سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنزیل نور


ساعت 11:0 صبح دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق( 158)

امام (ع) به پیشگاه بارى تعالى عرض مى‏کند: 

و صن وجهى بالیسار. 

بار الها! آبروى مرا در جامعه با معیشت سهل و آسان محافظت فرما. 

محتواى جمله‏ى دوم دعاى امام (ع) ناظر به این امر است که اگر دعاى اولش مستجاب نگردد، موجب کاهش ارج اجتماعیش مى‏شود و قدر و منزلتش در نظر مردم تنزل خواهد یافت. به پیشگاه خدا عرض مى‏کند:  و لا تبتذل جاهى بالاقتار.  بار الها! قدر و منزلتم را نزد مردم با تنگدستى سبک و خوار مگردان.  «جاه» عبارت از قدر و منزلتى است که نصیب افراد محبوب مى‏شود و محبوبیتشان ناشى از مزایا و کمالاتى است که واجد آنها هستند و مردم نیز به آن مزایا علاقه دارند، مانند رهبر آزادى‏بخش و عزت‏آفرین، راهنماى مردم به سعادت و رستگارى، حامى مظلوم و دفع کننده‏ى ظالم، دستگیرى از افتادگان و خدمت به ضعیفان، علم و  تقوى، سخاوت و شجاعت، و دیگر سجایا و صفاتى از این قبیل. جاه و ریاست نوعى سلطه بر مردم و تسخیر آنان است و در هر دو، اطاعت و انقیاد وجود دارد، با این تفاوت که ریاست فرمانروایى بر ابدان مردم است و قدرت اجرایى آن نیروهاى مادى است، و جاه، مالکیت دلهاست و عاملى که مردم را به اطاعت وامى‏دارد، نفوذ معنوى و محبوبیت صاحب جاه است. مردم جهان به طور طبیعى به جاه و محبوبیت و همچنین به مقام و ریاست علاقه دارند، ولى هر یک از آن دو ممکن است از دو راه نصیب گردد: یکى آنکه جاه و ریاست از پى افراد لایق بروند و آنان را به مالکیت قلوب و فرمانروایى بر ابدان مردم برسانند، و دیگر آنکه عاشقان جاه و ریاست از پى محبوبیت و مقام بروند و با تسبیب اسباب، خواه مشروع باشد یا نامشروع، خویشتن را به هدف برسانند، دلها را قبضه کنند یا کرسى‏هاى مقام را اشغال نمایند. در صورتى که افراد لایق بدون سعى و کوشش به جاه و محبوبیت نایل گردند، لازم است متوجه باشند که علاقه‏ى دلهاى مردم به آنان از نعمتهاى حضرت بارى تعالى است، باید قدرش را بشناسند و از آن سوء استفاده ننمایند، و با اعمال زشت آن را از میان نبرند، بعلاوه باید خداى را در اعطاى این نعمت شکر گویند و شکر نعمت جاه و محبوبیت، حمایت مظلومان، خدمت به ضعفا و بینوایان، برآوردن حوایج نیازمندان، و از این قبیل اعمال است. پاداش دنیوى شکر جاه، افزایش محبوبیت و ازدیاد قدر و منزلت است.  لئن شکرتم لازیدنکم.  اگر شکر نمودید، نعمت را بر شما فزونتر خواهم نمود. 

و اگر با وجود جاه، به درخواست ضعفا بى‏اعتنا باشید، کفر نعمت نموده‏اید و کیفر آن از بین رفتن محبوبیت و قدر و منزلت است.  شکر نعمت، نعمتت افزون کند   کفر، نعمت از کفت بیرون کند   پاداش اخروى شکر نعمت جاه، ضمن روایات آمده، از آن جمله این حدیث شریف است:  عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ما من مومن بذل جاهه لاخیه المومن الا حرم الله وجهه على النار و لم یمسسه قتر و لا ذله یوم القیامه.  امام صادق (ع) فرمود: هیچ مومنى نیست که جاه و محبوبیت خود را در راه برآوردن نیاز برادر دینى خود صرف کند، مگر آنکه خداوند رویش را بر آتش دوزخ حرام مى‏نماید و در قیامت دچار تنگناى و ذلت نخواهد شد. 

جاه و محبوبیت همانند مال و ثروت در قیامت مورد پرسش است و تخلف از اداى وظیفه‏ى نعمت جاه، کیفر الهى را در بردارد. 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ان الله تعالى لیسال العبد فى جاهه کما یسال فى ماله، فیقول یا عبدى رزقتک جاها فهل اعنت به مظلوما او اغثت به ملهوفا.  خداوند از جاه بنده همانند مالش سئوال مى‏کند، مى‏فرماید: بنده‏ى من! به تو جاه و محبوبیت روزى نمودم، آیا مظلومى را مورد حمایت قرار دادى؟ آیا به استغاثه‏ى ستمدیده‏ى مضطربى پاسخ گفتى؟ 

صاحب جاه و محبوبیت که در دنیا به نفع برادر دینى خود قدم برندارد، علاوه بر مجازات دنیوى، در قیامت نیز کیفر خواهد داشت و این مطلب در ضمن حدیث آمده است:  عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ایما مومن بخل بجاهه على اخیه المومن و هو اوجه جاها منه الا مسه قتر و ذله فى الدنیا و الاخره و اصابت وجهه یوم القیامه نفحات النیران معذبا کان او مغفورا له.  امام صادق (ع) فرمود: آن کس که بخل کند بر جاه خود درباره‏ى برادر دینیش با آنکه محبوبیت وى بیش از محبوبیت آن برادر مومن است، مجازاتش در دنیا و آخرت مضیقه و ذلت خواهد بود، بعلاوه امواج حرارت آتش در قیامت پیوسته با صورتش در تماس است و او را رنج مى‏دهد، خواه او اهل عذاب باشد و خواه از مشمولین عفو و غفران الهى.  رسول اکرم صلى الله علیه و آله بر اثر خدمتهاى بزرگ و سعادت‏بخشى که نسبت به دنیا و دین مردم نمود، دلها به وى گرایش یافت، از عالى‏ترین درجات محبوبیت و جاه برخوردار گردید، آنچنان قلبها مجذوب وى شد که از دیدن رویش و شنیدن صدایش شاد مى‏شدند و از دست مبارکش و قطرات آب وضویش تبرک مى‏جستند. این جاه عطیه‏ى بزرگ الهى و نعمت گرانقدر بارى تعالى بود، این جاهى است که پیمبر اکرم (ص) از پى آن نرفته، بلکه جاه خود را به پیامبر رسانده است. هم اکنون بعد از گذشت چهارده قرن، محبوبیت آن حضرت در اعماق قلوب صدها میلیون انسان جاى دارد و به حضرتش عشق مى‏ورزند. رسول گرامى (ص) تا زنده بود از جاه و محبوبیت خود به نفع حق و عدالت و حمایت از مظلومین و مستضعفین استفاده نمود و این روش مرضى خداوند را اکیدا به پیروان خود نیز توصیه فرمود.  مقام و ریاست براى امیرالمومنین (ع) همانند جاه و محبوبیت  براى رسول اکرم (ص)، ناشى از شایستگى و صلاحیت بود، نه علاقه و عشق به ریاست. على (ع) از پى مقام نرفت، بلکه مقام در خانه‏ى او آمد. موقعى که مردم جمع شدند و با اصرار از آن حضرت مى‏خواستند که امر خلافت را قبول نماید و زمام امور کشور اسلام را به دست بگیرد، حضرت در پاسخ آنان فرمود:  دعونى و التمسوا غیرى.  مرا ترک گویید و از دیگرى بخواهید که پذیراى خلافت شود. 

ولى مردم از آن حضرت دست نکشیدند، آنقدر اصرار کردند تا او را به قبول این مقام واداشتند. على (ع) ضمن سخنانى برنامه‏ى کار خود را در امر خلافت تذکر داد و مردم را متوجه نمود که هدفش از قبول این مقام، اقامه‏ى حق و عدل است. از آن جمله در زمینه‏ى پاره‏اى از قطائع عثمان که به اشخاص داده بود، فرمود:  و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته فان فى العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق. 

قسم به خدا اگر بیابم که با آن قطائع، زنانى به ازدواج درآمده یا کنیزانى خریدارى شده، به نفع مسلمین برمى‏گردانم، چه آنکه در عدل سعه و گشایش است، و اگر در نظر کسى، عدل مضیقه و تنگى باشد، جور و ستم براى وى مضیقه‏ى زیادترى خواهد داشت.  امام زین‏العابدین (ع) مانند جد بزرگوارش رسول اکرم صلى الله علیه و آله از جاه و محبوبیتى عظیم برخوردار بود. آل‏امیه با آنکه داراى قدرت و کرسى حکومت بودند، کوشش بسیار کردند که مهر اهل‏بیت را از صفحه‏ى خاطر مردم بزدایند و نامشان را به دست فراموشى  بسپارند، ولى هر قدر جدیت نمودند، به هدف نرسیدند و خداوند محبت آنان را در دلها افزایش داد و نامشان را بالاتر برد. یکى از نمونه‏هاى محبوبیت امام زین‏العابدین (ع)، تکریمى بود که مردم در مسجدالحرام با حضور هشام بن عبدالملک از آن حضرت نمودند. قبلا در یکى از سخنرانیها به مناسبت، ذکر شده و در اینجا نیز بدان اشاره مى‏شود. هشام بن عبدالملک در زمان حکومت پدرش براى اداى فریضه‏ى حج به مکه آمد، طواف بیت را انجام داد و براى استلام به طرف حجرالاسود رفت، اما مردم به وى راه ندادند و گویا در فشارش گذاردند. کسانى از مامورین شامى که با او بودند، منبرى آوردند تا روى آن بنشیند و از فشار رهایى یابد. روى منبر قرار گرفت و ناظر مردم در استلام حجر بود. شامیان نیز گرد منبر از او حفاظت مى‏نمودند.  اذ اقبل على بن الحسین علیهماالسلام فطاف بالبیت فکلما بلغ الى الحجر تنحى له الناس حتى یستلمه. فقال رجل من اهل الشام: من هذا الذى قد هابه الناس هذه الهیبه. فقال هشام: لا اعرفه مخافه ان یرغب فیه اهل الشام.  در این بین، حضرت على بن الحسین علیهماالسلام وارد مسجدالحرام شد. طواف بیت را انجام مى‏داد و چون به حجرالاسود نزدیک مى‏شد، مردم راه باز مى‏کردند تا حضرت استلام حجر نماید. یکى از شامیان با مشاهده‏ى این همه احترام به شگفت آمد، پرسید: این کیست که مردم تحت تاثیر هیبت و عظمت او واقع شدند؟ هشام گفت: او را نمى‏شناسم. زیرا مى‏ترسید که اگر بگوید کیست، مورد علاقه‏ى شامیان واقع شود. در این موقع، فرزدق شاعر که نزدیک هشام 

بود، سئوال شامى و پاسخ وى را شنید. بلافاصله اشعارى را در معرفى امام سجاد (ع) سرود و گفت: او را کعبه و مردم مى‏شناسند، او فرزند رسول اکرم (ص) و فرزند صدیقه‏ى اطهر است. یکى از اشعارش این بیت بود:  ما قال لا قط الا فى تشهده    لو لا التشهد کانت لاءه نعم    او در قضاى حوایج و برآوردن تمنیات مردم همواره پاسخش مثبت است، هرگز «لا» به زبان نمى‏آورد، مگر در تشهد و اگر مقام شهادت به توحید الهى نمى‏بود، آنجا هم «نعم» مى‏گفت. 

علل و عوامل متعددى منشا محبوبیت و جاه حضرت زین‏العابدین (ع) در جامعه‏ى مسلمین بود، از آن جمله، مقام امامت به گزینش حضرت بارى تعالى، فرزندى رسول اکرم (ص)، عالم بودن به تمام دقایق دینى، و پاسخگویى به همه‏ى پرسشها. و همچنین علماى عامه و خاصه در کتابهاى خود آورده‏اند که رسول اکرم (ص) در ایام حیات خود، مکرر با مختصر تفاوتى در عبارت، فرموده بود: کتاب خداوند و عترتم دو امانت من است نزد شما، و امام سجاد (ع) از عترت پیمبر اسلام (ص) است که در کنار قرآن شریف امانتى است از طرف رسول گرامى (ص). علاوه بر این مزایا، حضرت زین‏العابدین (ع) در خدمت به مسلمانان همواره کوشا و جدى بود، از مظلوم حمایت مى‏نمود و با ظالم مبارزه مى‏کرد، افتادگان را یارى مى‏داد، به تهیدستان و مستمندان کمک مالى مى‏نمود، براى آنکه بتواند خدمات مالى خود را درباره‏ى فقرا و بینوایان ادامه دهد در جمله‏ى اول دعاى مورد بحث امروز، از پیشگاه خداوند درخواست نمود که آبروى مرا با گذران سهل و آسان محافظت فرما، و در جمله‏ى دوم عرض مى‏کند:  و لا تبتذل جاهى بالاقتار.  بار الها! قدر و منزلتم را با مضیقه‏ى مالى و تنگدستى سبک و خوار مگردان. 

یعنى پروردگارا! چنان نشود که مستحقى راستگو و آبرومند به من مراجعه کند و درخواست مساعدت بنماید و من بر اثر عدم تمکن نتوانم به وى خدمت کنم، با نومیدى مرا ترک گوید و قدر و منزلتم در نظر او سبک و پست گردد.  رسول اکرم (ص) و حضرت زین‏العابدین علیهماالسلام طالب جاه نبودند و از پى آن نرفتند، بلکه جاه از پى آنان آمد. همچنین على (ع) طالب ریاست نبود و از پى آن نرفت، بلکه ریاست سر وقت آن حضرت آمد و آن بزرگواران، جاه و مقام را در راه اعلاى حق و اقامه‏ى عدل به کار گرفتند و در راه رضاى بارى تعالى صرف نمودند. اگر کسانى از جاه و مقامى اینچنین برخوردار گردند و در راهى که مرضى حضرت بارى تعالى است مورد استفاده قرار دهند، از عز دنیوى و اجر اخروى بهره‏مند خواهند بود، اما کسانى که داراى حب جاه و ریاست‏اند و براى نیل به آنها سعى و کوشش مى‏کنند، متوجه باشند که اسلام با کار آنان ناموافق است و به موجب روایات، حب جاه و مقام مایه‏ى تباهى و هلاکت است. در سخنرانى قبل راجع به حب ریاست چند جمله‏اى تذکر داده شد و بعضى از روایات مذکور افتاد و در این فصل نیز بعضى از روایات مربوط به شهرت و جاه‏طلبى به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد:  عن النبى صلى الله علیه و آله قال: حب الجاه و المال ینبتان النفاق فى القلب کما ینبت الماء البقل.  رسول اکرم (ص) فرمود: حب جاه و مال، دورویى و نفاق را در قلب مى‏رویاند، همانطور که آب گیاه را مى‏رویاند. 

و عنه صلى الله علیه و آله: حسب امرء من الشر الا من عصمه الله. ان یشیر الناس الیه بالاصابع. 

و نیز فرموده است: براى یک انسان، این شر و بدى کافى است که مردم بر اثر شهرت و جاه، او را با انگشت به یکدیگر نشان بدهند، مگر آنکه خداوند او را در پناه خود حفظ کند و از شر و بدى مصونش دارد. 

آن کس که اسیر حب جاه است و مى‏خواهد در دلها نفوذ نماید، باید به گونه‏اى قدم بردارد و خویشتن را طورى بسازد که مردم مى‏خواهند و موجب جلب محبتشان مى‏شود و چنین روشى اغلب مستلزم ریاکارى و دروغگویى در کردار و گفتار است و این همان دورویى و نفاقى است که در حدیث رسول اکرم (ص) آمده و فرموده است حب جاه، نفاق را در دلها مى‏رویاند و چنین محبوبیتى نه تنها قدر و ارزشى ندارد، بلکه در دنیا منافى با فضیلت و شرف انسانى است و در آخرت مایه‏ى عذاب و کیفر الهى است. در گذشته و حال افراد نادانى بوده و هستند که بر اثر جهالت و ناآگاهى یا به انگیزه‏ى خودپرستى و حب جاه، مردمى نادانتر از خود را با کارهایى ناصحیح اغفال نمودند، خویشتن را محبوب آنان ساختند، و قلوبشان را به تسخیر خود درآوردند، و در اینجا نمونه‏اى را که حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام خود ناظر آن بوده و شرح داده، به عرض شنوندگان محترم مى‏رساند: امام (ع) مى‏فرماید: کسى که از هواى نفس خود پیروى 

کند و راى باطل خود را با اعجاب بنگرد، همانند مردى است که شنیدم گروههایى از اقوام مختلف تعظیم و توصیفش مى‏نمایند. علاقه‏مند شدم او را ببینم به گونه‏اى که مرا نشناسد تا بدانم وزن و ارزشش چقدر است. روزى در محلى او را دیدم که مردم گردش جمع شده بودند. پشت سر مردم ایستادم، در حالى که با پارچه‏ى کوچکى قسمتى از صورت خود را پوشانده بودم، به او و مردم مى‏نگریستم، آنان را با گفته‏هاى خود فریب مى‏داد، تا آنکه راه خود را کج کرد و از مردم جدا شد. من از پى او رفتم. طولى نکشید به خبازى رسید، او را اغفال نمود و دو قرصه‏ى نان او را برداشت به صورت سرقت. تعجب کردم. در نفس خود گفتم شاید، با او معامله دارد. سپس گذر کرد به انارفروشى رسید، او را نیز اغفال نمود و دو انار از او برداشت به صورت سرقت. در دلم گفتم که شاید با او نیز معامله دارد. باز از پى او رفتم تا به مریضى گذر کرد. دو قرصه‏ى نان و دو انار را نزد او گذارد و رفت. دنبالش رفتم. در صحرا به بقعه‏اى رسید و در آنجا توقف نمود. پیش رفتم، گفتم: اى بنده‏ى خدا! من از تو چیزهایى را شنیده بودم، دوست داشتم ترا ببینم و دیدم. لکن از تو کارهایى مشاهده کردم که دلم را اشغال نموده است. گفت: آن چیست؟ گفتم: از خباز دو قرص نان دزدیدى و از انارفروش دو انار. قبل از هر چیز به من گفت: تو کیستى؟ گفتم: مردى از اولاد آدم و از امت محمد صلى الله علیه و آله. گفت: به من بگو تو کیستى؟ گفتم: از اهل‏بیت پیمبر اسلام (ص). گفت: اهل کجایى؟ گفتم: اهل مدینه. گفت: شاید تو جعفر بن محمد باشى. گفتم: بلى. گفت: چه فایده دارد شرافت اصلى براى تو با جهلى که به کتاب خدا دارى؟ گفتم: جهل من به کتاب خداوند چیست؟ گفت: در قرآن شریف آمده: هر کس یک حسنه بجا 

آورد، ده برابر اجر دارد و هر کس مرتکب یک گناه شود، جز کیفر یک گناه ندارد. من وقتى دو نان دزدیدم، دو گناه کردم و چون دو انار دزدیدم، دو گناه دیگر مرتکب شدم، و چون آنها را صدقه دادم، از چهل حسنه برخوردار گردیدم، چهار گناه را از چهل حسنه کم کن، سى و شش حسنه باقى مى‏ماند. 

حضرت فرمود: به او گفتم تو به کتاب خداوند جاهلى، مگر نشنیده‏اى که بارى تعالى فرموده: 

انما یتقبل الله من المتقین. 

عمل اهل تقوى مورد قبول خداوند است. 

تو با دزدى دو قرص نان، دو گناه کردى و با دزدى دو انار، مرتکب دو گناه شدى، وقتى آنها را بدون اجازه‏ى صاحبانش به دیگرى دادى، چهار گناه دیگر بر چهار گناه اول افزودى و چهل حسنه بر چهار گناه اضافه نکردى. از شنیدن سخن امام (ع)، حیران بر آن حضرت مى‏نگریست. امام فرمود: من برگشتم و او را ترک گفتم، سپس فرمود: و بمثل هذا التاویل القبیح المستنکر یضلون و یضلون. 

و به استناد این گونه تاویلهاى قبیح گمراه مى‏شوند و گمراه مى‏کنند. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:57 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 157)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم صل على محمد و آله، و صن وجهى بالیسار، و لا تبتذل جاهى بالاقتار. 

     

    على بن الحسین علیهماالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» از خداوند مى‏خواهد که بر محمد و آلش درود فرستد، سپس دو تمنى از پیشگاه مقدسش مى‏نماید: اول، بار الها! آبروى مرا در جامعه با معیشت سهل و آسان محافظت فرما. دوم، بار الها! قدر و منزلتم را نزد مردم، با تنگدستى سبک و خوار مگردان. 

    به خواست خداوند بزرگ، این دو جمله از کلام امام سجاد (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است. 

    مال داشتن و فاقد مال بودن، درجات و مراتب متفاوتى دارد: سرمایه‏دارى، تمکن مالى، غنى و بى‏نیازى از خلق، برخوردارى از کفاف، گذران در حد قناعت، فاقد بودن حداقل معاش، و بین این درجات نیز تفاوتهایى وجود دارد. این درجات به اعتبار شان دینى، اجتماعى، اخلاقى، دنیوى و اخروى، در نظر شرع مقدس، داراى ابعاد مختلفى است که در قرآن مجید و احادیث خاطرنشان گردیده است. 

    حضرت زین‏العابدین (ع) بعضى از آنها را در قطعات مختلف دعاى «مکارم‏الاخلاق» ذکر فرموده و درباره‏ى هر یک، به مناسبت، توضیح داده شد. در قطعه دعاى مورد بحث امروز، امام (ع) گذران معاش را با سهولت و آسانى، یا در مضیقه و سختى، از نظر مصون ماندن قدر و منزلت اجتماعى، یا کاهش وزن و ارزش در افکار عمومى، مورد توجه قرار داده و در جمله‏ى اول به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند:  و صن وجهى بالیسار. 

    بار الها! آبروى مرا با گذران سهل و آسان در جامعه محافظت فرما. 

    در قرآن شریف و روایات اولیاى گرامى اسلام، کلمه‏ى «وجه» درباره‏ى خداوند و درباره‏ى اعمالى که مردم باایمان براى خدا انجام مى‏دهند و همچنین درباره‏ى دیگر امور به کار رفته است و از آن معانى متعددى اراده شده که در اینجا شرح و تفصیل آن ضرورت ندارد، اما کلمه‏ى «وجه» که در دعاى امام (ع) آمده، وجهه‏ى عمومى است که در فارسى به «آبرو» تعبیر مى‏شود. به گفته‏ى شاعر: 

    دست طمع که پیش کسان مى‏کنى دراز 

    پل بسته‏اى که بگذرى از آبروى خویش 

    جالب آنکه «ماء الوجه» در بعضى از اخبار آمده و معنایش همان «آبرو» در لغت فارسى است. 

    عن على علیه‏السلام قال: بذل ماء الوجه فى الطلب اعظم من قدر الحاجه و ان عظمت و انجح فیها الطلب. 

    على (ع) فرموده: قدر و ارزش آبرویى را که آدمى براى 

    درخواست چیزى صرف مى‏کند، بالاتر از حاجت مورد درخواست است، هر چند آن خواسته مهم باشد و با صرف آبرو برآورده شود. 

    و عنه علیه‏السلام قال: افضل المروءه استبقاء الرجل ماء وجهه. 

    و نیز فرموده است: برترین مردانگى آن است که آدمى در ابقاى آبروى خویش کوشا و جدى باشد. 

    از وظایف دینى پیروان قرآن شریف این است که همواره مراقب عز خویش و عز برادران ایمانى خود باشند، نه قدمى بردارند که مایه‏ى ذلت خودشان شود و نه به آبروى برادران دینى خود آسیب برسانند، و این مطلب، ضمن روایات متعددى از رسول اکرم (ص) و ائمه‏ى طاهرین علیهم‏السلام خاطرنشان گردیده است و در اینجا به ذکر دو روایت اکتفا مى‏شود: 

    عن النبى صلى الله علیه و آله: لیس للمومن ان یذل نفسه. 

    رسول اکرم (ص) فرمود: مومن نباید موجبات خوارى و ذلت خود را فراهم آورد. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: من حقر مومنا مسکینا او غیر مسکین لم یزل الله عز و جل حاقرا له ماقتا حتى یرجع عن محقرته ایاه. 

    امام صادق (ع) فرمود: کسى که مومنى را تحقیر نماید، خواه مسکین باشد یا غیرمسکین، با این عمل، پیوسته مورد تحقیر و دشمنى بارى تعالى خواهد بود تا از روش نادرست خود برگردد و او را با دیده‏ى یک مسلمان مورد احترام بنگرد. 

    علل و عوامل متعددى مى‏تواند مسلمانى را در نظر افراد، حقیر و کوچک جلوه دهد، و «فقر» یکى از آن عوامل است، و این عامل از 

    دیگر عوامل بیشتر چشمگیر است، لذا امام صادق (ع) در حدیثى که ذکر شد از «مسکین» نام برده و سپس غیرمسکین را نیز در کنارش ذکر نموده است. با توجه به اینکه بضاعت کم یا تهیدستى در نظر افراد کوته‏بین عامل بزرگ تحقیر است، در بعضى روایات از این دو گروه نام برده شده و مجازات کسانى که آنان را با دیده‏ى تحقیر مى‏نگرند، خاطرنشان گردیده است. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام: من استذل مومنا و استحقره لقله ذات یده و لفقره شهره الله یوم القیامه على رووس الخلایق. 

    امام صادق (ع) فرمود: کسى که مومنى را خوار بشمرد و با دیده‏ى تحقیرش بنگرد، براى بضاعت کم یا فقرش، خداوند او را در قیامت به جمیع خلایق معرفى مى‏کند و بدین صفت مذموم توصیفش مى‏نماید. 

    افراد مستطیع که حج بیت‏الله بر آنان واجب مى‏شود، از نظر تمکن مالى درجات و مراتبى دارند، بعضى ثروتشان بسیار است و مى‏توانند هزینه‏ى سنگینى را تحمل نمایند و بعضى متوسطاند و باید در صرف مال میانه‏رو باشند. در روزگار گذشته براى سفر حج به طور معمول، چند نفر با هم رفیق راه و هم خرج مى‏شدند تا در منزلها با کمک یکدیگر کارها را مرتب کنند و نیازها را برطرف سازند و سفر را در رفتن و برگشتن بخوبى طى کنند. تذکرات مکرر ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام در لزوم حفظ احترام و عز مسلمین و اجتناب از تحقیر آنان موجب شده بود که گاهى فرد مسلمان متوجه به وظایف دینى، به امام (ع) مراجع کند و سئوال نماید: آیا با کسى که از نظر مالى همانند 

    من نیست، در سفر حج رفیق راه باشم و هم خرج بشوم یا نه؟ و او طبق فرموده‏ى امام (ع) عمل مى‏نمود. 

    عن شهاب بن عبد ربه قال: قلت لابیعبدالله علیه‏السلام: قد عرفت حالى و سعه یدى و توسعى على اخوانى فاصحب النفر منهم فى طریق مکه و اوسع علیهم. قال لا تفعل یا شهاب. ان بسطت و بسطوا اجحفت بهم و ان هم امسکوا اذللتهم، فاصحب نظائرک. 

    شهاب عبد ربه به امام صادق (ع) عرض کرد: شما از حال من آگاهید، مى‏دانید که سعه‏ى مالى دارم و دستم در مقابل برادرانم باز است. آیا در سفر حج با چند نفر رفیق راه شوم و با آنان گشاده‏دست باشم؟ امام (ع) فرمود: اى شهاب! چنین کارى مکن، زیرا اگر تو با دست باز خرج کنى و آنان نیز چنین کنند، به هم سفریها ستم نموده‏اى و اگر امساک کنند و همانند تو صرف مال ننمایند، موجب خوارى و ذلتشان شده‏اى، برو کسانى را که همانند خودت هستند برگزین و با آنان رفیق راه باش. 

    امام (ع) نظیر این جواب را درباره‏ى کسى فرمود که از نظر مالى، تمکن وافى نداشت و مى‏خواست رفیق راه و هم خرج افراد متمکن شود. 

    عن ابى‏بصیر قال، قلت لابیعبدالله علیه‏السلام: یخرج الرجل مع قوم میاسیر و هو اقلهم شیئا فیخرج القوم النفقه و لا یقدر هو ان یخرج مثل ما اخرجوه. فقال علیه‏السلام: ما احب ان یذل نفسه و لیخرج مع من هو مثله. 

    ابى‏بصیر به امام صادق (ع) عرض کرد: مردى با افراد ثروتمند 

    رفیق راه و هم خرج مى‏شود و او تمکنش از همه‏ى آنها کمتر است، آنان با دست باز خرج مى‏کنند و او قادر نیست مثل آنها صرف مال نماید. امام (ع) فرمود: دوست ندارم با همسفرى ثروتمندان موجبات ذلت خویش را فراهم آورد، با کسانى همسفر شود که در مالدارى همانند خودش باشند. 

    از چند حدیث مذکور روشن شد که مسلمانان طبق وظیفه‏ى شرعى مکلف‏اند مراتب عز و احترام افراد بى‏بضاعت یا کم بضاعت را رعایت کنند و مراقب باشند قولا و عملا موجبات هتک و تحقیر آنان را فراهم نیاورند، حتى امام صادق (ع) به ثروتمند اجازه نمى‏دهد با افرادى که از نظر مالى متوسطاند در سفر حج رفیق راه و هم خرج گردد، و همچنین راضى نیست فردى که از نظر مالى متوسط است، با اشخاص متمکن و مالدار هم خرج و رفیق راه شود، زیرا در هر دو صورت براى افراد متوسط، زمینه‏ى احساس ذلت و حقارت فراهم مى‏آید. به موازات دستورى که اولیاى گرامى دین به عموم مسلمین در تکریم فقرا داده‏اند، به فقرا نیز اکیدا سفارش کرده‏اند راز تهیدستى خویش را پنهان نگاه دارند و سر نهانى خود را فاش نکنند، چه با گفتن به این و آن، اجر بردبارى و صبر خود را در فقر از میان مى‏برند، بعلاوه خویشتن را در نظر مردم خوار و حقیر مى‏نمایند. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: قال رسول‏الله صلى الله علیه و آله: یا على! ان الله جعل الفقر امانه عند خلقه، فمن ستره اعطاه الله مثل اجر الصائم القائم. 

    امام صادق (ع) از رسول اکرم (ص) حدیث نموده که فرمود: 

    اى على! فقر، امانت خداوند است نزد مردم، کسى که آن را پنهان نگاه دارد، اجر روزه‏دارى را که اقامه کننده‏ى نماز است به وى اعطا مى‏فرماید. 

    قال لقمان لابنه: اعلم اى بنى: انى قد ذقت الصبر و انواع المر، فلم ار امر من الفقر، فان افتقرت یوما فاجعل فقرک بینک و بین الله و لا تحدث الناس بفقرک فتهون علیهم. 

    لقمان حکیم به فرزندش فرمود: بدان اى فرزند، من صبر و انواع تلخى را چشیده‏ام و از فقر تلختر ندیده‏ام. اگر روزى فقیر شدى، آن را امرى بین خود و خداوند قرار ده و به مردم مگو که در نظر آنان خوار و خفیف خواهى شد. 

    اولیاى گرامى اسلام که راهنمایان رستگارى و سعادت‏اند، حداکثر سعى و کوشش را در هدایت و تربیت مردم براى تکریم و احترام افراد بى‏بضاعت اعمال نمودند ، ولى مردم، آن دستور مقدس را کم به کار بستند، فقط کسانى که تعالیم الهى در اعماق وجودشان راه یافته، این وظیفه‏ى مقدس را در گذشته و حال رعایت نموده و مى‏نمایند. ناگفته نماند که تحقیر افراد بى‏بضاعت به علت فقرشان همانقدر مذموم و قبیح است که ثروتمندان به علت دارایى و تمکنشان مورد احترام و تکریم قرار گیرند. حضرت زین‏العابدین (ع) این دو عمل ناروا را در کنار یکدیگر آورده و از پیشگاه الهى نسبت به هر دو درخواست مصونیت نموده است: 

    و اعصمنى من ان اظن بذى عدم خساسه او ان اظن بصاحب ثروه فضلا. 

     

    بار الها! مرا مصون بدار از اینکه درباره‏ى نادارى گمان پستى و بى‏وزنى برم یا نسبت به صاحب ثروتى گمان برم که داراى برترى و فضیلت است. 

    امام سجاد (ع) براى آنکه از جهت تهیدستى مورد تحقیر واقع نشود و به وزن و ارزش اجتماعیش آسیبى نرسد و براى هدایت و ارشاد مردم همچنان نافذالکلمه باقى بماند، از خداوند مى‏خواهد در گذران زندگى و امرار معاش به گونه‏اى باشد که هرگز با تنگدستى و سختى مواجه نگردد و این مدلول جمله‏ى اول دعاى مورد بحث امروز است. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:56 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 156)

    العزیز من اسمائه تعالى و هو المنیع الذى لاینال و لا یغالب و لا یعجز شى‏ء. 

    عزیز از اسماء خداوند است، او منیع است و دستى به وى نمى‏رسد، مغلوب نمى‏شود و چیزى او را عاجز و ناتوان نمى‏نماید. به عبارت دیگر، او عزیز است، غلبه مى‏کند و مغلوب نمى‏شود، مقهور مى‏کند و مقهور نمى‏گردد. پس امام سجاد (ع) براى مصون ماندن از ترس و تشویش، از پیشگاه خداوند عزیز پناه خواسته، اوست که هر قدرت ترس‏آورى را مقهور و مغلوب مى‏کند و پناهنده‏ى خود را مصون و 

    محفوظ مى‏دارد. 

    ما در حوادث سنگین و ترسهاى اضطراب‏آور به خداوند پناه مى‏بریم و از او مى‏خواهیم بر ما منت گذارد و پناهمان دهد، که او بر تمام آفریده‏هاى خود غالب و قاهر است و مى‏تواند پناهنده‏ى خود را از خطر برهاند. اگر خوف و نگرانى ما از عذاب خداوند باشد به کجا باید پناهنده شویم و کیست که مى‏تواند شخص خائف از عذاب الهى را پناه دهد. رسول اکرم صلى الله علیه و آله پاسخ این پرسش را داده و به پیروان خود آموخته است: 

    کان رسول‏الله صلى الله علیه و آله اذا صلى الصبح رفع صوته حتى یسمع اصحابه ، یقول: اللهم انى اعوذ برضاک من سخطک و اعوذ بعفوک من نقمتک. اللهم انى اعوذ بک منک، لا مانع لما اعطیت و لا معطى لما منعت. 

    روش رسول گرامى (ص) چنین بود که وقتى نماز صبح را مى‏خواند، صداى خود را بلند مى‏نمود تا به اصحابش بشنواند و به پیشگاه خداوند عرض مى‏کرد: بار الها ! پناه مى‏برم به رضاى تو از غضبت، پناه مى‏برم به عفو تو از مجازاتت، بار الها! پناه مى‏برم از تو، به خودت که نه چیزى مانع اعطاى تو مى‏شود و نه کسى مى‏تواند آن را که تو منع نمودى، عطا نماید. 

    از جمله‏ى اعمال ممدوح در اخلاق اسلامى این است که اگر مسلمانى از برادر دینیش درخواست پناهندگى نمود، با داشتن قدرت، پناهش دهد و اگر او را نپذیرد با این عمل، رابطه‏ى معنوى خود را با خداوند قطع نموده است. 

    عن ابى‏الحسن علیه‏السلام قال: من قصد الیه رجل من اخوانه مستجیرا به فى بعض احواله فلم یجره بعد ان یقدر علیه فقد قطع ولایه الله عز و جل. 

    حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: کسى که نزد برادر دینى خود برود، از او درخواست پناهندگى کند و او با داشتن قدرت، پناهش ندهد، ولایت الهى را قطع نموده است. 

    راجع به امان دادن رسول اکرم (ص) به مشرکین و امان دادن مسلمانان به کفار مقرراتى است در اسلام که در اینجا براى مزید اطلاع شنوندگان محترم، دو مورد ذکر مى‏شود: 

    در موقعى که مشرکین عهدشکنى نمودند، از خود سلب امنیت کردند و خداوند دستور قتل آنان را داد، کسانى سخت نگران شدند و به عنوان شنیدن تعالیم الهى از پیمبر امان خواستند تا بیایند و کلام خدا را بشنوند. بر اثر این تقاضا، آیه‏اى بر رسول اکرم (ص) نازل شد: 

    و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتى یسمع کلام الله ثم ابلغه مامنه. 

    اى رسول معظم! اگر یکى از مشرکین براى شنیدن کلام خدا از تو امان خواست، به او امان بده تا بیاید و کلام الهى را بشنود. اگر ایمان آورد، به سعادت نایل آمده و اگر ایمان نیاورد، کسى حق ندارد پناهندگیش را نقض کند و باید او را با حمایت و مراقبت به دیار قومش که مرکز امن اوست برسانى. 

    دستور و برنامه‏ى امان دادن مسلمان به کفار اینچنین است. 

    فى الخبر: و یجیر علیهم ادناهم، اى اذا اجار واحد من المسلمین حر 

    او عبد او امرءه: جماعه او واحدا من الکفار و آمنهم جاز ذلک على جمیع المسلمین و لاینقض علیهم جواره. 

    در روایت است که پناه مى‏دهد به کفار یک فرد مسلمان، هر چند آن مسلمان شخصى باشد عادى و غیرمسئول، یعنى زمانى که یک مسلمان، خواه آزاد باشد، خواه مملوک باشد و خواه زن، به جمعى از کفار یا به یکى از آنان امان بدهد، این امان ممضى و مجاز براى تمام مسلمین است و مسلمانان پناه دادن او را نباید نقض کنند. 

    جالب آنکه امان دادن مسلمان به کافر و مشرک نه فقط به صورت نوشتن و گفتن است، بلکه اگر به طور اشاره به وى امان بدهد، آن امان براى همه‏ى مسلمین محترم و لازم‏الاجر است. 

    عن امیرالمومنین علیه‏السلام قال: اذا اوما احد من المسلمین او اشار بالامان الى احد من المشرکین فنزل على ذلک فهو فى امان. 

    على (ع) فرمود: وقتى یک مسلمان با اشاره به یکى از مشرکین پناه بدهد و آن مشرک به اعتماد و اطمینان اشاره‏ى او، از پایگاه و سنگر خود خارج شود، در امان و مصونیت خواهد بود. 

    فضیل بن زید با سربازان خود قلعه‏اى را به نام سهریاج محاصره کردند. تصمیم داشتند یکروزه آن را فتح کنند، پس از چند ساعت زد و خورد سربازان مسلمین براى استراحت به عسکرگاه خود رفتند تا پس از رفع خستگى دوباره براى پیکار آماده شوند. یک سرباز مسلمان مملوک از صف سربازان عقب افتاد. دشمنان از این فرصت استفاده کردند، با آن سرباز سخن گفتند و از او درخواست امان نمودند. سرباز مملوک پذیرفت، امانى نوشت و به آنان تسلیم کرد. 

    موقعى که لشکر اسلام آماده‏ى جنگ شد و به طرف قلعه حرکت کرد، برخلاف انتظار مشاهده نمود که دشمنان با اطمینان خاطر در قلعه را گشوده و به خارج قلعه آمده‏اند، امان‏نامه‏ى سرباز مملوک را روى دست گرفته و گفتند: این امان شماست، براى ارتش اسلام پذیرش امان یک نفر سرباز امر عادى بود، ولى وقتى متوجه شدند که این امان‏نامه به امضاى یک مسلمان مملوک است، مردد ماندند که آیا امان او مانند امان یک مسلمان آزاد محترم و لازم‏الاجراست یا نه؟ ناچار موضوع را به مرکز گزارش دادند. خلیفه‏ى وقت در جواب نوشت: 

    ان العبد المسلم من المسلمین، ذمته کذمتکم فلینفذ امانه. 

    مسلمان مملوک نیز از مسلمین است و تعهدات او مانند تعهدات شما محترم است، به امان‏نامه‏ى او ترتیب اثر دهید و تعهد او را نافذ و ممضى تلقى نمایید. 

    از این چند جمله که معروض افتاد، روشن شد که پناه دادن در درجه‏ى اول شایسته‏ى مقام ربوبى است، ولى مسلمانان نیز از باب تشبه به کامل و از نظر رعایت حقوق اسلامى اگر قادر باشند باید برادران دینى خود را پناه بدهند و آنان را از نگرانى و اضطراب خلاص نمایند، بعلاوه، قانون اسلام به هر مسلمانى ولو غیرمسئول باشد، اجازه داده است از موضع دینى خود استفاده کند و به دشمنى که در حال جنگ است و پناه مى‏خواهد، امان بدهد تا هر چه زودتر جنگ به نفع مسلمین پایان یابد و از خونریزى زیاد جلوگیرى شود. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى دوم دعاى خود به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و اجرنى بعزتک مما ارهب.  

    بار الها! به عزتت از آنچه مى‏ترسم پناهم ده. 

    راغب مى‏گوید: 

    الرهبه و الرهب مخافه مع تحرز و اضطراب. 

    رهبه و رهب ترسى است آمیخته به حذر کردن و نگران بودن. 

    امنیت از ترس، همانند امنیت مالى و جانى و عرضى مورد کمال توجه شارع مقدس است. در جامعه‏ى اسلامى، مردم از حکومت نمى‏ترسند زیرا حاکم اسلام اگر واجد شرایط حکومت باشد، از ظلم و ستم و همچنین از ارعاب و تهدید منزه است. ترس مردم باید از گناهان خودشان باشد. حکومت عادل مجرى قانون است و کسانى که مرتکب جرایم و جنایات مى‏شوند به حکم قانون آنان را مجازات مى‏کند و به کیفر اعمالشان مى‏رساند. اگر کسى به اتکاى قدرت خودش افراد را به ضرب و شتم یا جرح و قتل تهدید نماید و آنان را بترساند، مرتکب گناهى بزرگ شده است، و اگر به نام وابستگى به حکومت آنان را مرعوب کند و به حبس و قتل از ناحیه‏ى دولت تهدیدشان نماید، گناه بزرگترى مرتکب شده است، و اگر تهدید خود را عملى کند جهنمى است و در دوزخ جایگاهى بسیار سخت خواهد داشت. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: من روع مومنا بسلطان لیصیبه منه مکروه فلم یصبه فهو فى النار، و من روع مومنا مسلما بسلطان لیصیبه منه مکروه فاصابه فهو مع فرعون و آل فرعون فى النار. 

    امام صادق (ع) فرمود: کسى که مومنى را مرعوب کند به قدرت سلطانى که از ناحیه‏ى وى به آن مومن آسیبى برسد، ولى تهدیدش 

    عملى نشود و از ناحیه‏ى شخصى قدرتمند به او صدمه‏اى نرسد، تهدیدکننده جهنمى است، و اگر کسى مومنى را مرعوب نماید به قدرت سلطانى که از ناحیه‏ى وى به مومن آسیبى برسد و تهدیدش را عملى کند، تهدیدکننده با فرعون و آل فرعون در جهنم جاى دارد. 

    گاه فردى باایمان دچار لغزش شدید مى‏گردد و به مسیر نادرست و غیرمشروع گرایش مى‏یابد و بر اثر اعمال نارواى او، انسانهایى بسیار شریف و بزرگوار از صغیر و کبیر دچار رعب و وحشت مى‏شوند و چون فرد انحراف یافته داراى ایمان درونى است، بر اثر اعمال ظالمانه‏ى خود دچار شکنجه‏ى وجدانى مى‏گردد و مورد ملامت و سرزنش نفس لوامه‏ى خود واقع مى‏شود، پیوسته روز و شب را با ناراحتى مى‏گذراند و همواره در این اندیشه است که راهى به دست آورد و خویشتن را از این مصیبت درونى نجات بخشد. حر بن یزید عنصرى بود باایمان و تعالیم قرآن شریف را باور داشت. بدبختانه چند روزى به خطا رفت و صراط مستقیم الهى را که راه امام معصوم حضرت حسین بن على علیهماالسلام است ترک گفت و فرماندهى هزار سوار از سپاهیان عبیدالله زیاد را پذیرا گردید و ماموریت یافت همه جا تا ورود به کوفه، با لشکریان خود در معیت حضرت حسین علیه‏السلام باشد. حر بن یزید از اولین برخوردى که با امام (ع) داشت، همواره مراتب ادب و احترام خود را نسبت به آن حضرت ابراز مى‏نمود. از آن جمله پس از اولین ملاقات، طولى نکشید که ظهر شرعى فرارسید. امام (ع) به موذن فرمود اذان بگوید. 

    فقال علیه‏السلام للحر: اترید ان تصلى باصحابک؟ قال لا، بل تصلى انت و نصلى بصلوتک. فصلى بهم الحسین علیه‏السلام. 

    امام (ع) به حر فرمود: آیا تو مى‏خواهى با اصحاب خودت نماز بخوانى؟ عرض کرد: نه، شما نماز مى‏خوانید و ما نیز با نماز شما نماز مى‏گزاریم. امام (ع) نماز خواند و همه با آن حضرت نماز گزاردند. 

    سفر به پایان نرفته و امام (ع) به کوفه نرسیده بود که تصمیم عبیدالله بن زیاد تغییر کرد، بر آن شد که از ورود حسین (ع) به کوفه جلوگیرى کند، زیرا مى‏دانست که آن حضرت در کوفه علاقه‏مندان زیادى دارد که در شرایط کنونى خاموش‏اند و اگر امام (ع) به کوفه بیاید، ممکن است وضع دگرگون شود و گروهى به طرفدارى حضرتش قیام نمایند و مشکلاتى پدید آورند. به این جهت، عبیدالله نامه نوشت و به وسیله‏ى مامور مخصوص فرستاد. در نامه به حر بن یزید ریاحى امر اکید نموده بود که امام (ع) را در سرزمینى دور از آب و آبادى متوقف کند و مامور من ناظر است که هر چه زودتر این دستور اجرا گردد. با وصول این نامه، مسئولیت حر تغییر کرد: او قبلا موظف بود که همواره با لشکریان خود در معیت امام (ع) باشد تا حضرتش را به کوفه وارد نماید و طبق این دستور موظف گردیده امام (ع) را در بیابان متوقف کند و براى اجراى این دستور، حضرت را ملزم به توقف نمود و در نتیجه روز دوم محرم امام (ع) به زمین کربلا وارد شد و سرانجام، روز عاشورا در همان زمین به درجه‏ى رفیعه‏ى شهادت نایل آمد. از آن روز به بعد، نامى از حر در کتب مقاتل به چشم نمى‏خورد، گویى خود را در گوشه‏اى منزوى نموده و از فشارهاى روحى خویش بشدت رنج مى‏برد و منتظر است ببیند پایان کار فرزند بزرگوار رسول اکرم (ص) با آن مردم عهدشکن به کجا مى‏رسد. روز عاشورا فرارسید و خطر در نظرش محقق آمد. 

    فلما راى الحر بن یزید ان القوم قد صمموا على قتال الحسین 

    علیه‏السلام و سمع صیحه الحسین (ع) یقول: اما من مغیث یغیثنا لوجه الله؟ اما من ذاب یذب من حرم رسول‏الله صلى الله علیه و آله؟ قال لعمر بن سعد. اى عمر! امقاتل انت هذا الرجل؟ قال: اى و الله قتالا ایسره ان تسقط الرووس و تطیح الایدى. قال: افما لکم فى ما عرضه علیکم رضى؟ قال عمر: اما لو کان الامر الى لفعلت و لکن امیرک قد ابى. 

    وقتى حر مشاهده کرد که مردم تصمیم گرفته‏اند با حضرت حسین (ع) بجنگند و صداى آن حضرت را شنید که استنصار مى‏فرمود و مى‏گفت: آیا کسى نیست از حرم پیمبر اکرم (ص) دفاع نماید؟ نزد عمر سعد رفت و به وى گفت: آیا با این مرد بزرگ مى‏جنگى؟ پاسخ داد: آرى، جنگى خواهیم نمود که سرها فروافتد و دستها قطع شود. گفت: آیا به پیشنهاد او رضایت نمى‏دهى؟ در جواب گفت: اگر کار در دست من بود، اجابت مى‏نمودم، ولى عبیدالله ابا دارد از آنکه اجابت کند. از خیمه‏ى عمر سعد خارج شد، در باطن به انگیزه‏ى ایمان، تصمیم گرفت از مسیر باطلى که رفته بود بازگردد و به حضرت حسین (ع) ملحق شود. به نام آب دادن اسب، تدریجا از لشکر ظلم فاصله مى‏گرفت، در مسیر خود با مهاجر بن اوس برخورد نمود، به حر گفت: مى‏خواهى چه کنى؟ به وى جواب نداد. 

    فقال له المهاجر: ان امرک لمریب، و الله ما رایت منک فى موقف قط مثل هذا و لو قیل لى: من اشجع اهل الکوفه ما عدوتک. فما هذا الذى ارى منک؟ فقال له الحر: انى و الله اخیر نفسى بین الجنه و النار، فو الله لا اختار على الجنه شیئا و لو قطعت و حرقت. 

    ثم ضرب فرسه قاصدا الى الحسین علیه‏السلام و یده على راسه و هو یقول: اللهم! الیک انبت و تب على فقد ارعبت قلوب اولیاءک و اولاد بنت نبیک. 

    مهاجر گفت، اى حر! کار تو ریب‏آور است. قسم به خدا، من تو را هیچ موقعى همانند وضع کنونى ندیده‏ام. اگر از من مى‏پرسیدند: شجاعترین مردم کوفه کیست؟ از تو تجاوز نمى‏نمودم، این چه وضعى است که هم اکنون در تو مى‏بینم؟ حر در پاسخ او گفت: قسم به خدا، من خویشتن را بین بهشت و دوزخ، مخیر مشاهده مى‏کنم، قسم به خدا هرگز چیزى را به جاى بهشت اختیار نمى‏نمایم، اگر چه مرا قطعه قطعه کنند و بسوزانند. سپس به اسب رکاب زد و به سوى عسکرگاه حسین (ع) شتافت در حالى که دست را بر سر گذارده بود و مى‏گفت: بار الها! به سوى تو برگشتم، توبه‏ام را بپذیر که من دلهاى اولیاى تو و فرزندان دختر پیمبر گرامیت را ترسانده‏ام. 

    حر بن یزید در طول ماموریت خود گناهان زیادى مرتکب شده بود، ولى در نظر او ترساندن دلهاى اولیاى الهى و فرزندان حضرت صدیقه‏ى اطهر علیهاالسلام از تمام گناهان سنگین‏تر بود، لذا در پیشگاه الهى از آنان نام برده است. 

    امام سجاد (ع) ایام عمرش همواره در شرایط اختناق و محیط وحشت و ارعاب طى شده است. او براى مصون ماندن از خطرات تهدیدهاى مرعب و تخویفهاى مدهش، از پیشگاه الهى درخواست پناهندگى نموده، عرض مى‏کند: 

    و اجرنى بعزتک مما ارهب.                                                             

    بار الها! بر من منت بگذار و از آنچه مى‏ترسم، به عزتت، پناهم ده.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:55 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(155 )

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم فاطلبنى بقدرتک ما اطلب، و اجرنى بعزتک مما ارهب. 

     

    حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» دو درخواست از پیشگاه حضرت بارى تعالى مى‏نماید: اول، بار الها! به قدرتت آنچه را که درخواست دارم، برآورده ساز. دوم، بار الها! به عزتت از آنچه مى‏ترسم پناهم ده. 

    به خواست خداوند توانا، این دو جمله از دعاى امام سجاد (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است. 

    نوع بشر و دیگر موجودات زنده‏ى روى زمین از انواع حیوانات و نباتات، داراى مزیت طبیعى و خصلت فطرى هستند که هر چه را براى خود نافع و مفید تشخیص دادند، به سوى خویش جذب نمایند و آنچه را براى خود مضر و زیانبار شناختند، از خویشتن دفع کنند و این ودیعه‏ى الهى در موجودات زنده از عوامل مهم حیات و مایه‏ى بقاى فرد و نوع آنهاست. درخت موقعى که در سایه‏ى دیوار واقع مى‏شود و نمى‏تواند بدرستى از نور آفتاب بهره‏مند گردد، تدریجا خود را خم مى‏کند و از دیوار دور مى‏شود تا به نور آفتاب برسد. حیوانات نیز براى اینکه غذایى 

    به دست آورند یا خطرى را از خود بگردانند، سخت تلاش مى‏کنند تا به هدف مورد نظر دست یابند. نکته‏ى شایان ملاحظه‏اى که در جلب منافع و دفع مضار بین انسان و سایر موجودات زنده‏ى ارضى وجود دارد، این است که راهنماى حیوانات و نباتات در شناخت منافع و مضار، هدایت تکوینى حضرت بارى تعالى است و هدایت الهى هرگز به خطا نمى‏رود و منافع و مضار واقعى آنها را ارائه مى‏کند. ولى انسان، آزاد آفریده شده و در موارد زیادى راهنماى سود و زیانش اندیشه‏ى اوست و بدبختانه افکار و اندیشه‏هاى بشر مصون از خطا نیست، گاه چیزى را براى خود مضر مى‏پندارد با آنکه نافع و مفید است، و گاه مضرى را براى خود نافع گمان مى‏کند با آنکه زیانبار است. قرآن شریف در این باره فرموده: 

    کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسى ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسى ان تحبوا شیئا و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون. 

    در عرصه‏ى پیکار، قتال با کفار و مشرکین بر شما واجب شده است و از انجام آن کراهت دارید، چه بسا چیزى را مایل نیستید با آنکه خیر شما در آن است، و چه بسا نسبت به چیزى ابراز علاقه مى‏کنید با آنکه براى شما شر و زیان‏آور است. خداوند است که به خیر و شر، و صلاح و فساد شما آگاه است و شما نمى‏دانید. 

    در واقع به نظر این گروه، زنده ماندن با ذلت و خوارى بر جهاد در راه خداوند که مایه‏ى حیات باعزت یا مرگ افتخارآفرین است، ترجیح دارد. بیشتر سربازان على (ع) در اواخر عمر آن حضرت اینچنین کج اندیش و مرده دل بودند و بر اثر بى‏رغبتى به جهاد و شانه خالى 

    کردن از فریضه‏ى دینى، وضع ذلت‏بارى در حوزه‏ى حکومت آن حضرت به وجود آوردند. از آن جمله، عده‏اى از لشکریان معاویه به شهر انبار هجوم بردند، فرماندار على (ع) را کشتند، مامورین نگهبان را پراکنده نمودند، به غارت اموال مردم دست زدند، زیور آلات زنان مسلمان و غیرمسلمان را که در پناه اسلام بودند ربودند. 

    ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام. ثم انصرفوا وافرین. ما نال رجلا منهم کلم و لا اریق لهم دم. فلو ان امرءا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما، بل کان عندى جدیرا. 

    براى بازداشتن آنان از عملشان، چیزى جز گفتن «انا لله و انا الیه راجعون» یا درخواست ترحم نبود. پس از انجام کارهایى که مرتکب شدند به سلامت رفتند، نه کسى از آنان جراحتى برداشت و نه خونى از آنها ریخته شد. على (ع) در پایان سخنان خود مى‏فرماید: اگر انسان مسلمانى پس از این واقعه‏ى ننگین و ذلت‏بار از شدت تعصب و تاثر بمیرد، ملامت ندارد بلکه در نظر من مرگى است بجا و شایسته. 

    سرچشمه‏ى این حوادث تلخ و شرم‏آور، خوددارى افراد توانا از انجام وظیفه‏ى سربازى و جهاد در راه خدا بود و علاج آن، قدم گذاردن در عرصه‏ى پیکار و مقابله‏ى جدى با دشمن حیله‏گر است. 

    هان زندگى است در کنف تیغ 

    ور نیست در طریق دگر نیست 

    برخیز و پا گذار به میدان 

    مردن از این حیات بتر نیست 

    قرآن شریف در ابتداى آیه‏اى که مذکور افتاد، از فریضه‏ى جهاد و بى‏میلى مردم سخن گفت. سپس بى‏میلى و علاقه‏مندى خلاف مصلحت را در سطح وسیعى خاطرنشان ساخت: فرمود: 

    و عسى ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسى ان تحبوا شیئا و هو شر لکم. 

    چه بسا از چیزى کراهت دارید و نسبت به آن بى‏رغبتید با آنکه خیر شما در آن است، چه بسا به چیزى علاقه‏مند و راغبید و آن براى شما حاوى شر و زیان است. 

    همانطور که اشاره شد، راهنماى حیوان و نبات در تشخیص خیر و شر، هدایت تکوینى بارى تعالى است که با وجودشان آمیخته است و هدایت الهى راه خطا ارائه نمى‏کند. اما انسان آزاد در موارد زیادى براى تمیز خیر و شر خود از اندیشه و افکار خویش که تحت تاثیر غرایز و شهوات است، راهنمایى مى‏خواهد، غافل از آنکه فکر مشوب به حب و بغض، واقع‏بین نیست و نمى‏تواند خیر و شر را آنطور که هست ارائه نماید، و این مطلب را اولیاى گرامى اسلام ضمن تعالیم اخلاقى خود تذکر داده‏اند و در اینجا به طور نمونه پاره‏اى از آنها به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد. حیوان و انسان داراى غریزه‏ى تفوق‏طلبى و برترى‏جویى است. حیوان این غریزه را در حدود هدایت تکوینى بارى تعالى و طبق مصلحت به کار مى‏برد و فسادى بر آن مترتب نمى‏شود. اگر انسان هدفش از برترى و دست یافتن به کرسى ریاست، حمایت مظلوم و دفع ظالم و احقاق حق باشد، این برترى و ریاست مرضى خداوند و بر وفق مصلحت است. على علیه‏السلام در ایام خلافت و ریاست خود، این مطلب را به ابن‏عباس فرمود. امام (ع) در منزل ذى‏قار کفش پاره‏ى خود را تعمیر مى‏نمود. آن را به ابن‏عباس نشان داد و فرمود: 

     

    ما قیمه هذا النعل؟ فقلت: لا قیمه لها. فقال علیه‏السلام: و الله لهى احب الى من امرتکم الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا. 

    قیمت این کفش پاره چقدر است؟ عرض کردم: قیمتى ندارد. فرمود: قسم به خدا، این کفش بى‏ارزش در نظر من محبوبتر از ریاست بر شماست، مگر آنکه بتوانم حقى را برپا کنم یا باطلى را دفع نمایم. 

    اما اگر مقصود از اقناع غریزه‏ى تفوق‏طلبى، بلندپروازى و خودبزرگ‏بینى باشد، خواستن چنین ریاستى برخلاف سجایاى انسانى و کرایم اخلاقى است. این برترى‏طلبى در دنیا مایه‏ى فساد است و در آخرت موجب عذاب و کیفر الهى است. قرآن شریف فرموده: 

    تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین. 

    این دار آخرت و بهشت جاودان را براى کسانى قرار مى‏دهیم که در زمین به فکر تفوق‏طلبى و فساد نباشند و حسن عاقبت براى اهل تقوى است. 

    ائمه‏ى طاهرین علیهم‏السلام پیروان خود را از طلب نمودن چنین ریاستى برحذر داشته و آن را وسیله‏ى از میان بردن دین و مایه‏ى هلاکتشان خوانده‏اند. 

    عن معمر بن خلاد عن ابى‏الحسن علیه‏السلام انه ذکر رجلا فقال انه یحب الرئاسه. فقال: ما ذئبان ضاریان فى غنم قد تفرق رعائها باضر فى دین المسلم من الرئاسه. 

    دو گرگى که به درندگى عادت نموده و در گله‏اى وارد شوند که چوپانشان از آنها دور مانده است، ضرر و زیان این دو گرگ براى گله 

    بیشتر از ضرر ریاست براى دین یک مسلمان نیست. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: من طلب الرئاسه هلک. 

    امام صادق (ع) فرمود: کسى که در طلب ریاست است، راه هلاکت را مى‏پیماید. 

    از آنچه مذکور افتاد، این نتیجه به دست آمد که تفوق‏طلبى و برترى‏جویى از تمایلات مشترک بین حیوان و انسان است، حیوانات با هدایت تکوینى بارى تعالى آن را اقناع مى‏کنند، راه خطا نمى‏روند، و مرتکب عمل خلاف مصلحت نمى‏شوند، اما انسان آزاد مى‏تواند آن غریزه را از دیدگاه مرضى خداوند بنگرد، پیرو مولى‏الموحدین على (ع) باشد، و کرسى ریاست را براى اقامه‏ى حق و دفع باطل بخواهد. در این صورت، آن ریاست عین سعادت است. و مى‏تواند آن را از دیدگاه علو و خودبزرگ‏بینى بنگرد، بلندپروازى کند، ریاست را وسیله‏ى تحقیر و هتک مردم قرار دهد، در این صورت کرسى ریاست مایه‏ى بدبختى او مى‏شود و دین و دنیایش را تباه مى‏سازد. اگر کسى براى نیل به چنین ریاستى دعا کند و آن را از پیشگاه الهى بخواهد، در واقع به هلاکت و سیه‏روزى خویشتن دعا کرده است. مال از جمله‏ى چیزهایى است که بشر به آن دلبستگى و علاقه دارد و همانند ریاست و مقام، داراى خیر و شر است. اگر مال را به قدر کفاف و به منظور تامین معاش خود و خانواده‏ى خویش بخواهیم و به دگران نیز در مواقعى بیش و کم کمکهایى کنیم، آن مال مایه‏ى عز و آبروست و به دین و دنیاى آدمى آسیبى نمى‏رساند. اما اگر گرفتار بیمارى و حرص شویم و به مرض مال‏اندوزى مبتلا گردیم، در معرض بلایا و خطرات قرار مى‏گیریم و 

    ممکن است به سرکشى و عصیان گرایش یابیم. قرآن شریف فرموده است: 

    ان الانسان لیطغى ان رآه استغنى. 

    احساس بى‏نیازى، انسان را به طغیان سوق مى‏دهد و زمینه‏ى انحرافش را از صراط مستقیم فراهم مى‏آورد. 

    به شرحى که در سخنرانى هفتاد و سه توضیح داده شد، امام سجاد (ع) در دعاى «مکارم‏الاخلاق» از پیشگاه الهى درخواست مى‏کند: 

    و لا تفتنى بالسعه. 

    بار الها! با سعه‏ى مالى و ثروتمندى مرا مورد آزمایش قرار مده. 

    و در همان سخنرانى درباره‏ى خوبى کفاف و زیان سرمایه‏دارى توضیح داده شد، و رسول اکرم صلى الله علیه و آله براى حضرت محمد و آل محمد از پیشگاه خداوند درخواست کفاف مى‏نمود. امام زین‏العابدین (ع) در بیان مطالب دینى و در مدرسه‏ى عالى انسان‏سازى معلمى است بزرگ و گزیده‏ى الهى، او مى‏داند که چه چیزهایى به صلاح دنیا و آخرت بشر است و چه چیزهایى براى دین و دنیایش ضرر دارد. چنین انسانى آگاه، وقتى دعا مى‏کند و از پیشگاه الهى درخواستهایى مى‏نماید، قطعا تمنیاتش حاوى خیر و خوبى و بر وفق صلاح فرد و اجتماع است. امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعا که موضوع بحث امروز است، عرض مى‏کند: 

    اللهم! فاطلبنى بقدرتک ما اطلب. 

    بار الها! به قدرتت آنچه را که درخواست دارم، برآورده ساز. 

    ملاحظه مى‏کنید که امام (ع) در دعاى خود، کلمه‏ى قدرت را به کار برده است، راغب مى‏گوید: 

    القدره اذا وصف بها الانسان فاسم لهیئه له بها یتمکن من فعل شیئى ما، و اذا وصف الله تعالى بها فهى نفى العجز عنه و محال ان یوصف غیر الله تعالى بالقدره المطلقه. 

    وقتى انسان به «قدرت» توصیف مى‏شود، معنایش این است که او داراى وضع و هیئت خاصى است که مى‏تواند عملى را انجام دهد، و چون خداوند به «قدرت» توصیف شود، به معناى نفى عجز از ذات مقدس اوست و محال است کسى غیر از خداوند به «قدرت مطلقه» توصیف گردد. 

    هر صاحب قدرتى در این عالم آفریده‏ى حضرت بارى تعالى است، وجودش محدود است و قدرتش نیز محدود، تنها خداوند است که قدرتش همانند ذات مقدسش حد و اندازه ندارد. ما نمى‏دانیم که امام سجاد (ع) چه درخواستهایى از حضرت بارى تعالى نموده است، اما مى‏دانیم خداوند تواناست که مى‏تواند بى‏قید و شرط همه‏ى خواسته‏ها را برآورده سازد و با قدرت نامحدود خویش، موانع را از سر راه بردارد و به همه‏ى تمنیات جامه‏ى تحقق بپوشاند. از این رو، امام (ع) با استمداد از قدرت او، اجابت دعوات خود را تمنى کرده است. 

    حضرت زین‏العابدین (ع) در جمله‏ى دوم دعا که مورد بحث امروز است، به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: 

    و اجرنى بعزتک مما ارهب. 

    بار الها! به عزتت از آنچه مى‏ترسم، پناهم ده. 

    کسى که از شخصى یا چیزى مى‏ترسد و از ضرر زدن و زیان رساندنش خائف است، خود را به صاحب قدرتى مى‏رساند و از وى درخواست پناهندگى مى‏نماید تا در پرتو حمایت او از خطر مصون بماند. پناه دهنده زمانى مى‏تواند شخص نگران و مضطرب را پناه بدهد که از نظر نیروى مادى یا اقتدار معنوى آنقدر قوى باشد که بتواند پناهنده‏ى خود را از شر دشمنش محافظت نماید و خطر را از وى دفع کند. این توانایى بى‏قید و شرط به ذات اقدس الهى اختصاص دارد، اوست که مى‏تواند پناهنده‏ى خود را از شر جن و انس محفوظ دارد و از بلایاى ارضى و سماوى نگاهدارى نماید. امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعا براى قضاى حوایج خویش، خداوند را به وصف قدرت نام برده و از توانایى ذات اقدسش استمداد نموده است، و در جمله‏ى دوم که پناه خواستن از خداوند است، براى مصون ماندن از چیزهایى که مایه‏ى ترس و اضطراب است، پروردگار را با وصف عزت یاد نموده و در واقع از خداوند عزیز پناه خواسته است. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:54 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 154)

    روى عن امیرالمومنین علیه‏السلام دخل سوق البصره فنظر الى الناس یبیعون و یشترون، فبکى بکاء شدیدا. ثم قال: یا عبید الدنیا و عمال اهلها! اذا کنتم بالنهار تحلفون و باللیل فى فراشکم 

    تنامون و فى خلال ذلک عن الاخره تغفلون، فمتى تجهزون الزاد و تفکرون فى المعاد. 

    روایت شده که على (ع) وارد بازار بصره شد. دید مردم مشغول خرید و فروش‏اند. حضرت بشدت گریست، همانند پدر مهربانى که بر بدبختى فرزند خود گریه کند. سپس فرمود: اى بندگان دنیا و خدمتگزاران اهل دنیا! شما که روزها سرگرم معامله نمودن و قسم خوردنید و شبها در بستر به خواب مى‏روید و در بین کارهاى خود از آخرت غافلید، پس چه وقت براى عالم دیگر توشه مهیا مى‏کنید و براى قیامت مى‏اندیشید؟ 

    گروه دوم کسانى هستند که دنیا را ترک گفته، از فعالیتهاى تجارى و اقتصادى دست کشیده و تمام توجه خویش را به عبادت و امور اخروى معطوف ساخته‏اند. عمل این گروه نیز مرضى خداوند و اولیاى گرامى اسلام نیست و در سخنرانى گذشته حدیثى از رسول اکرم (ص) نقل شد که حضرت با تندى، مخالفت خود را با روش این گروه ابراز نمود و در اینجا نیز حدیث دیگرى به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد: 

    عن على بن عبدالعزیز قال قال لى ابوعبدالله علیه‏السلام: ما فعل عمر بن مسلم؟ قلت جعلت فداک، اقبل على العباده و ترک التجاره. فقال: ویحه، اما علم ان تارک الطلب لایستجاب له؟ 

    على بن عبدالعزیز مى‏گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: عمر ابن‏مسلم چه کرد؟ گفتم: فدایت شوم، به عبادت روى آورد و تجارت را ترک گفت. حضرت فرمود: واى بر او، مگر نمى‏داند کسى 

    که از طلب روزى دست بکشد، دعاى او مستجاب نمى‏شود؟ 

    گروه سوم کسانى هستند که مطیع اوامر الهى و مجرى برنامه‏هاى اسلام‏اند. این گروه، جمع بین دنیا و آخرت مى‏نمایند: از یک طرف قسمتى از وقت خود را صرف کسب و کار و تامین معاش مى‏نمایند و از طرف دیگر قسمتى از اوقات خود را در کمال خلوص براى بندگى خداوند و اطاعت از او مصروف مى‏دارند. قرآن شریف درباره‏ى این گروه مى‏فرماید: 

    رجال لاتلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلوه و ایتاء الزکوه یخافون یوما تتقلب فیه القلوب و الابصار. 

    مردانى هستند که تجارت و داد و ستد، آنان را از یاد خداوند و اقامه‏ى نماز و اداى زکوه غافل نمى‏نماید و از روزى که دلها و دیده‏ها در اضطراب‏اند، ترسان و خائف‏اند. 

    بین این گروه سعادتمند، بعضى از افراد یافت مى‏شوند که بر اثر کسب و کار دنیوى به عالى‏ترین نعمتها و لذایذ مادى دست یافته و بر اثر ایمان و تقوى در آخرت نیز از عالى‏ترین درجات بهره‏مند خواهند بود. على (ع) درباره‏ى اینان چنین فرموده است: 

    و اعلموا عباد الله ان المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا و آجل الاخره فشارکوا اهل الدنیا فى دنیاهم و لم یشارکهم اهل الدنیا فى آخرتهم. سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت و اکلوها بافضل ما اکلت فحظوا من الدنیا بما حظى المترفون، و اخذوا منها ما اخذه الجبابره المتکبرون. ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ و المتجر الرابح. اصابوا لذه زهد الدنیا فى دنیاهم، و تیقنوا انهم جیران الله غدا 

    فى آخرتهم. 

    بندگان خدا! بدانید اهل تقوى به نعمتهاى نقد دنیا دست یافته و به نعمتهاى آینده‏ى آخرت نیز نایل خواهند شد. با اهل دنیا در دنیاى آنان شرکت نمودند و اهل دنیا در آخرت اینان شرکت ندارند. در بهترین مسکن دنیا سکونت نموده و از بهترین خوردنیها بهره‏مند شده‏اند. در دنیا از حظى که سرمایه‏داران عیاش مى‏برند محظوظ گشته و آن را که جباران متکبر در دنیا به دست مى‏آورند، اینان نیز به آن دست یافته‏اند، و چون از دنیا مى‏روند، توشه‏ى وافى دارند و تجارتى سودآور نموده‏اند، و از این جهت که به دنیا دلبستگى نداشته و با بى‏اعتنایى به آن مى‏نگریستند، لذت زهد را چشیده‏اند، و یقین دارند که فرداى قیامت، همسایگان خدا هستند. 

    کسانى که برنامه‏ى اعمالشان در طول زندگى بر وفق شرع مقدس است، به طور عادى در هر شبانه‏روز قسمتى از عمرشان براى تامین معاش و بدست آوردن رزق و روزى از مجارى مشروع طى مى‏شود، قسمتى از عمرشان براى اداى فرایض و سنن دینى و اطاعت از اوامر الهى اختصاص دارد، و قسمتى را براى استراحت و تفریح حلال و رسیدگى به کارهاى ضرورى و نیازهاى زن و فرزندان خود صرف مى‏کنند. این گروه پیروان دین الهى هستند و به موجب وعده‏اى که خداوند در قرآن شریف داده، آنان که داراى ایمان و عمل صالح‏اند، در قیامت مشمول فیض الهى هستند و جایگاهشان در بهشت رحمت است. مى‏دانیم با آنکه بهشتیان در دار تکلیف براى دنیا و آخرت کار مى‏کردند و همه از نعمت و رحمت الهى برخوردارند، اما جایگاه و 

    مقاماتشان یکسان نیست و هر گروهى حدى متناسب با خود دارند، این تفاوت ناشى از علل و عوامل متعددى است، از آن جمله این است که همت بلند بعضى از آنان در دار تکلیف معطوف به امور دنیا بوده و همت بلند بعضى متوجه امور آخرت و همین تفاوت همت در دنیاى آنان اثر داشته و در آخرتشان نیز اثر مى‏گذارد و این مطلب محتواى حدیثى از امام معصوم (ع) است: 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: من اصبح و امسى و الدنیا اکبر همه جعل الله تعالى الفقر بین عینیه و شتت امره و لم ینل من الدنیا الا ما قسم الله له، و من اصبح و امسى و الاخره اکبر همه جعل الله الغنى فى قلبه و جمع له امره. 

    امام صادق (ع) فرمود: کسى که شب را به صبح و صبح را به شب آورد و دنیا بزرگترین همتش باشد، خداوند فقر را بین دو چشم او قرار مى‏دهد، کارش را پراکنده مى‏کند و از دنیا چیزى به دست نمى‏آورد، جز همان که خداوند روزیش فرموده است. کسى که صبح را به شب و شب را به صبح آورد و همت عالى و بلندش آخرت باشد، خداوند به وى غناى نفس عنایت مى‏کند و امرش را از پراکندگى و تفرق مصون مى‏دارد. 

    این قطعه از دعاى حضرت زین‏العابدین (ع) نشان مى‏دهد که همت بلند و عالى امام (ع) تا چه حد معطوف به امر عبادت و توجه به عالم آخرت است. در جمله‏ى اول عرض مى‏کند: بار الها! سختیها و مشقتهاى کسب را از من کفایت کن. در جمله‏ى دوم عرض مى‏کند: به من از جایى رزق برسان که امید ندارم. در جمله‏ى سوم عرض مى‏کند: 

    فلا اشتغل عن عبادتک بالطلب. 

    کلام را با فاء تفریع آغاز نموده و درخواست سوم را متفرع بر تمناى اول و دوم ساخته و در واقع مى‏خواهد عرض کند: بار الها! مقصودم از دو تمناى قبل این است که موجباتى را فراهم آورى که وقت زیادى در راه کسب معاش صرف ننمایم و فرصتم از دست نرود تا بتوانم به بندگى و اطاعتت که بزرگترین همت روحى و خواسته‏ى درونى من است بپردازم و براى نیل به معاش دنیوى، از فیض بزرگ اخروى بازنمانم. کسانى که به عوالم بعد از مرگ و روز جزا عقیده ندارند، فقط دنیا را مى‏بینند و بس، تمام سعى و همشان مصروف این جهان گذران مى‏شود، و هدفشان فقط دست یافتن به ذخایر دنیوى و لذایذ مادى است. کسانى که به عالم آخرت معتقدند اما مجذوب مال و ذخایر دنیا هستند، براى آخرت قدمهایى برمى‏دارند، اما همت بلندشان معطوف به شئون مادى و نیل به امور مربوط به دنیاست. اینان مشمول قسمت اول حدیث امام صادق علیه‏السلام هستند، پیوسته براى دنیاى خود کار مى‏کنند ولى همیشه احساس فقر و کمبود مى‏نمایند و با تمام جهد و کوششى که دارند، بیش از آنچه مقدر الهى بوده، نصیبشان نمى‏گردد. کسانى همت بلند و عزم راسخشان به شئون معنوى و امور عبادى معطوف است که دنیا و آخرت را از دیدگاه وى مى‏نگرند و متوجهند که جایگاه اصلى انسانها عالم آخرت است و دنیا کلاس خودسازى و مهیا نمودن خویش براى رسیدن به درجات رفیعه‏ى آن عالم جاودان است. 

    عن على علیه‏السلام قال: ففیها اختبرتم و لغیرها خلقتم. 

    على (ع) فرموده: در این عالم آزمایش مى‏شوید و براى غیر این عالم آفریده شده‏اید. 

    اولیاى بزرگ خداوند کسانى هستند که از نور وحى استضائه نموده و حقیقت را آنطور که هست یافته‏اند، بینش آنان نسبت به دنیا آگاهانه و از روى بصیرت است و با نگاه سطحى دنیاپرستان و لذت‏گرایان تفاوت بسیار دارد. رسول اکرم (ص) تفاوت این دو گروه را ضمن حدیثى بیان فرموده است:  

    عن انس بن مالک قال: قالوا: یا رسول‏الله! من اولیاء الله الذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؟ فقال: الذین نظروا الى باطن الدنیا حین نظر الناس الى ظاهرها فاهتموا باجلها حین اهتم الناس بعاجلها، فاماتوا منها ما خشوا ان یمیتهم و ترکوا منها ما علموا ان سیترکهم.  

    انس بن مالک مى‏گوید: کسانى حضور رسول اکرم (ص) عرض کردند: اولیاء خداوند کیان‏اند، آنها که قرآن شریف در حقشان فرموده: آگاه باشید، اولیاء الهى کسانى هستند که نه بر آینده‏ى آنها خوفى است و نه بر گذشته‏ى خویش اندوهى دارند. در پاسخ فرمود: اینان کسانى هستند که در باطن دنیا مى‏نگریستند موقعى که مردم ظاهر آن را مى‏دیدند، اولیاء خدا همت بلند خویش را به آینده‏ى دنیا معطوف ساختند موقعى که مردم همت خود را به نعمتهاى موجود آن معطوف داشتند، چیزهایى را از دنیا اماته نمودند که خائف بودند موجب مرگ انسانى آنان شوند، و چیزهایى را از دنیا ترک گفتند که مى‏دانستند عن‏قریب ترکشان مى‏نمایند. 

    براى آنکه متوجه شویم دنیا در نظر اولیاء خداوند چگونه است، مى‏توانیم آن را از سخنان حضرت مولى الموحدین على علیه‏السلام بشناسیم و بدانیم آن حضرت به دنیا با چه دیده‏اى مى‏نگرد و از چه بعدى آن را مى‏بیند. 

    ان الدنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیه لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزود منها و دار موعظه لمن اتعظ بها. مسجد احباء الله و مصلى ملائکه الله و مهبط وحى الله و متجر اولیاء الله، اکتسبوا فیها الرحمه و ربحوا فیها الجنه. 

    دنیا خانه‏ى صدق و راستى است براى کسى که صادقانه با آن عمل کند، خانه‏ى عافیت و سلامت است براى آن کس که بفهمد، و دار غنى و بى‏نیازى است براى کسى که از آن توشه برگیرد، و خانه‏ى موعظه و اندرز است براى کسى که پندپذیر باشد، و مسجد دوستان خدا و نمازخانه‏ى ملائکه‏ى الهى است، مهبط وحى پروردگار و تجارتخانه‏ى اولیاء بارى تعالى است که در اینجا کسب رحمت نمودند و بهشت جاودان منفعت کسبشان بود. 

    کسى که دنیا را از دیدگاه على (ع) مى‏نگرد، متوجه است که عمرش سرمایه‏ى نقد او در تجارتخانه‏ى دنیاست، باید از این سرمایه به نفع عالم آخرت استفاده کند و براى سفرى که در پیش دارد، توشه تهیه نماید. سرمایه‏ى عمر به جبر مصرف مى‏شود و در هر نفس یک واحد از سرمایه‏ى عمر کاهش مى‏یابد و در یک شبانه‏روز به مقدار قابل ملاحظه‏اى از عمرش صرف مى‏گردد. تاجرى که با محاسبه، عمل مى‏کند باید در مقابل سرمایه‏اى که از دست مى‏دهد سودى به دست 

    آورد و چون مردم از این نظر با یکدیگر متفاوت‏اند، بعضى سود مى‏برند و بعضى زیان مى‏بینند. امام (ع) در حدیثى تفاوتهاى افراد را از جهت نتیجه‏ى کار بیان فرموده است: 

    عن ابیعبدالله (ع) قال: من استوى یوماه فهو مغبون، و من کان آخر یومیه خیرهما فهو مغبوط، و من کان آخر یومیه شرهما فهو ملعون، و من لم یر الزیاده فى نفسه فهو الى النقصان، و من کان الى النقصان فالموت خیر له من الحیوه. 

    امام صادق (ع) فرموده: کسى که دو روزش از نظر کمال انسانى و تجارت اخروى یکسان باشد، او در زندگى مغبون است، زیرا به قدر یک روز عمرش از کف رفته و در عوض چیزى به دست نیاورده است، کسى که روز بعدش از روز قبل بهتر باشد، او سود برده و مورد غبطه‏ى دیگران است، کسى که روز بعدش بدتر از روز قبل باشد، او مطرود درگاه بارى تعالى است، کسى که از جهت رشد معنوى و تجارت روحانى متوقف مانده و افزایشى در کمال خود نمى‏بیند، او در نقص و کاهش است و در مسیر کمى و کاستى است و کسى که عمرش در جهت نقصان طى مى‏شود، براى او مرگ از زندگى بهتر است. 

    امام زین‏العابدین (ع) که دعا مى‏کند خداوند سختى و مشقت کسب معاش را از او کفایت نماید و رزق من حیث لایحتسب نصیب وى گرداند، به منظور تحقق یافتن جمله‏ى سوم دعاست: 

    فلا اشتغل عن عبادتک بالطلب. 

    براى آنکه در طلب روزى از عبادتت بازنمانم و ساعاتى که باید در بندگى تو مصروف گردد در راه کسب معاش طى نشود و از قرب 

    روحانى و تعالى معنویم نکاهد. 

    حضرت على بن الحسین علیهم‏السلام در جمله‏ى چهارم دعا که موضوع آخرین قسمت بحث امروز است، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و لا احتمل اصر تبعات المکسب. 

    بار الها! کسب و کار براى معاش پى‏آمدهایى دارد، اگر دعاى اول و دومم مقبول درگاه مقدست افتد و مستجاب شود، اولا وقت عبادتم کاهش نمى‏یابد و به اداى وظایف بندگیت موفق مى‏گردم، و ثانیا دوشم متحمل بار سنگین تبعات کسب نمى‏شود و از عوارض نامطلوب آن مصون مى‏مانم. 

    افراد عادى که به کسب اشتغال دارند، اما احکام الهى را درباره‏ى آن بدرستى نمى‏دانند یا مى‏دانند، ولى براى دست یافتن به درآمد بیشتر نمى‏خواهند طبق آن عمل کنند، ممکن است در خلال داد و ستد مرتکب گناهانى شوند، دروغ بگویند، خیانت کنند، مشترى را اغفال نمایند، کم بدهند، قسمهاى ناروا یاد کنند، و خلاصه، در جریان کسب مرتکب اعمالى شوند که مرضى بارى تعالى نباشد. این قبیل اعمال درخور افرادى است که دینشان ضعیف است و نمى‏تواند آنان را از گناه بازدارد. اما براى امام معصوم (ع) چه چیزهایى مى‏تواند بار سنگین تبعات کسب باشد که حضرت سجاد (ع) از آن نام برده و از تحملش ابا دارد؟ شاید بتوان گفت جواب دادن به سئوالات بیهوده‏ى اشخاص، زیاد حرف زدن، بى‏مورد نفى و اثبات نمودن، و خلاصه، عمر شریف را در سخنان غیرلازم صرف کردن از تبعات کسب است، و حضرت زین‏العابدین (ع) آن را براى خود بار سنگین مى‏داند. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <      1   2   3   4   5   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    34
    :: بازدید دیروز ::
    15
    :: کل بازدیدها ::
    186053

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::