سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنزیل نور


ساعت 10:27 صبح دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق( 138)

خلاصه، امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعاى مورد بحث امروز، عرض مى‏کند: 

و اصلحنى بکرمک. 

بار الها! ویرانیهاى درونى و برونى و آسیبهاى جسمى و روحى که بر اثر ظلم حکام و صدمات عناصر بى‏ایمان و منافق در وجودم به جاى مانده است، تو با کرامت و بزرگوارى خود آنها را اصلاح فرما. 

در جمله‏ى دوم، امام به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

و داونى بصنعک. 

بار الها! با صنع خود مرا مداوا کن. 

در این عبارت، دو کلمه آمده که باید معناى آنها از نظر لغت روشن شود، یکى «مداوا» و آن دیگر «صنع». عرب زبان از به کار بردن کلمه‏ى «مداوا» همان معنى را اراده مى‏کند که فارسى زبان مى‏فهمد: 

داویته اى عالجته بالدواء. 

او را مداوا نمودم یعنى با دواء وى را علاج کردم. 

راغب در معناى «صنع» مى‏گوید: 

الصنع اجاده الفعل فکل صنع فعل و لیس کل فعل صنعا، و لا ینسب الى الحیوانات و الجمادات کما ینسب الیها الفعل. قال: صنع الله الذى اتقن کل شى‏ء. 

«صنع» انجام دادن کار است متقن و محکم. بنابراین، «صنع» کار است، اما هر کارى «صنع» نیست. از این رو، درباره‏ى اعمال حیوانات و جمادات، «کار» گفته مى‏شود، ولى «صنع» گفته نمى‏شود. در قرآن شریف، عمل خداوند «صنع» خوانده شده و فرموده: صنع خداوند است که هر چیزى را متقن و محکم ساخته است. 

کلمه‏ى «مداوا» در مورد بیماریها به کار برده مى‏شود و افراد بیمار گاهى گرفتار عوارض در ناحیه‏ى جسم‏اند مانند بیماران چشم و گوش و حلق و بینى، و گاهى مبتلا به عوارض روحى هستند مانند کسانى که چشم دلشان نابیناست و گوش دلشان ناشنوا. مرجع درمان بیماریهاى جسم پزشکان هستند و مرجع بیماریهاى معنوى، پیمبران. 

على (ع) درباره‏ى پیمبر بزرگوار اسلام (ص) فرموده: 

طبیب دوار بطبه قد احکم مراهمه و احمى مواسمه، یضع ذلک حیث الحاجه الیه، من قلوب عمى، و آذان صم، و السنه بکم. متتبع بدوائه مواضع الغفله، و مواطن الحیره. 

رسول اکرم (ص) طبیب سیارى است که مرهمها و ابزارهاى درمانى خویش را مهیا نموده و در موارد احتیاج آنها را به کار مى‏گیرد، 

براى کسانى که دلشان فاقد بینش است، گوش دلشان ناشنوا، و زبان قلبشان لال است. از داروهاى شفابخش خود در مواقع غفلت و در موارد حیرت استفاده مى‏نماید. 

عوارض معده و کلیه و کبد را اطباى جسم بیمارى مى‏دانند و مبتلایان با مراجعه به پزشکان متخصص مى‏توانند خویشتن را درمان نمایند. حالت روحى نفاق و حسد و کبر در نظر طبیبان روح و علماى اخلاق بیمارى است و مبتلایان با مراجعه به مربیان الهى مى‏توانند خویشتن را معالجه کنند. قرآن شریف نفاق و دورویى را صریحا مرض شناخته و افراد منافق را بیماران مبتلا خوانده است. 

فى قلوبهم مرض. 

قلبهاى منافقین آلوده به مرض نفاق است. 

حسد نیز در اخلاق اسلام از بیماریهاى روح شناخته شده و در این باره روایات زیادى از اولیاى گرامى دین رسیده است. 

عن على علیه‏السلام قال: الحسد داء عیاء لایزول الا بهلک الحاسد او موت المحسود. 

على (ع) فرموده: حسد، بیمارى عاجزکننده‏اى است و از ضمیر محو نمى‏شود مگر به هلاک حسود یا مردن محسود. 

جالب آنکه بیمارى روحى حسد آنقدر زیانبار است که مى‏تواند سلامت بدن را از میان ببرد و شخص حسود را به بیمارى جسم مبتلا نماید. 

و عنه علیه‏السلام: العجب لغفله الحساد عن سلامه الاجساد. 

شگفت‏آور است که حسودان غافل‏اند از اینکه بیمارى حسد 

ممکن است به سلامت بدنشان آسیب رساند. 

عن جابر بن عبدالله الانصارى قال: مر رسول‏الله صلى الله علیه و آله برجل مصروع و قد اجتمع علیه الناس ینظرون الیه. فقال على ما اجتمع هولاء. فقیل له على مجنون یصرع. فنظر الیه فقال ما هذا بمجنون. الا اخبرکم بالمجنون حق المجنون. قالوا بلى یا رسول‏الله. قال: ان المجنون حق المجنون المتبختر فى مشیه، الناظر فى عطفیه، المحرک جنبیه بمنکبیه، فذلک المجنون و هذا المبتلى. 

جابر بن عبدالله انصارى مى‏گوید: روزى رسول اکرم (ص) در گذرگاه با شخص مصروعى برخورد که مردم براى تماشاى او اطرافش جمع شده بودند. رسول اکرم (ص) پرسید: براى چه مردم اجتماع کرده‏اند؟ عرض شد: گرد دیوانه‏ى مصروعى جمع شده‏اند. حضرت به مصروع نظر کرد، سپس فرمود: این شخص دیوانه نیست. آیا به شما نگویم که دیوانه‏ى واقعى و مجنون حقیقى کیست؟ عرض کردند: آرى بفرمایید یا رسول‏الله. فرمود: دیوانه‏ى حقیقى آن متبخترى است که با تکبر راه مى‏رود و از خودپسندى به دامنهاى خویش نگاه مى‏کند، و پهلوهاى خود را با حرکت دوشهاى خویش حرکت مى‏دهد. چنین شخصى دیوانه و مجنون واقعى است و این مردى که گردش جمع شده‏اید، دردمند مبتلایى است. 

امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعاى مورد بحث امروز، متعلق اصلاح را ذکر نفرموده بود و در جمله‏ى دوم نیز از متعلق مداوا نام نبرده است. همانطور که در جمله‏ى اول مذکور افتاد، اگر آن دعا را یک فرد مسلمان غیرمعصوم به زبان مى‏آورد، احتمال داده مى‏شد که درخواستش 

براى اصلاح پاره‏اى از عقاید باطل و اخلاق فاسد باشد، اما براى امام معصوم که منزه از انحراف عقاید و اخلاق و مبرى از نقایص قولى و عملى است، چنین احتمالى راه ندارد و گفته شد که نمى‏دانیم امام (ع) اصلاح چه امورى را از پیشگاه الهى درخواست نموده است. جمله‏ى دوم دعا را هم اگر یک مسلمان غیرمعصوم به زبان آورده بود، احتمال داده مى‏شد مقصودش پاره‏اى از امراض اخلاقى و روحى باشد اما در مورد امام معصوم این احتمال داده نمى‏شود. در اینجا نیز باید بگوییم که نمى‏دانیم امام سجاد (ع) مداواى چه بیماریها و امراضى را از خداوند درخواست نموده است. احتمال داده مى‏شود که نظر حضرت زین‏العابدین (ع) در مداوایى که از خداوند درخواست نموده، درمان رنجها و آلامى باشد که از حادثه‏ى کربلا و دیگر ناملایمات در روح و جسمش باقى مانده و بر اثر اختناقى که دولت جبار به وجود آورده، نمى‏تواند به زبان بیاورد و محتمل است که مراد امام (ع) مداوا و علاج دردهاى بى‏درمان تهمت و افتراء غلاه و دشمنان باشد که بیش و کم، تمام ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام در عصر خود گرفتار آنها بوده‏اند و فشار روحى آن تهمتها از فشار هر بیمارى دردناکى سخت‏تر و رنج آورتر است. در اینجا براى مزید اطلاع شنوندگان محترم، به پاره‏اى از مشکلات و رنجهاى روحى امام صادق (ع) که از ناحیه‏ى غلات و دشمنان به آن حضرت وارد آمده است، اشاره مى‏شود. 

عن سدیر عن ابیه قال: قلت لابیعبدالله علیه‏السلام ان قوما یزعمون انکم آلهه یتلون علینا بذلک قرآنا، یا ایها الرسل! کلوا من الطیبات و اعملوا صالحا انى بما تعملون علیم. قال (ع): یا سدیر! سمعى و بصرى و شعرى و قشرى و لحمى و دمى من هولاء برءاء. بل الله منهم و رسوله. ما هولاء على دینى و دین آبائى و الله لا 

یجمعنى و ایاهم یوم الا و هو علیهم ساخط. 

سدیر از قول پدرش نقل نموده که به امام صادق (ع) عرض کردم: کسانى گمان دارند که شماها خدایان هستید و به این عنوان براى ما قرآنى مى‏خوانند: اى پیمبران! از چیزهاى پاک بخورید و کارهاى خوب انجام دهید که من به آنچه انجام مى‏دهید آگاهم. امام صادق (ع) فرمود: اى سدیر! گوش و چشم و مویم و پوست و گوش و خونم از این گروه برى و بیزار است، خداوند و رسول او از آنان برى باشند، اینان بر دین من و دین پدران من نیستند، خداوند هیچ روزى بین من و اینان جمع نمى‏کند، مگر آنکه نسبت به آنها خشمگین است. 

مراتب ناراحتى و دردمندى امام صادق (ع) از تهمتهاى غلاه و گمراه ساختن مردم ناآگاه از کیفیت سخن گفتن آن حضرت به خوبى مشهود است. جریان دیگرى در حضور امام صادق (ع) واقع شد که نشان داد بدخواهان و دشمنان ائمه چه دروغهایى را به صورت حدیث جعل کرده و به خورد افراد ساده‏دل و خوش‏باور داده بودند و در اینجا قسمتى از آن جریان ذکر مى‏شود. میمون بن عبدالله مى‏گوید: جمعى حضور امام صادق (ع) شرفیاب شدند براى گرفتن حدیث. اینان از ولایات آمده بودند. من در آن موقع نزد امام (ع) بودم. به من فرمود: آیا هیچ یک از اینان را مى‏شناسى؟ عرض کردم: نه. فرمود: پس چرا نزد من آمده‏اند؟ عرض کردم: اینان طالب حدیث‏اند و باک ندارند از چه کسى حدیث را بگیرند. حضرت به یکى از آنان فرمود: آیا از غیر من حدیث شنیده‏اى؟ گفت: بلى. حضرت فرمود: بعضى از شنیده‏هایت را براى من بگو. گفت: ما اینجا آمده‏ایم که از شما 

حدیث بشنویم، نیامده‏ایم که براى شما حدیث بگوییم، و خلاصه، پس از مذاکرات، قبول کردند مقدارى از احادیثى را که شنیده‏اند به عرض امام صادق (ع) برسانند، و در اینجا پاره‏اى از گفته‏هاى آنها به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد: 

حدثنى سفیان الثورى عن محمد بن المنکدر انه راى علیا علیه‏السلام على منبر بالکوفه و هو یقول: لئن اتیت برجل یفضلنى على ابى‏بکر و عمر لاجلدنه حد المفترى. فقال ابوعبدالله علیه‏السلام زدنا. قال حدثنا سفیان عن جعفر انه قال حب ابى‏بکر و عمر ایمان و بغضهما کفر. قال ابوعبدالله علیه‏السلام: زدنا. قال حدثنا سفیان الثورى عن جعفر بن محمد ان علیا علیه‏السلام لما قتل اهل صفین بکى علیهم، فقال جمع الله بینى و بینهم فى الجنه. فقال له ابوعبدالله علیه‏السلام: من اى البلاد انت؟ قال من اهل البصره. قال هذا الذى تحدث عنه و تذکر اسمه «جعفر بن محمد» هل تعرفه؟ قال لا. قال فهل سمعت منه شیئا قط؟ قال لا. قال فهذه الاحادیث عندک حق؟ قال نعم. قال فمتى سمعتها؟ قال لا احفظ. قال الا انها احادیث اهل مصرنا منذ دهرنا. قال له ابوعبدالله (ع) لو رایت هذا الرجل الذى تحدث عنه فقال لک هذه التى ترویها عنى کذب و قال لا اعرفها و لم احدث بها، هل کنت تصدقه؟ قال لا. قال و لم؟ قال لانه شهد على قوله رجال لو شهد احدهم على عتق رجل لجاز قوله. 

سفیان ثورى از محمد بن منکدر حدیث نموده که دیدم على (ع) را در یکى از منابر کوفه مى‏گفت: اگر مردى را نزد من بیاورند 

که مرا برتر از ابى‏بکر و عمر مى‏داند، او را با تازیانه، حد مفترى خواهم زد. امام صادق (ع) فرمود: باز هم بگو. عرض کرد: سفیان از جعفر حدیث نموده که على (ع) فرمود: حب ابى‏بکر و عمر ایمان است و بغض آن دو کفر است. حضرت از او خواست باز بگوید. گفت: سفیان ثورى از امام صادق (ع) حدیث نموده، پس از آنکه على (ع) اهل صفین را کشت، بر آنان گریست، سپس فرمود خداوند مرا و آنها را در بهشت گرد آورد. آنگاه امام صادق (ع) به وى فرمود: اهل کجایى؟ گفت: اهل بصره هستم. فرمود: کسى را که از او حدیث نموده‏اى و اسمش را جعفر خوانده‏اى آیا مى‏شناسى؟ گفت: نه. فرمود: آیا این احادیث نزد تو حق است؟ عرض کرد: بلى. فرمود: آنها را از کى شنیده‏اى؟ گفت: به خاطر ندارم، جز آنکه این احادیث در طول زندگانى ما نزد اهل بصره مشهور و معروف است. امام (ع) فرمود: اگر آن مردى را که از او حدیث نموده‏اى ببینى و به تو بگوید: آنچه را که از من حدیث نموده‏اى دروغ است و من نگفته‏ام، تصدیقش مى‏کنى؟ گفت: نه. فرمود: چرا؟ عرض کرد: براى آنکه کسانى بر قول او شهادت داده‏اند که اگر یک نفر آنها شهادت بدهد، بر آزادى مردى قولش مورد قبول و تایید است. 

آیا کدام بیمارى و رنجى براى امامان معصوم دردناکتر از این قبیل تهمتهاست؟ امام زین‏العابدین (ع) در جمله‏ى دوم دعاى موضوع بحث امروز، متعلق تداوى را به زبان نیاورده و عرض نموده است: 

و داونى بصنعک. 

بار الها! با صنع متقن خود مرا مداوا کن. 

ممکن است گفته شود مراد حضرت از مداوا، درمان باقیمانده‏ى عوارض روحى و جسمى حادثه کربلاست، یا بگوییم امام سجاد (ع) 

در دعاى خود، علاج تهمتهاى غلاه و دشمنان را قصد کرده است. 

به هر صورت، حضرت على بن الحسین علیهماالسلام از بارى تعالى درخواست دارد تمام عوارض روحى و جسمیش را با مداواى حکیمانه و صنع متقن خود علاج فرماید. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:23 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(136 )

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعا که موضوع بحث امروز است، عرض مى‏کند: 

    و اغذنى بنعمتک. 

    بار الها! به نعمت خود قوت و غذا به من عطا فرما. 

    در این عبارت دو کلمه شایان ملاحظه است: یکى «غذاء» و آن دیگر «نعمت». 

    الغذاء ما یغتذى به من الطعام و الشراب. هو ما به نماء الجسم و قوامه. و النعمه ما قصد به الاحسان و النفع. 

    «غذاء» چیزى است از خوردنى و نوشیدنى که با آن تغذیه مى‏شود، نمو جسم و قوام بدن وابسته به آن است. «نعمت» آن چیزى است که اعطا کننده‏اش قصد احسان و نفع رساندن داشته باشد. 

    بشر و دیگر موجودات زنده‏ى روى زمین به غذا احتیاج دارند. اگر به قدر کافى تغذیه کنند، نیرومند و توانا هستند و قواى آنها به خوبى انجام وظیفه مى‏کند. اگر تغذیه‏ى آنها ناقص باشد، فعالیتشان به نسبت ناقص خواهد بود، و اگر غذا نرسد، گرسنگى به حیاتشان خاتمه مى‏دهد. از جمله‏ى آیات بزرگ حضرت بارى تعالى، نظام متقن و محکمى است که براى تغذیه‏ى تمام موجودات زنده‏ى زمین پایه‏گذارى فرموده و در پرتو آن، حیات فردى و حیات نوعى همه‏ى آنها محفوظ است و چرخهاى زندگى در خشکى و دریا به گردش خود ادامه 

    مى‏دهند. نباتات به طور طبیعى از آب و زمین و همچنین از هوا و آفتاب تغذیه مى‏کنند، خود زنده مى‏مانند و براى گیاهخواران و دانه‏خواران غذا مى‏سازند. حیوانات گیاهخوار و پرندگان دانه‏خوار از روییدنیها و دانه‏ها تغذیه مى‏کنند، خودشان زنده مى‏مانند و غذاى درندگان و پرندگان گوشتخوار را تهیه مى‏نمایند. جنین تا در رحم است، به وسیله‏ى جفت از وجود مادر تغذیه مى‏کند و پیش از آنکه به دنیا بیاید، کارگاه شیرسازى پستان مادر به طور خودکار به راه مى‏افتد تا همزمان با ولادت نوزاد، غذایش آماده و مهیا باشد. جالب آنکه شیر مادر که غذاى طبیعى کودک است، عالیترین و کاملترین غذا براى اوست و اگر از آن تغذیه کند، تمام نیازهاى کودک برآورده مى‏شود. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: لیس للصبى لبن خیر من لبن امه. 

    رسول اکرم (ص) فرموده: براى طفل، هیچ شیرى بهتر از شیر مادر نیست. 

    بچه‏هاى حیوانات برى و بحرى از خزندگان، پرندگان، چرندگان، درندگان، و حشرات دو گروه‏اند، بعضى دوران کودکى ندارند مانند ماهیها و حشرات، پس از آنکه تخم‏ریزى کردند، موقعى که بچه از تخم بیرون مى‏آید به هدایت تکوینى بارى تعالى، خودش از پى غذا مى‏رود و آنها که دوران کودکى دارند، بعضى براى تغذیه و زنده ماندن به مادر احتیاج دارند و بعضى به حمایت پدر نیز محتاجند و این برنامه‏ها با قلم قضاى الهى، در لوح وجود همه‏ى آنها ثبت شده 

    است. خلاصه، آفریدگار حکیم از طرفى موجودات زنده را نیازمند به غذا آفریده و از طرف دیگر نظام حکیمانه‏ى جهان را به گونه‏اى پایه‏گذارى فرموده که به همه‏ى آنها غذا برسد و نیازشان برطرف گردد. 

    و ما من دابه فى الارض الا على الله رزقها. 

    هیچ جنبنده‏اى روى زمین نیست، مگر آنکه رزقش به عهده‏ى خداوند است. 

    ارتزاق انسان از منابع طبیعى با ارتزاق نباتات و حیوانات از جهاتى متفاوت است و در اینجا به ذکر دو مورد اکتفا مى‏شود. اول: تکوین نبات و حیوان در طبیعت و ارتزاق آنها از یکدیگر در حدى است که بر طبق آن ساخته شده‏اند و نمى‏توانند چیزى بر کمیت و کیفیتش بیفزایند، اما انسان موجودى است عاقل و آزاد، خداوند به مشیت حکیمانه‏ى خود او را از امتیازات مهمى برخوردار نموده است. یک جا در قرآن شریف فرموده: 

    هو الذى خلق لکم ما فى الارض جمیعا. 

    او خداوندى است که تمام آنچه را که در زمین است، براى شما آفریده. 

    و در جاى دیگر کتاب مجید فرموده: 

    الم تر ان الله سخر لکم ما فى الارض. 

    نمى‏بینى که آفریدگار توانا تمام محتویات کره‏ى ارض را مسخر و مقهور شما ساخته است. 

    بشر در پرتو این مزیت اعطایى بارى تعالى، مى‏تواند از منابع ارضى در تامین رفاه و بهبودى زندگى خویش بهره‏بردارى نماید. 

    درختان جنگل قادر نیستند در خود تغییرات اساسى دهند و وضع خویش را دگرگون سازند، اما انسان قادر است با حفر چاه یا قنات یا به وسیله‏ى بستن سد در رودخانه‏ها، زمین مرده را احیاء کند و آن را به صورت مزرعه یا باغ میوه درآورد و از محصولش ارتزاق نماید. حیوانات علفخوار فقط از آنچه در طبیعت تکوین شده استفاده مى‏کنند و نمى‏توانند براى خود چراگاه بسازند و از نعمت بیشتر برخوردار گردند، اما انسان قادر است براى دامهایى که از آنها تغذیه مى‏کند، مرتع به وجود آورد و رزق خود را توسعه دهد. حیوان گوشتخوار مى‏تواند مرغى را که در طبیعت ساخته شده شکار کند، آن را طعمه‏ى خود سازد، اما انسان ماشین جوجه‏کشى ساخته و تخم‏مرغهاى طبیعى را به وسیله‏ى آن ماشین به مرغ تبدیل مى‏کند و از گوشتش تغذیه مى‏نماید و خلاصه، ارتزاق انسان از منابع طبیعى با بهره‏بردارى تمام موجودات زنده‏ى ارضى بسیار متفاوت است. راهنماى نباتات و حیوانات در گزینش غذاى مفید و متناسب، هدایتى است که حضرت بارى تعالى در عمق وجودشان قرار داده و با سرشتشان آمیخته است و در آن خطا و انحراف وجود ندارد، شاخه‏ى گل مى‏داند که از چه موادى باید تغذیه کند تا محصولش معطر و رنگین باشد، و همچنین درخت گلابى و انگور مى‏داند چه موادى را جذب کند تا بتواند گلابى و انگور بیاورد، و چون منشا اعمال نباتات و حیوانات هدایت تکوینى خداوند است، اولا به جبر اجرا مى‏شود و نبات و حیوان در قبول و رد آنها از خود اراده و اختیارى ندارند تا بتوانند از اجرایش سرپیچى نمایند یا در آن تحول و تغییرى به وجود آورند، و ثانیا هدایت الهى صراط مستقیم است و به ناپاکى و گناه آلوده نیست، آنچه را که انجام مى‏دهند، بر وفق نظام حکیمانه‏ى آفرینش است. اما انسان، آزاد 

    آفریده شده و ممکن است بر اثر لذت‏گرایى، خویشتن را به خوردنیها و نوشیدنیهاى مضر آلوده نماید و به عوارض زیانبارشان مبتلا گردد، و همچنین قادر است غذا را از راههاى غیرمشروع و تجاوز به حقوق دگران تهیه نماید و مرتکب گناه گردد. از این رو، خداوند در کنار هدایت تکوینى، براى انسانها هدایت تشریعى مقرر فرموده و به وسیله‏ى پیمبران ابلاغ نموده است تا آنان را به مسیر صحیح و مصلحت رهبرى نماید. قرآن شریف درباره‏ى رهبر بزرگوار اسلام (ص) فرموده: 

    و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث. 

    پیمبر اسلام آنچه را که پاک و طیب است بر مردم حلال مى‏کند و آنچه را که پلید و خبیث است تحریم مى‏نماید. 

    درباره‏ى تهیه‏ى مال دستور داده شده: 

    یا ایها الذین آمنوا لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل. 

    اى اهل ایمان! اموال یکدیگر را از راه باطل نبرید و نخورید. 

    اسلام خوردن گوشت خوک و نوشیدن مشروبات الکلى را تحریم نموده و آنها را از خبائث شناخته است. دنیاى پیشرفته‏ى امروز، هم اکنون گوشت خوک را مى‏خورد و مشروب الکلى را مى‏نوشد، زیان نوشابه‏هاى الکلى در دنیاى علم روشن شده و شاید عن‏قریب عوارض زیانبار گوشت خوک از نظر اخلاقى و معنوى و همچنین از نظر عوارض جسمى نیز روشن و واضح گردد. به دست آوردن رزق حلال و اجتناب از غذاى حرام در آیین مقدس اسلام مورد کمال توجه است و در این باره روایات متعددى از اولیاى گرامى دین رسیده که بعضى از آنها در اینجا ذکر مى‏شود. 

    عن ابیجعفر علیه‏السلام قال: لیس من نفس الا و قد فرض الله لها رزقها حلالا. 

    امام باقر (ع) فرمود: هیچ انسانى نیست مگر آنکه خداوند براى او رزق حلال مقرر فرموده است. 

    و فى وصایا لقمان لابنه: و الزم القناعه و الرضا بما قسم الله و ان السارق اذا سرق حبسه الله من رزقه و کان علیه اثمه و لو صبر لنال ذلک و جاءه من وجهه. 

    در وصایاى لقمان به فرزندش آمده است: همواره ملازم قناعت و راضى به تقسیم خداوند باش. دزد وقتى مرتکب سرقت مى‏شود، خداوند از رزق او مى‏کاهد و گناه دزدى به عهده‏اش مى‏ماند. اگر صبر مى‏کرد و دزدى نمى‏نمود، همان مقدار از راه مشروع به وى مى‏رسید. 

    دخل على علیه‏السلام المسجد و قال لرجل: امسک على بغلتى فخلع لجامها و ذهب به فخرج على علیه‏السلام بعد ما قضى صلوته و بیده درهمان لیدفعهما الیه مکافاه له فوجد البغله عطلى. فدفع الى غلمانه الدرهمین لیشترى به لجاما. فصادف الغلام اللجام المسروق فى السوق قد باعه الرجل بدرهمین فاخذه بالدرهمین و عاد الى مولاه. فقال على (ع): ان العبد لیحرم نفسه الرزق الحلال بترک الصبر و لا یزداد على ما قدر له. 

    على (ع) در رهگذر به مسجدى رسید. از قاطر پیاده شد که به داخل مسجد برود، مردى در آنجا بود. قاطر را به او سپرد و وارد مسجد گردید. آن مرد لجام قاطر را درآورد و با خود برد. امام (ع) در 

    مسجد نماز گزارد، دو درهم در دست گرفته بود تا اجرت آن مرد را بدهد. موقعى که آمد، دید که قاطر بدون نگهبان و بى‏لجام است. دو درهم را به کسى که با حضرت به داخل مسجد آمده بود داد که برود و لجامى بخرد. او در بازار آمد، لجام قاطر را در دکانى دید که مرد سارق آن را به دو درهم فروخته بود. فرستاده‏ى على (ع) آن را به دو درهم خرید و نزد مولاى خود برگشت و جریان را به عرض حضرت رساند. امام (ع) فرمود: آدمى با بى‏صبرى، خود را از رزق حلال محروم مى‏نماید و چیزى بیشتر از آنچه مقدر است به وى نمى‏رسد. 

    خلاصه، در اسلام، رزق حلال اهمیت بسیار دارد و مسلمان موظف است این امر را درباره‏ى خود و درباره‏ى کسانى که نفقه‏ى آنها بر وى واجب است، رعایت نماید و حداقل از غذایى استفاده کند که در پیشگاه الهى مورد موآخذه قرار نگیرد. 

    عن رجل من جعفى قال: کنا عند ابیعبدالله علیه‏السلام فقال رجل: اللهم انى اسالک رزقا طیبا. قال فقال ابوعبدالله (ع) هیهات هیهات! هذا قوت الانبیاء و لکن سل ربک رزقا لا یعذبک علیه یوم القیامه. 

    مردى از جعفى مى‏گوید: در محضر امام صادق (ع) بودیم. شخصى با حضور امام دعا کرد: بار الها! به من رزق طیب روزى فرما. حضرت فرمود: چه درخواستى دور از اجابت، این غذاى پیمبران است. از خداوند رزقى را بخواه که در قیامت تو را براى آن رزق عذاب ننماید. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعاى مورد بحث امروز، به  پیشگاه الهى عرض مى‏کند: 

    و اغذنى بنعمتک.  بار الها! با رحمت و نعمت خود به من قوت و غذا مرحمت فرما. 

    امام (ع) از خداوند رزقى را طلب مى‏کند و غذایى را مى‏خواهد که منشا آن نعمت و رحمت او باشد. شاید مراد امام زین‏العابدین (ع) از این غذا که درخواست نموده، همان رزق طیبى باشد که امام صادق (ع) در حدیث مذکور فرمود: آن رزق پیامبران الهى است. 

    در پایان بحث امروز، به مناسبت کلمه‏ى «غذاء» که در دعاى امام سجاد (ع) آمده، چند جمله‏اى از بلاى بزرگ گرسنگى و پاداش الهى به کسانى که گرسنه را سیر مى‏کنند به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد. خداوند در قرآن شریف گرسنگى را در کنار ناامنى ذکر نموده و این هر دو را ماده‏ى امتحان مردم معرفى فرموده است. 

    و لنبلونکم بشى‏ء من الخوف و الجوع. 

    البته شماها را به ناامنى و گرسنگى امتحان مى‏نماییم. 

    اگر در جامعه، حکومتى مقتدر وجود داشته باشد و امنیت را برقرار نماید، افراد ظالم براى مصون ماندن از کیفرهاى قانونى دست تعدى به روى مردم نمى‏گشایند و به آنان تجاوز نمى‏نمایند. اما اگر حکومت نباشد یا در حکومت احساس ناتوانى و ضعف شود، دست ستمکاران بازمى‏گردد و جان و مال و عرض مردم در معرض خطر قرار مى‏گیرد. فقط مومنین به خدا و انسانهاى واقعى هستند که در بود و 

    نبود حکومت، از مرز حق و فضیلت قدمى فراتر برنمى‏دارند و از حد انسانیت تجاوز نمى‏کنند. از این رو، در محیط ناامن، باطنهاى پاک و ناپاک آشکار مى‏گردد و گروه طیب از خبیث تمیز داده مى‏شود. گرسنگى همانند ناامنى، وسیله‏ى آزمایش است. مردم بسیارى از این امتحان مانند امتحان ناامنى سرافکنده بیرون مى‏آیند. 

    فى الخبر: و اعوذ بک من الجوع فانه بئس الضجیع. 

    بار الها! به تو پناه مى‏برم از گرسنگى که آن هم بستر بدى است. 

    براى آنکه مسلمانان در گرسنگى به گناه آلوده نشوند و از مسیر حق منحرف نگردند، از طرفى اسلام سیر کردن گرسنه را کفاره‏ى بعضى از گناهان قرار داده و از طرف دیگر غذا دادن به آنان را از عبادات بزرگ به حساب آورده است. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من افضل الاعمال عند الله ابراد الکباد الحاره و اشباع الکباد الجائعه و الذى نفس محمد بیده لا یومن بى عبد یبیت شبعان و اخوه المسلم جائع. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: از اعمال افضل و برتر نزد خداوند سرد کردن درونهاى گرم و سیر کردن درونهاى گرسنه است. قسم به خدایى که جان محمد در قبضه‏ى اوست ، ایمان نیاورده است به من بنده‏اى که شب سیر بخوابد و برادر مسلمانش گرسنه باشد. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:23 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 137)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و اصلحنى بکرمک، و داونى بصنعک. 

     

    در این دو جمله از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، امام زین‏العابدین (ع) دو حاجت به پیشگاه الهى عرض مى‏کند و درخواست اجابت آن را مى‏نماید. اول: بار الها به کرم و بزرگوارى خود، مرا اصلاح کن. دوم: بار الها! با وسایل نیکو و ثمربخش خود، مرا مداوا فرما. 

    به خواست خداوند بزرگ، این دو جمله از دعاى امام سجاد (ع)، موضوع بحث و سخنرانى امروز است. 

    در جمله‏ى اول کلام امام، دو لغت آمده که لازم است معناى آنها روشن گردد. یکى «اصلاح» است و آن دیگر «کرم». 

    الاصلاح اعاده ما فسد الى الصلاح، و الکرم افاده ما ینبغى لا لغرض. 

    «اصلاح» عبارت است از برگرداندن چیزى که فاسد شده به صلاح و سلامت، و «کرم» انجام دادن کار شایسته‏اى است، 

    بدون توقع مادى. 

    گاهى یک فرد بر اثر ضربه‏اى که به دستش وارد مى‏شود استخوان بازویش مى‏شکند و به صورت چند قطعه‏ى کوچک و بزرگ استخوان در عضله مى‏ماند و دست از کار مى‏افتد . او به دکتر متخصص مراجعه مى‏کند و دکتر با عمل جراحى، وضع استخوان شکسته را مرتب مى‏نماید، دست را گچ مى‏گیرد تا از حرکت بازماند، و تدریجا استخوانهاى شکسته به هم بپیوندند و پس از مدتى که استخوان وضع عادى به خود گرفت، جراح دست را باز مى‏کند و رفته رفته فعالیت دست آغاز مى‏گردد. بنابراین، شکستن استخوان به معناى فاسد شدن دست است و عمل جراحى طبیب متخصص به معناى اصلاح آن فساد است. یکى از طرق اصلاح و برطرف ساختن فساد، وجود افراد لایق در سرپرستى گروه یا فرمانروایى اجتماع است. گاهى سرپرست گروه، فرد لایق و بافضیلتى است، اما در بین آنان عناصر فاسد و منحرفى وجود دارد و بر اثر آن مجاهدتهاى سرپرست آنطور که باید به ثمر نمى‏رسد. هارون برادر حضرت موسى بن عمران (ع) فردى بود که براى سرپرستى و رهبرى شایستگى داشت. قرآن شریف در زمینه‏ى رسالت و نبوت حضرت موسى (ع) راجع به هارون فرموده است: 

    و وهبنا له من رحمتنا اخاه هرون نبیا. 

    ما رحمت خود را به موسى ارزانى داشتیم و برادرش هارون را نبى قرار دادیم. 

    حضرت موسى (ع) طبق مواعده‏ى الهى، عازم میقات شد. 

    و قال موسى لاخیه هرون اخلفنى فى قومى و اصلح و لا تتبع سبیل 

    المفسدین. 

    به برادرش هارون فرمود: بین مردم جانشین من باش، به اصلاح امور بپرداز، و از منحرفین و اخلالگران تبعیت منما. 

    موسى (ع) رفت، چند روزى برگشتن موسى (ع) به تعویق افتاد. سامرى با حمایت و پشتیبانى افراد مفسد، بتى طلایى به صورت گوساله ساخت و مجاهدتهاى هارون در مبارزه با این عمل، به نتیجه نرسید. موقعى که حضرت موسى (ع) برگشت، از مشاهده‏ى این اوضاع بشدت ناراحت شد و برادر خود هارون را سخت مورد موآخذه قرار داد و به او تعرض کرد. هارون گفت: 

    ان القوم استضعفونى و کادوا یقتلوننى. 

    مردم مرا با دیده‏ى استضعاف نگریستند، به سخن من اعتنا نکردند و در خطر کشته شدن قرار گرفتم. هارون مرد الهى بود و شایسته‏ى رهبرى و اصلاح، اما وجود افراد فاسد که در راه باطل خویش مصر و پابرجا بودند، سد راه سعادت مردم مى‏شدند و با وسوسه و اخلال، افکار آنان را از مسیر حق مى‏گرداندند و خودشان نیز به نصایح خیرخواهانه‏ى او اعتنا نمى‏کردند. 

    بر سیه دل چه سود خواندن وعظ 

    نرود میخ آهنین بر سنگ 

    على (ع) در دوران زمامدارى خود، با این قبیل افراد فاسد مواجه بود. در موقعى که جنگ با دشمنان اسلام ضرورت داشت، به عناوین مختلف از شرکت در جبهه شانه خالى مى‏کردند و مردم را نیز از اجابت دعوت بازمى‏داشتند و در نتیجه، روز به روز فساد گسترش مى‏یافت. على (ع) ضمن سخنان تند و آتشین خود، آینده‏ى تیره‏ى مسلمین 

    را گوشزد مى‏نمود، از آن جمله در یکى از خطبه‏ها فرمود: 

    و الذى نفسى بیده لیظهرن هولاء القوم علیکم لیس لانهم اولى بالحق منکم و لکن لاسراعهم الى باطل صاحبهم و ابطائکم عن حقى، و لقد اصبحت الامم تخاف ظلم رعاتها و اصبحت اخاف ظلم رعیتى. 

    قسم به آن کس که جان على در دست اوست، این قوم بر شما غلبه خواهند نمود، نه از این جهت که آنان در حق از شما برتر و بالاترند، بلکه از این جهت که آنها در اجراى باطل زمامدار خود سریع‏اند و شما در اجراى دستور حق من بطى‏ء و سستید. امتها صبح مى‏کردند در حالى که از ستم فرمانروایان خویش خائف بودند و من صبح کرده‏ام در حالى که از ظلم مردم خود خائفم. 

    قرآن شریف درباره‏ى منافقین افسادگر فرموده است: 

    و اذا قیل لهم لاتفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون. الا انهم هم المفسدون و لکن لایشعرون. 

    وقتى به اینان گفته مى‏شود در زمین افساد نکنید، مى‏گویند ما مصلح و برقرارکننده‏ى صلاح جامعه هستیم. آگاه باشید اینان مفسدند و نمى‏دانند با اعمال نارواى خویش افساد مى‏نمایند. 

    پیمبران الهى و خلفاى بر حقشان علاقه‏مند بودند که مفاسد اجتماعى را براندازند و مردم را به راه صلاح و رستگارى سوق دهند، ولى در هر عصر، افراد مخالف و مزاحم وجود داشتند که سد راه اصلاح جامعه مى‏شدند و پیمبران مى‏دانستند که در نیل به هدف انسان‏سازى خود موفقیت کامل نخواهند داشت، ولى از فعالیت دست 

    نمى‏کشیدند و زبان حال همه‏ى آنان مانند زبان قال حضرت شعیب بود که مى‏فرمود: 

    ان ارید الا الاصلاح ما استطعت. 

    من به قدر تواناییم اراده دارم در اصلاح جامعه مجاهده کنم. 

    ولى با همه‏ى مزاحمتها که مخالفین به وجود آوردند، پیمبران الهى به پیروزیهاى شایان ملاحظه‏اى نایل آمدند و در اخلاق و اعمال بسیارى از مردم اثر گذاردند و آنان را به راه پاکى و درستى سوق دادند. آنچه از خلقیات حمیده و سجایاى انسانى در جهان مشاهده مى‏شود، منشا اصلاح آنها پیمبران بوده‏اند. در دنیاى مادى امروز که لذت‏گرایى بر جهان حاکم شده و به قول یکى از غربیها، انسانیت پیش پاى بت اقتصاد قربانى گردیده، هنوز هم عده‏ى زیادى متوجه مکتب پیمبران‏اند و مى‏خواهند خویشتن را با تعالیم آسمانى آنان منطبق نمایند. خلاصه، پیشوایان دین و فرستادگان خداوند مجراى فیض الهى در اصلاح مفاسد بوده‏اند، کوشش داشتند تا جایى که قادرند افکار مردم را بسازند و آنها را مهیاى قبول فیض اصلاح بارى تعالى بنمایند و در مواردى که فعالیتهاى بشرى جوابگوى مفاسد نباشد و نتواند وضع موجود را دگرگون سازد، باید براى رفع فساد از قدرت رفع قیوم استفاده نمود و این قبیل مفاسد گاهى جنبه‏ى عمومى دارد و مربوط به همه‏ى مردم است و گاه جنبه‏ى خصوصى دارد و هدف، اصلاح مفاسد شخص معین است و این هر دو، قسمت در ادعیه‏ى ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام آمده است. در دعاى معروفى که مسلمانان در ماه رمضان مى‏خوانند، ضمن درخواستهاى متعدد عرض مى‏کنند: 

    اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین. 

    بار الها تمام مفاسدى را که مسلمانان جهان گرفتار آنها هستند با قدرت لایزال خود اصلاح فرما. 

    اما مفاسدى که از جهت خصوصى مورد دعا و درخواست واقع مى‏شود مانند بیمارى که اصلاح مفاسد مزاجى خود را درخواست مى‏کند یا تاجرى که در امر کسب دچار اختلال گردیده و از بارى تعالى اصلاح آن را مى‏طلبد، یا پدرى که فرزندش به فساد اخلاق مبتلا شده و اصلاحش را از خداوند مى‏خواهد و این نیز در ادعیه‏ى ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام آمده است و جمله‏ى اول دعاى امام سجاد (ع) موضوع بحث امروز از این قبیل است. حضرت زین‏العابدین (ع) اصلاح خود را به کرم پروردگار کریم درخواست نموده است. ولى ملاحظه مى‏نمایید که امام متعلق اصلاح را در دعا ذکر نکرده و به زبان نیاورده است. اگر این دعا را یک فرد مسلمان غیرمعصوم به پیشگاه خدا عرض مى‏کرد احتمال داده مى‏شد که درخواستش براى اصلاح پاره‏اى از عقاید فاسد و اخلاق بد باشد یا مى‏خواهد اندیشه‏ها و افکارش، یا گفتار و رفتارش اصلاح شود، یا دیگر مفاسد جسمى و روحى از این قبیل. ولى در مورد امام معصوم که منزه از انحرافهاى اعتقادى و اخلاقى و مبرى از نقایص قولى و عملى است، چنین احتمالاتى راه ندارد و باید بگوییم که از اراده‏ى امام در این قطعه از دعا ناآگاهیم و نمى‏دانیم اصلاح چه امورى را از پیشگاه الهى خواسته و در گفته‏ى خود اراده نموده است. به طور اجمال در حادثه‏ى خونین کربلا و در واقعه‏ى بسیار سنگین و دردناک روز عاشورا و همچنین در طول ایام اسارت اهل‏بیت علیهم‏السلام در سفر کوفه و شام، افرادى پست و فرومایه براى جلب توجه یزید و راضى ساختن آل‏امیه، مفاسدى بزرگ به بار آوردند، ظلمها و ستمهایى 

    جبران‏ناپذیر درباره‏ى خانواده‏ى معظم رسول اکرم (ص) مرتکب شدند و پس از مراجعت به مدینه، اذیتها و آزارها به شکلهاى مختلف از ناحیه‏ى عمال حکومت نسبت به حضرت على بن الحسین علیهماالسلام کم و بیش ادامه داشت. آن همه اعمال ناروا از ناحیه‏ى آن عناصر فاسد و دنیاپرست، آثارى بسیار تلخ و خاطراتى رنج‏آور و فراموش ناشدنى در روح امام (ع) به جاى گذارد و با یاد آنها همواره در عذاب روحى به سر مى‏برد، تنها خداوند است که با قدرت لایزال خود مى‏تواند آن ویرانیهاى درونى و آن ضایعات روحى و معنوى را زایل فرماید. با توجه به اینکه منشا تمام ناگواریها، سیاست ظالمانه‏ى خلیفه‏ى وقت بود، و با در نظر گرفتن اختناقى که از ناحیه‏ى دولت بنى‏امیه بر مردم حکومت مى‏کرد، حضرت زین‏العابدین (ع) نمى‏توانست وقایع تلخ گذشته را شرح دهد و نمى‏شد متعلق اصلاح را حتى به صورت دعا به زبان آورد، به همین جهت در کلام خود از متعلق اصلاح نام نبرده و تنها از پیشگاه خداوند کریم اصلاح را درخواست نموده است. در تتمیم بحث راجع به جمله‏ى اول دعاى «مکارم‏الاخلاق» موضوع سخنرانى امروز، لازم است درباره «کریم» که در سخن امام (ع) آمده توضیح مختصرى داده شود. 

    فى اسماء الله تعالى الکریم هو الجواد المعطى الذى لاینفد عطاوه و هو الکریم المطلق و الکریم الجامع لانواع الخیر و الشرف و الفضائل. 

    از جمله‏ى اسماء حضرت بارى تعالى، «کریم» است. او جوادى است بخشنده که هرگز عطایش پایان نمى‏یابد، او کریم مطلق است، 

    او کریمى است که جامع انواع خوبى و شرف و فضایل است. 

    در قرآن شریف، لغت کریم در موارد متعدد و براى موجودات مختلف به کار رفته است. راجع به کتاب مجید فرموده: 

    انه لقرآن کریم اى کثیر النفع لاشتماله على اصول العلوم المهمه فى المعاش و المعاد. 

    بیگمان این قرآن کریم است، زیرا نفعش بسیار و دانستنیهاى مهم راجع به امور معاش و معاد را در بر دارد. 

    درباره‏ى ارزش انسان فرموده: 

    و لقد کرمنا بنى‏آدم. 

    ما انسان را از کرامت و بزرگوارى برخوردار ساخته‏ایم. 

    کرامت انسان براى دارا بودن عقل، نطق، وجدان اخلاقى، تمایلات عالى انسانى، هوش سرشار، صورت زیبا، اندام معتدل، سلطه بر تمام منابع ارضى، قدرت بهره‏بردارى از ذخایر طبیعى، و دیگر مزایایى از این قبیل است. کرامتى که خداوند به انسان اعطا فرموده، مزیتى است تکوینى و عطیه‏اى است الهى که در آفرینش او به کار برده، اما کرامت اکتسابى انسان در پیشگاه خداوند از راه تقوى و پاکى به دست مى‏آید و هر کس تقواى بیشترى دارد، نزد بارى تعالى از کرامت فزونترى برخوردار است. قرآن شریف فرموده: 

    ان اکرمکم عند الله اتقیکم. 

    کریمترین و پرارجترین شما نزد بارى تعالى، کسانى هستند که واجد تقواى بیشترند. 

    بعضى از سعادتمندان علاوه بر کرامت طبیعى انسان و کرامت  اکتسابى تقوى، از کرامتهاى دیگرى نیز بهره‏مندند و حضرت یوسف صدیق از جمله‏ى آنان است. 

    فى الحدیث: ان الکریم ابن الکریم یوسف بن یعقوب لانه اجتمع له شرف النبوه. و العلم. و الجمال. و العفه. و کرم الاخلاق. و العدل. و ریاسه الدنیا و الدین. 

    کریم و پسر کریم، یوسف فرزند یعقوب است، زیرا در وجود او برتریهاى متعددى جمع شد: شرافت پیمبرى، علم و زیبایى، عفت و کرامت خلق، عدل و ریاست دنیا و دین. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:22 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 135)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم صل على محمد و آله، و ادرا عنى بلطفک، و اغذنى بنعمتک. 

     

    امام سجاد علیه‏السلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، پس از آنکه درود مى‏فرستد به حضرت محمد و آلش، دو مطلب را از پیشگاه مقدس حضرت بارى تعالى درخواست مى‏نماید. اول: بار الها! به لطف و عنایت خود هر آنچه زیانبار و مضر است، از من دفع کن. دوم: بار الها! با نعمت خود به من قوت و غذا اعطا فرما. 

    به خواست خداوند توانا، این دو جمله از کلام حضرت زین‏العابدین (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است. در آغاز لازم است معناى کلمه‏ى «درا» و همچنین کلمه‏ى «لطف» که در دعاى امام (ع) آمده است روشن شود. علامه سید على‏خان مى‏گوید: 

    درا الشى‏ء درا دفعه. اللطف الرفق و البر. 

    «درا» به معناى دفع کردن چیزى است، و «لطف» به معناى 

    «مدارا و نیکى نمودن» است. 

    فى اسماء الله تعالى اللطیف، هو الذى اجتمع له الرفق فى الفعل و العلم بدقائق المصالح و ایصالها الى من قدرها له من خلقه. 

    «لطیف» از اسماء حضرت بارى تعالى است. او کسى است که در ذات مقدسش مداراى در عمل، با علم و آگاهى به دقایق مصلحتها جمع شده تا آن را به فردى از مخلوق خود که درباره‏اش مقدر فرموده است، برساند. 

    اگر سئوال شود که چرا امام (ع) از بلاهایى که دفع آنها را خواستار شده است نام نبرده و تنها به اداى یک جمله‏ى کوتاه «و ادرا عنى بلطفک» اکتفا فرموده است؟ در پاسخ مى‏توان گفت: بلایایى که ممکن است در طول زندگى دامنگیر انسانها شود به قدرى زیاد است که به شمار نمى‏آید. اما به طور کلى و نوعى مى‏توان قسمتى از آنها را به عنوان بلایاى ارضى و سماوى، طبیعى و مصنوعى، تدریجى و ناگهانى، روحى و جسمى، حکومتى و مردمى، همگانى و فردى، و از این قبیل ذکر نمود. با مطالعه در یک آیه و حدیثى که ذیل آن آمده است تا اندازه‏اى متوجه مى‏شویم که بلایا چقدر وسیع و گسترده است. 

    قل هو القادر على ان یبعث علیکم عذابا من فوقکم او من تحت ارجلکم او یلبسکم شیعا و یذیق بعضکم باس بعض. 

    اى پیمبر گرامى! به مردم بگو: خداوند قادر است که عذابى را از بالاى سر شما فروفرستد یا از زیر پا معذبتان نماید یا شما را به تفرق و پراکندگى مبتلا کند و بعضى را به بلاى بعض دیگر گرفتار 

    سازد. 

    عذاب از بالاى سر، مانند فرستادن بارانهاى شدید و به جریان افتادن سیلهاى سنگین بنیان کن که مردم را هلاک کند و منازل و مزارع و دامهاى آنان را با سرعت نابود نماید، یا طوفانهاى شدید و سریعى را در فضا به جریان اندازد، ساختمانها را فروریزد و مردم زیادى را مقتول و مجروح نماید، یا صاعقه فرستد و امواج آن مایه‏ى هلاکت افراد و از بین بردن اموالشان گردد، یا کوههاى آتشفشان از بالاى سر مردم فوران کند و با مواد مذاب و سنگهاى گداخته که از دهانه‏ى آن خارج مى‏شود، روستاها و قراء اطراف آن را ویران نماید و مردمى را که نتوانستند فرار کنند، طعمه‏ى مرگ سازد. 

    عذاب از زیر پا مانند زلزله که گاهى منازل را بکلى ویران مى‏نماید، عده‏ى زیادى از زن و مرد و کودک زیر سقفها و دیوارهاى فروریخته جان مى‏سپارند، عده‏اى مجروح مى‏شوند و آنان که زنده مى‏مانند، اغلب تهیدست و بى‏بضاعت گشته و در شدت مضیقه به حیات خود ادامه مى‏دهند. گاهى دریا از زیر پاى مردم پیشروى مى‏نماید و منزلهاى اطراف را خراب مى‏کند، اهالى را متوارى مى‏نماید، و آنان را در زندگى به بلایا و شداید گوناگون مبتلا مى‏سازد. گاهى مردم در جامعه گرفتار اختلاف عقیده‏ى دینى و سیاسى مى‏شوند، دسته‏بندیها در آن موقع آغاز مى‏گردد، گروهها در مقابل یکدیگر مى‏ایستند، و در نتیجه آتش فتنه و فساد که عذاب بزرگ الهى است، بین آنان مشتعل مى‏گردد و به بلاهاى عظیم مبتلا مى‏شوند. 

    عذابهایى که مذکور افتاد و مى‏توان از این آیه برداشت نمود، اغلب بلایاى طبیعى و مربوط به نظام آفرینش است، ولى در روایتى 

    که ذیل این آیه آمده، امام (ع) از عذابهاى غیرطبیعى نام برده است. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: من فوقکم من السلاطین الظلمه و من تحت ارجلکم العبید السوء و من لا خیر فیه، «او یلبسکم شیعا» یضرب بعضکم ببعض بما یلقیه بینکم من العداوه و العصبیه و یذیق بعضکم باس بعض هو سوء الجوار. 

    امام صادق (ع) فرمود: عذاب از بالاى سر یعنى معذب بودن از ناحیه‏ى سلاطین و زمامداران ظالم، و از زیر پا یعنى عذاب دیدن از افراد فرومایه و پست اجتماع و آنان که فاقد خیر و خوبى هستند، و گرفتار انشعاب شدن و تجاوز بعضى به بعض دیگر بر اثر القاى عداوت و عصبیت، و ابتلاى بعضى به عذاب بعض دیگر مانند مبتلا بودن آدمى به همسایه‏ى بد است. در کنار مصائب جمعى و گروهى، بلایاى فردى و شخصى وجود دارد که نه قابل پیش‏بینى است و نه قابل پیشگیرى، بى‏خبر و به طور ناگهان مى‏آید و برق‏آسا به زندگى خاتمه مى‏دهد. در روزگار گذشته، این قبیل وقایع بسیار روى داده که بعضى از آنها در تاریخ ثبت گردیده و برخى به دست فراموشى سپرده شده است، و در اینجا یک مورد از حوادث فردى ذکر مى‏شود: 

    یعقوب بن داود، وزیر مقتدر و نافذ الکلمه‏ى مهدى عباسى بود. برادرى داشت به نام عمر بن داود که او نیز به اعتبار برادرش مورد توجه مردم بود. روزى عمر تصمیم گرفت با جمعى از دوستان و بستگان خود به گردش بروند. وسایل آسایش فراهم آمد و مقدار لازم خوراک و میوه‏هاى گوناگون آماده شد. اما در آن روز به طور ناگهانى عمر درگذشت و همه‏ى بستگان به شگفت آمدند. علت مرگ این بود 

    که سبدى از انگور نزد وى بردند، او دو حبه از خوشه‏اى برگرفت و به دهان افکند. بدون اینکه بر حبه‏ها دندان بزند و پوستشان را بشکافد، به پایین فرستاد، اما حبه‏ها در گلو ماندند، نه فرورفتند و نه بیرون آمدند تا نفس عمر قطع شد و از دنیا رفت. برادرزاده‏اش داود بن على در عزاى او ضمن اشعارى گفت: عمر صبح در کمال سلامتى و خوشى با دوستان و بستگان به سر برد، اما اکنون میت خانواده است و در قبرى نزد آرامگاه پدرش که از توده‏هاى سنگ و ریگ پوشیده شده، آرمیده است. 

    با گسترش تمدن صنعتى و پیشرفت اختراعات، مرگهاى ناگهانى به شکلهاى مختلف افزایش یافته و هر روز در گوشه و کنار دنیا وقایع ناگوارى روى مى‏دهد، گاه طیاره سقوط مى‏کند و عده‏اى کشته مى‏شوند، گاه بر اثر واژگون شدن ماشین یا تصادف قطار، عده‏اى بى‏خبر و به طور ناگهانى از دنیا مى‏روند، گاه گروههاى مختلف براى ارعاب مردم یا ایجاد اختلال در گذرگاههاى پرجمعیت بمبهایى را کار مى‏گذارند و موقعى که زنان براى خرید لوازم منزل به محل مى‏روند، ناگهان بمب منفجر مى‏شود و عده‏اى زن با کودکانى که همراه برده بودند، کشته مى‏شوند. آیا کسى جز خداوند دانا از آفات و بلاهاى ناگهانى که هر لحظه ممکن است دامنگیر انسانها شود، اطلاع دارد؟ آیا جز ذات اقدس الهى کسى مى‏تواند بلاهاى گوناگون را بگرداند و آدمى را از خطر برهاند؟ پاسخ این پرسشها واضح است و ملجا و پناهى جز پروردگار دانا و توانا وجود ندارد. امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول این قطعه‏ى دعا، از خداوند دفع بلایا را با عبارتى کوتاه 

     

    درخواست نموده و عرض مى‏کند: 

    و ادرا عنى بلطفک. 

    بار الها! آفات و خطرات را به لطف خود از من بگردان و دفع فرما. 

    امام (ع)، متعلق دفع را توضیح نداده، زیرا اگر نوع بلایا را مى‏گفت، باعث تطویل کلام مى‏گردید و اگر مى‏خواست بعضى از بلایا را توضیح دهد، قابل احصاء نبود، از این رو، حضرت على بن الحسین علیهماالسلام دفع آفات را خواسته و متعلق دفع را به علم الهى محول نموده است، مثل اینکه ضمن دعاى تعقیبات مشترکه آمده است: 

    اللهم انى اسالک من کل خیر احاط به علمک و اعوذ بک من کل شر احاط به علمک. 

    بار الها! از هر خیرى که علمت به آن احاطه دارد، از تو خواهانم، پروردگارا! از هر شرى که علمت به آن محیط است، به تو پناه مى‏برم. 

    مى‏توان گفت دعاى امام سجاد (ع) نیز در اینجا چنین مى‏شود: 

    و ادرا عنى بلطفک کل شر احاط به علمک. 

    بار الها! هر شرى را که علمت به آن احاطه دارد، با لطف خود از من دفع فرما. 

    دوستداران حضرت زین‏العابدین (ع) به پیروى از مولاى خود، شایسته است روزى چند بار، ولو به فارسى، یا به هر زبان که مى‏دانند، به پیشگاه الهى عرض کنند: بار الها! به لطف خود هر شرى را که علم 

    تو به آن احاطه دارد، از من بگردان و دفع فرما. امام سجاد (ع) در این جمله‏ى کوتاه، دو تقاضا از پیشگاه خداوند نموده است: اول آنکه بلایا و آفات را از وى دفع نماید، دوم آنکه دفع آفات از ناحیه‏ى بارى تعالى با لطف و رفق انجام شود. معاشرت و مواجهه با مردم به رفق و مدارا از عوامل پیروزى و موفقیتهاى اجتماعى است و اولیاى گرامى اسلام، ضمن روایات متعددى، ارزش این خلق پسندیده را به پیروان خود خاطرنشان ساخته‏اند. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: ان الرفق لم یوضع على شى‏ء الا زانه، و لا نزع من شى‏ء الا شانه. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: هر چیزى که رفق و نرمى بر آن قرار داده شود، مایه‏ى جمال و زیباییش مى‏گردد، و رفق و ملایمت از هر چیزى که برداشته شود، او را زشت و معیوب مى‏نماید. 

    آموزگارى که به نوآموز درس مى‏دهد، اگر رفق و ملایمت را رعایت نماید، به فرموده‏ى رسول گرامى (ص)، آن تدریس از جمال و زیبایى برخوردار مى‏شود، نوآموز به درس خواندن دلگرم و علاقه‏مند مى‏گردد و به قول شاعر: 

    درس معلم ار بود زمزمه‏ى محبتى 

    جمعه به مکتب آورد طفل گریز پاى را 

    برعکس، اگر آموزگار با طفل رفتار تند و خشن داشته باشد، بچه را دلسرد و بى‏علاقه به درس مى‏نماید. پیمبر گرامى اسلام (ص) خود معلم جامعه بود. خداوند او را مبعوث فرمود که مردم را از جهل برهاند، بلاى عظیم بت‏پرستى را که معلول نادانى بود، دفع نماید و موجبات سعادت جامعه را فراهم آورد. براى آنکه در این راه به 

    پیروزى نایل گردد، خداوند به وى دستور داد که در تبلیغ دین حق با لطف و مدارا عمل نماید، به نرمى و ملایمت سخن گوید و از این راه پیروزى بزرگى نصیب آن حضرت گردید. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: قال رسول‏الله صلى الله علیه و آله، امرنى ربى بمداراه الناس کما امرنى باداء الفرائض. 

    امام صادق (ع) از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که فرمود: خداوند مداراى با مردم را به من امر فرمود، همانطور که اداى واجبات و فرایض را. 

    خداوند مسبب‏الاسباب اگر بخواهد بلایى را از کسى دفع نماید و او را از خطر محفوظ دارد، مى‏تواند وسیله‏ى نامطبوع و خشونت‏آمیزى را مقدمه‏ى دفع بلا قرار دهد و مى‏تواند از راه پیشامد و رویدادى بسیار مطبوع و لطیف، به آن هدف مقدس جامه‏ى تحقق بپوشاند و بلا را بگرداند. مثلا در میدان فروش میوه و سبزى بمب نیرومندى کار گذارده شده که طبق محاسبه بیست دقیقه‏ى دیگر منفجر خواهد شد. مرد محترمى در میدان، کار لازمى دارد و باید به آنجا برود. فاصله‏ى منزلش تا میدان به قدر پنج دقیقه پیاده رفتن است. از منزل خارج مى‏شود. اگر در راه با مانعى برخورد ننماید، موقعى به میدان مى‏رسد که چند دقیقه بیشتر به لحظه‏ى انفجار باقى نمانده است، اما خداوند اراده فرمود که بلا را از وى دفع نماید. چند قدمى از منزل دور نشده به مردى برمى‏خورد که با او در امر معامله‏اى اختلاف حساب دارد. آن دو در رهگذر توقف مى‏کنند، مطلب اختلاف حساب را به میان مى‏آورند، کلماتى را با هم رد و بدل مى‏نمایند و هر یک به 

    نفع خود سخن مى‏گوید و تند مى‏شود. این تبادل کلام چند دقیقه به طول مى‏انجامد که ناگهان صداى مهیب انفجار به گوش مى‏رسد. مردم از پى صدا مى‏روند. خداوند براى حفظ جان آن مرد باایمان و محترم که عازم میدان بود، مانع ایجاد نمود، با مرد طرف معامله‏ى خود مواجه گردید، در رهگذر توقف نمودند، آنقدر با هم سخن گفتند که بمب منفجر شد و بلا از جان آن مرد دفع گردید. گاهى همان مرد شریف و باایمان که عازم میدان است، از منزل خارج مى‏شود، چند قدمى بیشتر نرفته که در راه با یکى از دوستان قدیمى بسیار محترمش برمى‏خورد، یکدیگر را در آغوش مى‏گیرند و به هم ابراز محبت مى‏کنند. مرد باایمان از دوست قدیمى خود درخواست مى‏کند به منزلش بیاید تا از وى پذیرایى کند. دوست قدیمى مى‏گوید کار فوت شدنى دارم، باید حتما بروم، اما به احترام دعوت شما به قدر نیم ساعت در منزلتان توقف مى‏کنم. صاحب منزل میوه و شیرینى مى‏آورد. با هم گرم صحبت مى‏گردند که ناگاه صداى انفجار بمب شنیده مى‏شود. گویى خداوند آن دوست قدیمى مرد باایمان را مامور نموده بود که در موقع معین از آن رهگذر عبور نماید، دعوت صاحبخانه را بپذیرد، در منزلش قدرى توقف کند، و در خلال آن ملاقات آمیخته به لطف و رفق، بمب منفجر شود و مرد باایمان از خطر مرگ رهایى یابد. امام (ع) در جمله‏ى کوتاه دعاى خود، از خداوند دو تقاضا مى‏نماید. اول مى‏گوید: 

    و ادرا عنى. 

    بار الها! مرا مشمول فیض و عنایت خود فرما و بلایا را از من بگردان. 

    دوم عرض مى‏کند: 

    بلطفک. 

    بار الها! بلایایى را که بر سر راه دارم با لطف و رفق از من دفع فرما. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:21 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 134)

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: امسک لسانک فانها صدقه تتصدق بها على نفسک. ثم قال: و لا یعرف عبد حقیقه الایمان حتى یخزن لسانه. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: زبانت را نگهدار، بى‏گمان حفظ زبان، صدقه‏اى است که براى خودت مى‏پردازى. سپس فرمود: هیچ بنده‏اى به حقیقت ایمان عارف نمى‏شود، مگر آنکه زبان را از سخن بازدارد. 

    عن ابیجعفر علیه‏السلام قال: ان هذا اللسان مفتاح کل خیر و شر، فینبغى للمومن ان یختم على لسانه کما یختم على ذهبه و فضته، فان رسول‏الله صلى الله علیه و آله قال: رحم الله مومنا امسک لسانه من کل شر. 

    امام باقر (ع) فرمود: زبان، کلید هر خیر و شرى است. شایسته است که افراد باایمان زبان خود را مهر کنند، همانطور که محفظه‏ى طلا و نقره‏ى خویش را مهر مى‏نمایند. رسول اکرم (ص) فرموده است: رحمت خداوند شامل مومنى باد که زبان را از گفتن هر سخن شرى نگاه مى‏دارد. 

    عن ابى‏الحسن الرضا علیه‏السلام قال: من علامات الفقه الحلم و العلم و الصمت. ان الصمت باب من ابواب الحکمه، ان الصمت یکسب المحبه، انه دلیل على کل خیر. 

    حضرت رضا (ع) فرمود: از علائم مردم فقیه و دانا حلم است و علم است و سکوت. بى‏گمان سکوت یکى از درهاى حکمت است، سکوت جلب محبت مى‏کند، و سکوت راهنماى انسان به هر خوبى و خیر است. 

    سخن گرچه هر لحظه دلکش‏تر است 

    چو بینى خموشى از آن بهتر است 

    در فتنه بستن، دهان بستن است 

    که گیتى به نیک و بد آبستن است 

    پشیمان ز گفتار دیدم بسى 

    پشیمان نگشت از خموشى کسى 

    قال امیرالمومنین علیه‏السلام: ما من شى‏ء احق بطول السجن من اللسان. 

    على (ع) فرموده: هیچ چیز براى زندانى شدن در مدت طولانى شایسته‏تر از زبان نیست. 

    کسانى که بر زبان خود حاکم‏اند و عنان سخن را در اختیار دارند، مى‏توانند با اراده و عمد، لب فروبندند و از عز و بزرگى ناشى از سکوت بهره‏مند شوند. برعکس، کسانى که زبان بر آنان حاکم است و خود اسیر شهوت کلام‏اند، با پر گفتن و سخنانى بى‏حساب 

    به زبان آوردن، ارج و ارزش خود را از دست مى‏دهند، خویشتن را در بند ذلت و خوارى اسیر مى‏نمایند. 

    عن على علیه‏السلام قال: هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه. 

    على (ع) فرموده: دچار حقارت و ذلت نفس است، آن کس که زبانش را بر دل حکومت دهد. 

    قدرت سخن گفتن انسان و ظاهر ساختن آنچه را که در باطن دارد، از مزایاى اختصاصى انسان و از نعمتهاى گرانقدرى است که آفریدگار حکیم به بشر اعطا فرموده است. على (ع) نعمت تکلم را در کنار نعمت عقل ذکر نموده و فرموده است: 

    للانسان فضیلتان: عقل و منطق، فبالعقل یستفید و بالمنطق یفید. 

    آدمى داراى دو فضیلت و برترى است: یکى نیروى خرد و آن دیگر قدرت تکلم، با عقل حقایق را درک مى‏کند و بهره‏مند مى‏شود، و با سخن مدرکات خود را آشکار مى‏نماید و دگران را بهره‏مند مى‏سازد. 

    روایاتى که از اولیاى اسلام در اهمیت و ارزش تکلم رسیده، ناظر به شان تکوینى و نگرشى است از دیدگاه تعالى و تکامل. روایاتى که در اهمیت و ارزش سکوت رسیده، ناظر به شان اجتماعى و نگرشى است از دیدگاه تربیت. اگر سخن و سکوت، منزه از گناه باشد، البته ارزش سخن بمراتب بالاتر از سکوت است و این مطلب را حضرت زین‏العابدین (ع) ضمن روایتى بیان فرموده است: 

    سئل على بن الحسین علیهماالسلام عن الکلام و السکوت ایهما افضل؟ فقال لکل واحد منهما آفات، فاذا سلما من الافات فالکلام افضل من السکوت. قیل کیف ذلک یابن رسول‏الله؟ قال 

    لان الله عز و جل ما بعث الانبیاء و الاوصیاء بالسکوت، انما بعثهم بالکلام، و لا استحقت الجنه بالسکوت و لا استوجب ولایه الله بالسکوت و لا توقیت النار بالسکوت، انما ذلک کله بالکلام. ما کنت لاعدل القمر بالشمس. انک تصف فضل السکوت بالکلام و لست تصف فضل الکلام بالسکوت. 

    از امام سجاد (ع) درباره‏ى سخن و سکوت سئوال شد، و اینکه کدام یک از این دو بر دگرى برترى و مزیت دارد. حضرت در پاسخ فرمود: براى هر یک از این دو آفتهایى است، اگر از آفت، سالم و مصون باشند کلام افضل و برتر از سکوت است. از علت برترى کلام سئوال شد. فرمود: براى اینکه خداوند هیچ یک از پیمبران و اوصیاى آنان را به سکوت مبعوث نفرموده، بلکه ماموریت داشتند با مردم سخن بگویند و با بیان خود، آنان را به راه فلاح و صلاح دعوت نمایند. همچنین هیچ کس با سکوت مستحق بهشت نمى‏شود. سکوت مستوجب ولایت الهى نمى‏گردد، هیچ کس با سکوت از عذاب دوزخ مصون نمى‏ماند. نیل به رحمت و ولایت الهى و محفوظ ماندن از عذاب او بر اثر کلام است. من هرگز ماه را عدیل و نظیر آفتاب قرار نمى‏دهم و در پایان سخن فرمود: شما خود فضل سکوت را با کلام توصیف مى‏نمایى و هرگز فضل کلام را با سکوت توصیف نمى‏کنى. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول این قسمت از دعا که موضوع بحث امروز است، کلمه‏ى «معره» را به کار برده و به پیشگاه بارى تعالى عرض مى‏کند: 

    و اکفنى موونه معره العباد. 

    بار الها! عوارضى را که از عیبجویى مردم نسبت به من در جامعه پدید مى‏آید، تو کفایت فرما. 

    علامه سید على‏خان مى‏گوید: 

    عر فلان فلانا اذا ساءه و الحق به عیبا. 

    «معره» در موردى به کار برده مى‏شود که فردى نسبت به فرد دیگرى مرتکب بدى شود و عیبى را به او نسبت دهد، بدگویى و نسبت عیب دادن از آفات زبان است. امام (ع) در مورد زبان گناهکار از خداوند درخواست هدایت و حسن ارشاد مى‏نماید. هدایت و ارشاد خوب و بجا براى اصلاح چنین زبان گناهکارى از سه راه میسر است: اول، بیان فواید و نتایج سکوت از نظر دینى و توضیح روایات اولیاى اسلام که در این باره رسیده است. دوم، تفهیم این مطلب که اگر کسى بخواهد باایمان باشد، مومن زندگى کند، و مومن از دار دنیا برود، لازم است حتما مراقب زبان خود باشد، زیرا زبان بى‏قید و بند، باایمان واقعى و بستگى به ذات اقدس الهى سازگار نیست. سوم، بیان گرفتارى و عذاب قیامت براى کسانى که در سخن گفتن و تجاوز به عرض و شرافت مردم باک ندارند و هر چه به زبانشان آمد بى‏پروا مى‏گویند. قسمت اول راجع به سکوت و نفع آن که در پاره‏اى از روایات رسیده است توضیح کافى داده شد. قسمت دوم درباره‏ى رابطه‏ى ایمان و زبان به استناد بعضى از روایات است. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: لا یستقیم ایمان عبد حتى یستقیم قلبه، و لا یستقیم قلبه حتى یستقیم لسانه. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: هیچ بنده‏اى از تعادل و توازن ایمان برخوردار نمى‏شود تا قلبش متعادل باشد، و قلب کسى به تعادل نمى‏رسد تا زبانش موزون و متعادل باشد. 

    و عنه صلى الله علیه و آله قال: نجاه المومن فى حفظ لسانه. 

    و نیز فرموده است: نجات مومن از عذاب الهى در این است که زبان خود را از سخنان غیرمشروع محافظت نماید. 

    عن على علیه‏السلام قال: من استطاع منکم ان یلقى الله تعالى و هو نقى الراحه من دماء المسلمین و اموالهم، سلیم اللسان من اعراضهم فلیفعل. 

    کسى از شما که مى‏تواند با دستى منزه از خون و مال مسلمین خدا را ملاقات کند، همچنین زبانش از تجاوز به عرض آنان سالم باشد، البته باید این عمل سعادت‏بخش را جدا انجام دهد. 

    جاء رجل الى النبى صلى الله علیه و آله فقال یا رسول‏الله! اوصنى. فقال احفظ لسانک. قال یا رسول‏الله! اوصنى. قال احفظ لسانک. قال یا رسول‏الله! اوصنى. قال احفظ لسانک. ویحک! و هل یکب الناس على مناخرهم فى النار الا حصائد السنتهم. 

    مردى حضور نبى معظم شرفیاب شد. عرض کرد: یا رسول‏الله! به من سفارشى بنما. حضرت فرمود: زبانت را نگاهدار. او دوباره درخواست توصیه نمود. فرمود: زبانت را نگاهدار. مرتبه‏ى سوم درخواست سفارش کرد. گویى توقع داشت که رسول اکرم (ص ) چیز دیگرى را جز حفظ زبان به وى سفارش فرماید. حضرت همان دستور 

    اول و دوم را تکرار نمود و فرمود: زبانت را نگاهدار. سپس با تندى او را مخاطب ساخت و فرمود: واى بر تو! مگر چیزى جز محصول زبان موجب عذاب مردم مى‏گردد و آنان را به رو در آتش دوزخ مى‏افکند؟ 

    بسط و توسعه‏ى گناه هر یک از جوارح اندازه‏اى دارد. گناه چشم و گوش در شعاع محدودى گسترش مى‏یابد، گناه دست و پا نیز داراى حد محصورى است، و همچنین گناه سایر جوارح، ولى گناه زبان مى‏تواند در بعضى از مواقع عالمگیر شود، امواج فتنه و فسادش در سراسر جهان پخش گردد، شرق و غرب را تحت تاثیر قرار دهد، مردم جهان را دچار ضلالت و عقاید باطل نماید، یا مصائب سنگین و بدبختیهاى غیر قابل جبران به بار آورد و این مهم ضمن حدیثى آمده است: 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: قال رسول‏الله صلى الله علیه و آله: یعذب الله اللسان بعذاب لا یعذب به شیئا من الجوارح فیقول: اى رب! عذبتنى بعذاب لم تعذب به شیئا. فیقال له: خرجت منک کلمه فبلغت مشارق الارض و مغاربها فسفک بها الدم الحرام و انتهب بها المال الحرام و انتهک بها الفرج الحرام و عزتى و جلالى لاعذبنک بعذاب لا اعذب به شیئا من جوار حک. 

    امام صادق (ع) از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که فرمود: خداوند در قیامت زبان را به عذابى معذب مى‏کند که دیگر جوارح بدن را آنچنان کیفر نمى‏دهد. زبان عرض مى‏کند: بار الها! مرا به عذابى معذب نمودى که سایر جوارح به آن عذاب مبتلا نشدند. به 

    زبان گفته مى‏شود: از تو کلمه‏اى صادر شد که به شرق و غرب عالم رسید، بر اثر آن کلمه خون حرام ریخته شد، مال محترم به غارت رفت، موجبات بى‏عفتى و تجاوز فراهم آمد. قسم به عزت و جلالم، تو را عذابى خواهم داد که هیچ یک از جوارح تو را آنچنان معذب نخواهم نمود. 

    خلاصه، امام سجاد (ع) در جمله‏ى سوم دعا عرض مى‏کند: 

    و امنحنى حسن الارشاد. 

    بار الها! براى نجات مردم بدزبان و عیبجو نعمت حسن ارشاد را به من عطا فرما تا بتوانم آن مردم منحرف را هدایت کنم، مسیر صحیح را به آنان ارائه نمایم و زبانشان را به درستگویى و صراط مستقیم سوق دهم. براى نیل به این هدف مقدس، باید امام سجاد (ع) روش تربیتى جد گرامیش رسول اکرم (ص) را به کار بندد، اول ارزش سکوت را از نظر دینى به مردم بفهماند و آنان را به خاموشى تشویق نماید. دوم رابطه‏ى زبان و ایمان را توضیح دهد و خاطرنشان کند که زبان نامتعادل، موازنه و تعادل ایمان را بر هم مى‏زند. سوم کیفر اخروى بدزبانى را شرح دهد و آگاه سازد که افراد بدزبان عذاب سنگینى در پیش دارند. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    3
    :: بازدید دیروز ::
    10
    :: کل بازدیدها ::
    186183

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::