاى ایمان به خداوند است. انسانى که به مقدرات بارى تعالى راضى است، در فقر و غنى، در سلامت و 

    بیمارى، در حوادث مطلوب و نامطلوب، و خلاصه در جمیع احوال، قلبى مطمئن و ضمیرى آرام دارد، در ناملایمات زندگى به طبع بشرى، محزون و غمگین مى‏گردد، اما رضاى به امر بارى تعالى آن غم را بسرعت از صفحه‏ى خاطرش مى‏زداید و زندگى را بدون تشویش و اضطراب مى‏گذراند. اما باید بدانیم که نیل به این مقام بسیار رفیع، نیاز به ایمان قوى دارد و قوت ایمان سرمایه‏ى گرانقدرى است که به آسانى نصیب افراد نمى‏شود، ممکن است کسانى در بدآمدهاى زندگى و حوادث ناگوار ادعا کنند که به قضاى الهى کمال رضایت و خشنودى را داریم، اما در همان موقع خودشان مراتب نارضایى باطنى را در ضمیر خویش احساس مى‏نمایند. براى آنکه شنوندگان محترم بدانند که در نظر اولیاى بزرگ اسلام، رضاى به قضاى خداوند تا چه حد مهم و مشکل است، در این روایت که به عرض مى‏رسد، دقت کامل را مبذول دارند: 

    عن على بن الحسین علیهماالسلام قال: الزهد عشره اجزاء: اعلى درجه الزهد ادنى درجه الورع و اعلى درجه الورع ادنى درجه الیقین و اعلى درجه الیقین ادنى درجه الرضا. 

    حضرت على بن الحسین علیهماالسلام فرموده: زهد و بى‏اعتنایى به دنیا ده جزء دارد. بالاترین درجه‏ى زهد، پایینترین درجه‏ى تقوى است، و بالاترین درجه‏ى تقوى پایینترین درجه‏ى یقین است، و بالاترین درجه‏ى یقین پایینترین درجه‏ى رضا به قضاى الهى است. 

    بشر به طور طبیعى داراى حب ذات است، به خود و به تمام امور مربوط به خویشتن علاقه دارد، مایل است چرخ زمان بر وفق میل 

    او بگردد و در تمام شئون زندگى کامروا و مقضى المرام باشد، اما این کار ناشدنى است و گردش زمان به اقتضاى مقررات حکیمانه‏ى خلقت و بر اساس نظامى است که آفریدگار جهان برقرار فرموده است، نه بر وفق خواسته و میل این و آن. 

    عن على علیه‏السلام قال: ان الله سبحانه یجرى الامور على ما یقتضیه لا على ما ترتضیه. 

    على (ع) فرموده: خداوند توانا امور جهان را بر طبق آنچه مقتضى است به جریان مى‏اندازد، نه بر وفق رضا و خشنودى افراد. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    1
    :: بازدید دیروز ::
    10
    :: کل بازدیدها ::
    186181

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::