سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنزیل نور


ساعت 10:53 صبح دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق( 153)

بسم الله الرحمن الرحیم 

اللهم صل على محمد و آله، و اکفنى موونه الاکتساب، و ارزقنى من غیر احتساب، فلا اشتغل عن عبادتک بالطلب، و لا احتمل اصر تبعات المکسب. 

 

این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» حاوى چند مطلب مرتبط به یکدیگر است که حضرت زین‏العابدین علیه‏السلام پس از درود بر حضرت محمد و آلش از پیشگاه خداوند درخواست نموده است. اول، بار الها! طبق وظیفه، از پى کسب رزق و طلب روزى مى‏روم، ولى از تو مى‏خواهم مشقت و شدت آن را از من کفایت فرمایى. دوم، بار الها! از جایى که گمان نمى‏برم به من روزى رسانى. سوم، بار الها! درخواستم در کفایت مشقت و روزى، بى‏گمان بدین منظور است که در طلب رزق، وقت کمترى صرف کنم تا از بندگى و عبادتت باز نمانم. چهارم، بار الها! کسب و کار پى‏آمدهاى سنگین دارد، مى‏خواهم بار تبعات آن را بر دوش نگیرم. 

به خواست خداوند توانا، محتواى این قطعه‏ى دعاى 

«مکارم‏الاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. 

در فصل گذشته معروض افتاد که سعى و کوشش در راه به دست آوردن رزق و تامین معاش از امورى است که در شرع مقدس تاکید بسیار شده و اولیاى گرامى اسلام پیروان خود را در این راه ترغیب نموده‏اند. جالب آنکه به موازات تشویق مردم، خودشان نیز عملا در زمین کار مى‏کردند و نان به دست مى‏آوردند. 

عن الفضل ابن ابى‏قره قال: دخلنا على ابیعبدالله علیه‏السلام و هو یعمل فى حائط له. فقلنا جعلنا الله فداک، دعنا نعمل لک. قال لا. دعونى فانى اشتهى ان یرانى الله عز و جل اعمل بیدى و اطلب الحلال فى اذى نفسى. 

فضل ابن ابى‏قره مى‏گوید: بر امام صادق (ع) وارد شدیم و آن حضرت در محوطه‏اى که متعلق به خودش بود، کار مى‏کرد. گفتیم: اجازه دهید ما براى شما کار کنیم. فرمود: نه، به حال خودم واگذارم نمایید، میل دارم خداوند مرا ببیند در حالى که با دست خویش کار مى‏کنم و با تحمل زحمت و اذیت، طلب حلال مى‏نمایم. 

کسى که به غذا نیاز دارد باید زحمت و مشقت کار را تحمل نماید و نان خود را با سعى و کوشش به دست آورد تا در جامعه با عز و سربلندى زیست نماید. آن کس که ابا ندارد سر بار مردم باشد و از دسترنج این و آن ارتزاق نماید، باید بداند که با این عمل ارزش انسانى خویش را پایمال مى‏کند و ذل سئوال را پذیرا مى‏گردد. چنین انسانى نه فقط در نظر مردم پست و حقیر است، بلکه در پیشگاه الهى نیز مطرود و مردود خواهد بود. 

فى الحدیث: ملعون من القى کله على الناس. 

در حدیث آمده است که مورد لعن و طرد بارى تعالى است آن کس که بار زندگى خود را بر دوش دگران مى‏افکند. 

در دنیاى امروز، بر اثر پیشرفت علوم و صنایع، کره‏ى زمین به صورت یک خانه درآمده و ملتها همانند اهل آن خانه پیوسته با هم در ارتباطاند و از اوضاع و احوال یکدیگر باخبرند. در شرایط کنونى، مسئله‏ى کار و فعالیت و به دست آوردن استقلال مالى و اقتصادى به مراتب بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته تا جایى که سرنوشت ملتها به مقدار قابل ملاحظه‏اى به چگونگى اقتصادشان بستگى دارد. در جهان کنونى، استقلال سیاسى هر کشور وابسته به استقلال فرهنگى، نظامى و اقتصادى آن کشور است، اگر مملکتى از این سه نظر واجد استقلال باشد و از قید و بند وابستگى آزاد، داراى استقلال سیاسى است، خودش در مقدرات خویش تصمیم مى‏گیرد و عمل مى‏کند و اگر اسیر وابستگى باشد به نسبت وابستگى، فاقد استقلال سیاسى است و دگران در مقدرات وى تصمیم مى‏گیرند. چنین مملکتى گرچه به ظاهر مستقل مى‏نماید، اما در واقع مستعمره است و مردم آن مملکت در اسارت استثمار، استضعاف و استعبادند، مگر آنکه به خود آیند، از راه سعى و عمل و مجاهدات ممتد و متوالى زمینه‏ى استقلال خویش را فراهم آورند و خود را از اسارت و بندگى رهایى بخشند. پیشواى بزرگ اسلام (ص) چهارده قرن قبل، درباره‏ى ارزش استقلال فرهنگى، نظامى و اقتصادى که منشا عز اجتماعى و استقلال سیاسى است، سخن گفته و به صورت سمبل و علامتگذارى، در حدیث کوتاهى بیان فرموده 

است. در اینجا اصل حدیث و توضیح مختصرى پیرامون آن به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد: 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: ثلاث تخرق الحجب و ینتهى الى ما بین یدى الله عز و جل: صریر اقلام العلماء و وطى اقدام المجاهدین و صوت مغازل المحصنات. 

رسول اکرم (ص) فرمود: سه صوت است که پرده‏ها را مى‏درد و به پیشگاه خداوند مى‏رسد: اول، صداى قلم علما که روى کاغذ کشیده مى‏شود. دوم، صداى پایکوبى مجاهدین راه حق. سوم، صداى چرخ نخ‏ریسى زنان پاکدامن و باایمان. 

صداى قلم علما، سمبل استقلال فرهنگى است، صداى پاى سربازان مجاهد، سمبل استقلال نظامى است، و صداى چرخ نخ‏ریسى زنان شرافتمند، سمبل استقلال اقتصادى است. مى‏فرماید: این سه صوت پرده‏ها را مى‏درد تا خود را به خداوند که حق مطلق و قدرت نامحدود است برساند، پرده‏هایى را که در مسیر خود مى‏درد و پیشروى مى‏کند متعدد است: پرده‏ى ذلت و خوارى، پرده‏ى جهل و نادانى، پرده‏ى استعمار و استثمار، پرده‏ى استضعاف و استعباد، و دیگر حجابهایى همانند اینها که سد راه تعالى و تکامل انسانهاست. خلاصه، سعى و کوشش یک انسان به منظور تامین معاش خود و به دست آوردن رزق و روزى خویش، مورد کمال توجه و تاکید رسول اکرم (ص) و ائمه‏ى طاهرین علیهم‏السلام است. همچنین در دنیاى کنونى، سعى و عمل ملت اسلام به منظور نیل به استقلال اقتصادى و رهایى از وابستگى به اجانب مورد کمال توجه شرع مقدس است، زیرا وابستگى اقتصادى 

مسلمانان به بیگانگان از عوامل حاکمیت اجانب بر پیروان قرآن شریف است و بارى تعالى به این امر ننگین و ذلت‏بار راضى نیست. 

لن یجعل الله للکافرین على المومنین سبیلا. 

خداوند هرگز راهى براى سلطه‏ى کفار بر مومنین قرار نداده است. 

جمله‏ى اول دعاى حضرت زین‏العابدین علیه‏السلام، موضوع بحث امروز، ناظر به کسب و کار امام (ع) به منظور تامین معاش و به دست آوردن رزق و روزى براى خود و خانواده‏ى خویشتن است، و جمله‏ى دوم درخواست «رزق من حیث لایحتسب» است که در قرآن شریف آمده، عرض مى‏کند: 

و اکفنى موونه الاکتساب و ارزقنى من غیر احتساب. 

بار الها! طبق وظیفه، از پى کسب رزق و طلب روزى مى‏روم، ولى از تو مى‏خواهم که شداید و سختیهاى آن را از من کفایت فرمایى، بار الها! از جایى که گمان نمى‏برم به من روزى رسانى. 

حضرت زین‏العابدین (ع) در اوایل دعاى «مکارم‏الاخلاق» کفایت بارى تعالى را از بعد دیگرى درخواست نموده بود که در مجلد اول، سخنرانى هفتم، مورد بحث قرار گرفت و براى توضیح مطلب مثالى ذکر شد که مراجعه به آن خالى از فایده نیست. اینک براى توضیح جمله‏ى اول و دوم این قطعه از دعا که مورد بحث امروز است، مثالى ذکر مى‏شود تا عمق کلام امام (ع) روشن گردد. 

آبادى بزرگى را در نظر بگیرید که بیش از صد خانوار در آن زندگى مى‏کنند. در کنار این آبادى، رودخانه‏اى جریان دارد که به دریا 

مى‏ریزد. یکى از منابع مهم غذاى اهالى، صید ماهى از آن رودخانه است، همه روزه عده‏ى زیادى از خانواده‏ها تور صید ماهى را برمى‏دارند، کنار رودخانه مى‏روند تا رزقى به دست آورند. در این آبادى یک مرد الهى و بزرگوار که بسیار محبوب مردم است زندگى مى‏کند، از دوستداران اهل‏بیت علیهم‏السلام و از علاقه‏مندان جدى به صحیفه‏ى سجادیه است و هر روز قسمتى از آن دعاهاى آموزنده و انسان‏ساز را مى‏خواند، او نیز طبق وظیفه براى کسب روزى تور را برمى‏دارد و کنار رودخانه مى‏رود، ولى پیش از رفتن به خدا متوسل مى‏شود و جمله‏ى دعاى امام (ع) را از پیشگاه او درخواست مى‏نماید: 

و اکفنى موونه الاکتساب و ارزقنى من غیر احتساب. 

بار الها! از پى روزى مى‏روم، ولى از تو مى‏خواهم شداید و سختیهاى آن را از من کفایت فرمایى و از جایى که امید ندارم به من روزى رسانى. 

به طور عادى افرادى که براى صید مى‏روند دو سه ساعت و گاهى بیشتر باید مقابل آفتاب کنار رودخانه بمانند تا صیدى به دست آورند، ولى خداوند دعاى آن مرد الهى را مستجاب مى‏کند و در مدت کوتاهى بدون تحمل سختى و مشقت آفتاب و حرارت فضا، به صید مورد نظر نایل مى‏شود و با رزقى که به دست آورده، راه منزل را در پیش مى‏گیرد. 

این مثال براى جمله‏ى اول دعاست. همین مرد الهى بعضى از روزها به طرف رودخانه مى‏رود، کسانى صید خود را به دست آورده و راهى منزل‏اند، به این بزرگوار باتقوى برمى‏خورند، با روى گشاده نزدیک مى‏آیند و پس از سلام مى‏گویند: صید امروز ما بیش از نیازى است که داریم، شما زحمت رفتن به رودخانه را نکشید، آن را که لازم دارید 

مى‏توانیم از صید خود به شما بدهیم و این معناى مستجاب شدن جمله‏ى دوم دعاى آن مرد الهى است. او از فضیلت و تقوى برخوردار است و خداوند از جایى که امید نداشته، به او روزى رسانده است. 

امام سجاد (ع) در جمله‏ى سوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه الهى عرض مى‏کند: 

فلا اشتغل عن عبادتک بالطلب. 

بار الها! درخواستم در کفایت مشقت کسب روزى و رساندن رزق از جایى که امید ندارم، نه براى راحت‏طلبى است، بلکه بدین منظور است که وقتم در طلب معاش کمتر صرف شود تا از بندگى و عبودیت بازنمانم. 

مومنین واقعى و مسلمانان دین‏شناس مى‏دانند که اسلام آیینى است بر وفق فطرت و نظام آفرینش، هماهنگى با فطرت ایجاب مى‏کند که آدمى جنبه‏ى مادى و معنوى خود را به موازات یکدیگر مورد توجه قرار دهد و عملا هر دو را اقناع نماید، نه مادیات را فداى معنویات کند و نه معنویات را فداى مادیات نماید، و این مطلب ضمن روایات از ائمه‏ى طاهرین علیهم‏السلام خاطرنشان گردیده است. 

عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: لیس منا من ترک دنیاه لاخرته و لا آخرته لدنیاه. 

امام صادق (ع) فرمود: پیرو مکتب ما نیست آن کس که دنیاى خود را براى آخرت ترک گوید یا آخرت خویش را براى دنیا ترک نماید. 

مردم از نظر توجه به شئون دنیوى و اخروى سه گروه‏اند: گروه 

اول کسانى هستند که علایق دنیوى و امور مادى آنچنان سرگرم و مجذوبشان ساخته که آخرت را به کلى از یاد برده و کان لم یکن تلقى نموده‏اند. هدف اصلى و دیدگاه اساسى در زندگى آنان فقط دنیاست. على (ع) این گروه را فاقد بینش و بصیرت خوانده و فرموده است: 

انما الدنیا منتهى بصر الاعمى، لایبصر مما وراءها شیئا. 

دنیا چشم‏انداز نهایى کوردلان است و از پى دنیا، عالم دیگرى را نمى‏بینند. 

قرآن شریف درباره‏ى این گروه فرموده: 

یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون. 

اینان از ظواهر فریبنده‏ى دنیا آگاهى دارند، اما از عالم آخرت بکلى غافل و بى‏خبرند. 

قسمت اعظم عمر این گروه مصروف امور مادى و جلب لذایذ دنیوى است. این راه را مى‏پیمایند تا بمیرند. البته بر اثر سعى و مجاهده در راه دنیا بهره و نصیبى عایدشان مى‏گردد، ولى در روز جزا فاقد ذخایر اخروى هستند و مصداق این آیه‏ى شریفه‏اند: 

و من کان یرید حرث الدنیا نوته منها و ماله فى الاخره من نصیب. 

آن کس که اراده‏اش کشت و زرع دنیاست، ما به وى بهره‏اى مى‏دهیم، اما در آخرت تهیدست و بى‏نصیب خواهد بود. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:52 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 152)

    ملاحظه مى‏کنید که پیمبر گرامى (ص) این دوازده درهم را پربرکت خوانده، از این نظر که آن پول کم، اثر زیاد گذارد و منشا خیر متعدد گردید، پس اگر مالى منشا خیر بیش از حد عادى شود، مى‏توان گفت آن مال بابرکت است. شاید امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعاى خود خواهان چنین برکتى در مال خویش باشد: 

    و وفر ملکتى بالبرکه فیه. 

    بار الها! در مصرف مالم شرایطى را به وجود آور که به خیر 

    زیادترى دست یابم و خدمت بیشترى به مردم بنمایم و مانند پیمبر اسلام مال قلیلم واجد برکت وافر گردد. 

    ناگفته نماند که توفیق پیغمبر اسلام (ص) در این خدمات براى آن بود که پیراهن دوازده درهمى نپوشید و خواهان لباس ارزانترى شد و بر اثر آن توانست دیگران را از خیر و برکت آن مال کم، بهره‏مند فرماید. 

    امام سجاد علیه‏السلام در جمله‏ى دوم دعاى مورد بحث امروز، به پیشگاه خداوند عرض مى‏کند: 

    و اصب بى سبیل الهدایه للبر فیما انفق منه. 

    بار الها! آن را که از مال خود انفاق مى‏نمایم، به گونه‏اى صورت پذیرد که از هدایت تو در بر و نیکوکارى برخوردار باشم. 

    مال یکى از ارکان اساسى در حفظ نظام اجتماعى است و در ابقاى دین و دنیاى مردم نقش بسیار مهم دارد. اولیاى گرامى اسلام ضمن احادیث بسیارى، درباره‏ى مال از ابعاد مختلف سخن گفته و پیروان خود را به وظایفشان متوجه نموده‏اند و در اینجا به مناسبت جمله‏ى دوم دعاى حضرت زین‏العابدین (ع) پاره‏اى از مطالب مربوط به مال از دیدگاه اسلام به عرض شنوندگان محترم مى‏رسد. قرآن شریف کلمه‏ى «قیام» به معناى «پایگاه» را در دو مورد به کار برده: یکى در مورد شان دینى و آن دیگر درباره‏ى شان دنیوى. اما در مورد شان دینى، راجع به کعبه‏ى مکرمه که قبله‏ى مسلمین و پایگاه وحدت اسلامى است، فرموده: 

    جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاما للناس. 

    خداوند، کعبه را که بیت حرام است، نگاهدارنده و پایگاه مردم مسلمان قرار داده. 

    اما در مورد شان دنیوى، راجع به مال که زیربناى اقتصاد و گرداننده‏ى چرخهاى اجتماع است، فرموده: 

    و لا توتوا السفهاء اموالکم التى جعل الله لکم قیاما. 

    اموال خود را به سفیهان و کوته خردان نسپارید، اموالى را که خداوند آن را نگاهدارنده‏ى شما قرار داده است. 

    دین متعلق به خداوند است و اموال متعلق به مردم، پس در زمینه‏ى دین، مردم براى خدا هستند نه خداوند براى مردم، و در زمینه‏ى مال و ثروت، اموال براى مردم است نه مردم براى اموال. مومنین حقیقى چون خود را براى خدا مى‏دانند، موقعى که دین حق را در معرض خطر مشاهده کردند، براى خدا قیام مى‏کنند، از هستى و حیات خویش مى‏گذرند، با مال و جان در راه او جهاد مى‏نمایند و بدین وسیله مراتب خلوص و بندگى خود را در پیشگاه مقدسش ابراز مى‏دارند. این مومنین واقعى که مال را براى خود مى‏دانند، در شرایط عادى فعالیت مى‏نمایند، سعى و کوشش مى‏کنند، مال به دست مى‏آورند، مى‏خورند و مى‏خورانند، مى‏پوشند و مى‏پوشانند، وسایل رفاه خود و خانواده‏ى خویش را فراهم مى‏آورند و به قدر مقدور، موجبات آسایش دیگران را نیز مهیا مى‏سازند، و به مدلول این شعر عمل مى‏کنند: 

    بپوش و بنوش و ببخش و بده 

    براى دگر روز چیزى بنه 

    مبادا که در دهر دیر ایستى 

    مصیبت بود پیرى و نیستى 

    بدبختانه در دنیاى مادى امروز که امر اقتصاد بیش از حد مورد 

    توجه قرار گرفته، هم اکنون مردم زیادى در سراسر جهان هستند که انسانیت و ارزش انسانى را از یاد برده، برده و بنده‏ى ثروت گردیده، شب و روز مى‏دوند تا هر چه بیشتر ثروت گرد آورند، نه خود منتفع مى‏شوند و نه دیگران از آنان نفعى مى‏برند، این گروه خود را براى مال مى‏دانند نه آنکه مال را براى خود بدانند. البته در گذشته نیز افراد حریص و مال پرست بوده، ولى در جهان امروز که ارزشهاى مالى و اقتصادى اوج گرفته، بسیارى از افراد گرفتار بیمارى حرص شده و راه ثروت‏اندوزى را در پیش گرفته‏اند. حضرت حسین بن على علیهماالسلام ضمن حدیثى به این قبیل افراد هشدار داده و خاطرنشان فرموده است، کسانى که خود را براى مال مى‏دانند، سرانجام ارزش انسانى خویش را از دست مى‏دهند و گرفتار سقوط و تباهى خواهند شد. 

    عن الحسین علیه‏السلام قال: مالک ان لم یکن لک کنت له. فلا تبق علیه فانه لا یبقى علیک و کله قبل ان یاکلک. 

    حضرت حسین (ع) فرمود: مالى را که به دست آورده‏اى، اگر براى تو نباشد، تو براى آن خواهى بود. مالت را باقى مگذار و آن را براى خود و دگران صرف نما که اگر چنین نکنى و آن را باقى بگذارى، مال ترا باقى نمى‏گذارد و ارزش انسانیت را نابود مى‏کند. تو اموالت را بخور، پیش از آنکه اموالت ترا بخورد. 

    یعنى اگر مالت را در راه آسایش خود و خانواده و مستمندان و ارحام و دگران صرف نمودى، در واقع اموال خود را خورده‏اى و اگر چنین نکنى و اموال را نگاه دارى، اموال تو را مى‏خورد، ولى اموال شخص تو را نمى‏خورد، بلکه شخصیت تو را مى‏خورد. دین و اخلاق و 

    شرافت و فضیلتت را طعمه‏ى خویش مى‏سازد و به رسواییت مى‏کشد. 

    جاذبه‏ى مالدوستى و نیاز به رزق و روزى، مردم را به راه کار و فعالیت سوق مى‏دهد و به ترغیب و تشویق بسیار نیاز ندارند. اما کسانى که به خدا و رازقیت او ایمان آورده‏اند و دین‏شناس نیستند، ممکن است از بعضى از آیات و روایات، برداشتى نادرست نمایند و در کار و فعالیت سستى کنند. رسول اکرم (ص) و ائمه‏ى طاهرین علیهم‏السلام براى آنکه این فکر ناصحیح را از صفحه‏ى خاطر این قبیل افراد بزدایند، اولا خودشان در هواى گرم و شرایط سخت، کار مى‏کردند و عملا به مسلمین درس مى‏دادند، بعلاوه ضمن روایات بسیارى، آنان را در طلب روزى تشویق مى‏نمودند و براى شاهد در اینجا به ذکر دو روایت اکتفا مى‏شود. 

    عن ابى‏حمزه عن ابیه قال رایت اباالحسن علیهماالسلام یعمل فى ارض له قد استنقعت قدماه فى العرق. فقلت له: جعلت فداک، این الرجال؟ فقال یا على! قد عمل بالید من هو خیر منى فى ارضه و من ابى. فقلت له: و من هو؟ فقال: رسول‏الله صلى الله علیه و آله و امیرالمومنین و آبائى علیهم‏السلام کلهم کانوا قد عملوا بایدیهم و هو من عمل النبیین و المرسلین و الاوصیاء و الصالحین. 

    ابى‏حمزه از پدرش حدیث نموده که گفت حضرت اباالحسن علیهماالسلام را دیدم که در زمینى که داشت، کار مى‏کرد و دو قدم حضرت غرق عرق شده بود. عرض کردم: فدایت شوم، مردان کجا هستند که شما کار مى‏کنید؟ در پاسخ فرمود: اى على! با دست خود کسى در زمین خود کار کرده که از من و پدرم بهتر بوده. پرسیدم: او که بود؟ فرمود: پیمبر خدا و امیرالمومنین. سپس فرمود: تمام پدرانم با دست 

    خود کار مى‏کردند و این عمل روش انبیاء و رسولان و اوصیاء و صالحین بوده است. 

    عن هشام الصید لانى قال: قال ابوعبدالله علیه‏السلام: یا هشام! ان رایت الصفین قد التقیا فلا تدع طلب الرزق فى ذلک الیوم. 

    هشام صیدلانى مى‏گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: اى هشام! اگر دیدى صحنه‏ى جنگ تشکیل گردیده و دو صف در مقابل یکدیگر قرار گرفته‏اند، تو در آن روز از طلب رزق دست برمدار. 

    فى الحدیث: انه لما نزل قوله تعالى «و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب» انقطع رجال من الصحابه فى بیوتهم و اشتغلوا بالعباده وثوقا بما ضمن لهم فعلم النبى صلى الله علیه و آله ذلک فعاب ما فعلوه و قال انى لا بغض الرجل فاغرا فاه الى ربه یقول: اللهم ارزقنى و یترک الطلب. 

    در حدیث آمده که این آیه نازل شد که «هر کس به تقوى گرایش یابد، خداوند به روى او راه نجات باز مى‏کند و از جایى که امید ندارد به وى روزى مى‏رساند.» بعضى از رجال صحابه بر اثر شنیدن این آیه، از مردم منقطع شدند، در خانه ماندند و مشغول عبادت گردیدند، به اتکاى اینکه خداوند رزق آنان را ضمانت نموده است. رسول اکرم (ص) از این جریان آگاه شد، کار آنان را عیب تلقى نمود و نادرست خواند، فرمود: من دشمن دارم آن کس را که از سعى و کوشش دست کشیده، دهان خود را باز کرده و مى‏گوید: بار الها! به من رزق و روزى برسان. 

    خلاصه، مسلمانان طبق وظیفه‏ى دینى براى تامین معاش خود و خانواده‏ى خویش باید کار کنند و از راه سعى و عمل رزق و روزى به 

    دست آورند. افراد باایمان معتقدند که رازق خداوند است و اوست که به اهل تقوى از راهى که امید ندارند، روزى مى‏رساند و دیگر عقاید مقدسى از این قبیل. اما این معتقدات دینى و قرآنى بدان معنى نیست که از افراد باایمان سلب مسئولیت شود و آنان را از وظیفه‏ى کار و کوشش معاف نمایند، بلکه با وجود این عقاید موظف‏اند عمل کنند و عنصر فعال جامعه باشند. دو نکته‏ى مهم و شایان توجه در امر مال وجود دارد که همواره مورد توصیه‏ى اکید اولیاى اسلام بوده و پیروان خود را به رعایت آن دو جدا سفارش مى‏نمودند: اول آنکه درآمدهاى مالى از راه کار مشروع و کسب مجاز باشد، دوم آنکه مال به دست آمده در مجارى مباح و اعمال معروف صرف شود. امام معصوم علیه‏السلام، بود و نبود این دو مهم را از عوامل بقا یا فناى مسلمین و اسلام به حساب آورده است. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ان من بقاء المسلمین و بقاء الاسلام ان تصیر الاموال عند من یعرف فیها الحق و یصنع فیها المعروف فان من فناء الاسلام و فناء المسلمین ان تصیر الاموال فى ایدى من لایعرف فیها الحق و لا یصنع فیها المعروف. 

    امام صادق (ع) فرمود: از عوامل بقاى مسلمین و بقاى اسلام این است که اموال در دست کسى بگردد که حق و عدل را درباره‏ى مال مى‏شناسد و عمل معروف را در مورد آن انجام مى‏دهد، و از جمله‏ى عوامل فناى اسلام و مسلمین این است که اموال در دستهایى بگردد که حق را نسبت به مال نمى‏شناسد و عمل معروف را درباره‏ى آن اعمال نمى‏نماید. 

    امام (ع) در قسمت اول حدیث که راجع به معرفت حق و اداى معروف در امر مال سخن گفته، ابتدا از بقاى مسلمین نام برده و سپس از 

    بقاى اسلام، اما در قسمت دوم حدیث که از ناآگاهى مردم از حق و انجام ندادن وظیفه‏ى معروف در مورد مال نام برده، اول از فناى اسلام سخن گفته و سپس از فناى مسلمین. این تقدم و تاخر در بقا و فناى اسلام و مسلمین مترتب بر عمل صحیح و ناصحیح مردم است، زیرا بقاى اسلام و فناى اسلام در هر محیطى، وابسته به بقاى مسلمین و فناى مسلمین آن محیط است. در جامعه‏اى که اسلام راستین حاکم است و مردم، وظیفه‏شناس و متشرع‏اند، در آن جامعه اولا حق را در مورد مال مى‏شناسند و خویشتن را به اموال حرام آلوده نمى‏کنند، ثانیا در عمل معروف و خدمت به مردم کوشا و جدى هستند و همواره تعاون و مواسات را رعایت مى‏نمایند. در چنین جامعه‏اى، مردم در اسلام پایدار و ثابت قدم‏اند و در گفتار و رفتار مطیع اوامر الهى هستند، البته خودشان در پرتو مسلمانى و درستکارى باقى و برقرار مى‏مانند و اسلام هم با وجود چنین مسلمانان راستین و پاکدل، در آن محیط باقى خواهد ماند. در جامعه‏اى که مردم اسما مسلمان‏اند و عملا دین حق را ترک گفته و از اطاعت الهى سر باز زده‏اند، در آن جامعه اولا حق را در مورد مال نمى‏شناسند و اگر به فرض شناختند، طبق آن عمل نمى‏کنند، اینان عاشق مال‏اند و به حلال و حرام دین توجه ندارند، پول قمار و شراب را مى‏گیرند، از ربا و دزدى روگردان نیستند، در خرید و فروش هروئین و دیگر مواد مخدر باک ندارند. ثانیا در راه معروف قدمى بر نمى‏دارند و به تهیدستان توجه نمى‏نمایند. در چنین جامعه‏اى، اول اسلام و احکام آن عملا از میان مى‏رود و سپس مسلمان نمایان غیر واقعى بر اثر پلیدیهاى گناه به سقوط و تباهى مى‏گرایند. خلاصه، از عوامل موثر در بقاى اسلام و مسلمین این است که اولا مسلمانان مال را از مجراى صحیح و مرضى بارى تعالى به دست آورند، و ثانیا با 

    مال، اعمال معروف انجام دهند. البته عمل معروف هر قدر مفیدتر و اثر معنویش فزونتر باشد، بیشتر موجب جلب رضاى الهى خواهد بود. امام سجاد (ع) مالى را با رعایت جمیع جهات حق به دست آورده و در جمله‏ى اول دعاى مورد بحث امروز، از خداوند نسبت به آن مال درخواست برکت مى‏نماید. 

    جمله‏ى دوم دعاى امام (ع) ناظر به عمل معروف است و از انفاق سخن مى‏گوید و براى آنکه انفاقش هر چه بهتر و نیکوتر باشد، از پیشگاه خداوند درخواست هدایت مى‏نماید: 

    و اصب بى سبیل الهدایه للبر فیما انفق منه. 

    بار الها! آن را که از مال خود انفاق مى‏نمایم، به گونه‏اى صورت پذیرد که از هدایت تو در بر و نیکوکارى برخوردار باشم. 

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:51 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(151 )

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و وفر ملکتى بالبرکه فیه، و اصب بى سبیل الهدایه للبر فیما انفق منه. 

     

    حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، دو درخواست از پیشگاه بارى تعالى مى‏نماید. اول: بار الها! آنچه را که مالکم با برکتى که در آن اعطا مى‏نمایى، افزون فرما. دوم: بار الها! آن را که از مال خود انفاق مى‏نمایم به گونه‏اى صورت پذیرد که از هدایت تو در بر و نیکوکارى برخوردار باشم. 

    به خواست خداوند توانا، این دو جمله از کلام امام سجاد (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است. 

    البرکه النماء و الزیاده حسیه کانت او معنویه و ثبوت الخیر الالهى فى شى‏ء و دوامه. 

    «برکه» به معناى نمو و افزایش است، خواه آن افزایش محسوس باشد یا آنکه معنوى و غیرمحسوس. گاهى نمو و افزایش در 

    موجودى به صورت طبیعى انجام مى‏شود و براى همه محسوس است اما در عمق آن برکت الهى وجود دارد. در روایات، اولیاء گرامى اسلام، کلمه‏ى «برکه» را در مورد گوسفند، مکرر به کار برده‏اند. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال لعمته: ما یمنعک ان تتخذى فى بیتک البرکه ؟ فقالت یا رسول‏الله! ما البرکه؟ قال شاه تحلب. 

    رسول اکرم (ص) به عمه‏ى خود فرمود: چه چیز تو را مانع است از اینکه در خانه‏ات برکت نگاهدارى نمایى؟ عرض کرد: برکت چیست؟ فرمود: گوسفندى که از شیرش استفاده مى‏شود. 

    عن ام‏راشد مولاه ام‏هانى عن امیرالمومنین علیه‏السلام، دخل على ام‏هانى، فقالت ام‏هانى: قدمى لابى الحسن علیه‏السلام طعاما. فقدمت ما کان فى البیت. فقال مالى لا ارى عندکم البرکه؟ فقالت ام‏هانى: الیس هذا البرکه. فقال: لست اعنى هذا، انما اعنى الشاه. 

    ام‏راشد، خدمتگزار ام‏هانى مى‏گوید: على (ع) به منزل ام‏هانى آمد. او دستور داد براى آن حضرت طعام بیاورم. مى‏گوید: غذایى که در منزل موجود بود آوردم. امام فرمود: چرا در منزلتان «برکت» نمى‏بینم؟ ام‏هانى عرض کرد: غذایى که حضور شما آورده، برکت نیست؟ فرمود: مقصودم غذا نیست، مقصودم از برکت، گوسفند است. 

    شیر و گوشت و اعضاى داخلى بدن گوسفند و همچنین پشم و پوست و روده‏اش براى مردم خیر و برکت است، جالب آنکه توالد و تناسل گوسفند، همانند سگ، طبق نظام خلقت است و طبیعى، با این تفاوت که اولا سگ در هر شکم چند توله مى‏آورد و گوسفندان اغلب 

    یک بره مى‏زایند و ثانیا هر روز تعداد زیادى از گوسفندان براى تغذیه‏ى انسانها ذبح مى‏شود و نسل سگ از این آفت بزرگ مصون است، با این حال، تعداد گوسفندان اینقدر چشمگیر و زیاد است و از نمو و افزایشى که برکت الهى است، برخوردارند. بعضى از برکتها امر عادى نیست و از مجارى اسباب و علل طبیعى پدید نمى‏آید، بلکه مشیت خداوند توانا آن را به وجود مى‏آورد و حضرت مسیح ابن مریم علیه‏السلام یکى از آن پدیده‏هاست. قرآن شریف راجع به آن حضرت موقعى که طفل شیرخواره‏اى در گاهواره بود، چنین فرموده است: 

    قال انى عبدالله آتانى الکتاب و جعلنى نبیا. و جعلنى مبارکا این ما کنت. 

    گفت: من بنده‏ى خدا هستم، برایم کتاب فرستاده، به نبوتم برگزیده و مبارکم قرار داده هر جا که باشم. 

    عن الصادق علیه‏السلام فى قوله تعالى «و جعلنى مبارکا» یعنى: نفاعا. 

    امام صادق (ع) فرمود: مبارک بودن مسیح (ع) بدین معنى است که او وجودى است بسیار نافع و از ناحیه‏ى وى خیر و برکت فراوان عاید مردم مى‏گردد. 

    اولین خیرى که از وجود بابرکت او عاید گردید، این بود که مادر شریف و بزرگوار خود را تبرئه و تنزیه نمود و از شر زبان مردم مصونش فرمود. او در طول زندگى، مردم را به خداى یگانه دعوت نمود، تعالیم حق را به آنان آموخت، با نصایح و اندرزهاى حکیمانه‏ى خود، انسانیت و فضیلت را درس داد و از برکات وجودش این بود که بیماران 

    غیرقابل درمان را با دعاهاى خویش مشمول شفاى الهى ساخت و از نعمت صحت و سلامت برخوردارشان نمود. 

    در آغاز سخن، مذکور افتاد که از جمله‏ى معانى «برکت»: 

    ثبوت الخیر الالهى فى شى‏ء و دوامه. 

    یکى از معانى برکت این است که خیر الهى در چیزى پایدار و ثابت بماند. 

    برکت بدین معنى صریحا در قرآن شریف آمده است: 

    و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض. 

    اگر اهل بلاد ایمان بیاورند و به تقوى گرایش یابند، ما درهاى رحمت و برکت را از آسمان و زمین به روى آنان مى‏گشاییم. 

    به موجب این آیه‏ى مبارکه، در شهرى که ایمان و تقوى حاکم باشد و مردم عملا از آن پیروى کنند، برکات الهى نیز در آن محیط ثابت و پایدار خواهد ماند. در روایات نیز آمده است که عدالت و تقوى برکات را افزایش مى‏دهد و جرایم و گناهان، برکت را از میان مى‏برد و در اینجا به ذکر سه روایت اکتفا مى‏شود. 

    عن على علیه‏السلام قال: بالعدل تتضاعف البرکات. 

    على (ع) فرمود: با وجود عدل در جامعه، برکات خداوند مضاعف مى‏گردد. 

    عن الرضا علیه‏السلام قال: اوحى الله تعالى الى نبى من الانبیاء اذا اطعت رضیت و اذا رضیت بارکت و لیس لبرکتى نهایه. 

    حضرت رضا (ع) فرمود: خداوند به یکى از پیمبران وحى 

    فرستاد که وقتى مورد اطاعت قرار گیرم، راضى مى‏شوم و چون راضى شدم، برکت مى‏دهم و برکت من نهایت و پایانى ندارد. 

    عن على علیه‏السلام قال: اذا ظهرت الجنایات ارتفعت البرکات. 

    على (ع) فرمود: وقتى جنایات، علنى و آشکار مى‏گردد، برکات الهى در جامعه از میان مى‏رود. 

    در آیه‏اى که مذکور افتاد، چنین آمده که اگر مردم بلاد، ایمان بیاورند و تقوى در پیش گیرند، خداوند درهاى برکات را از آسمان و زمین به روى آنان مى‏گشاید. ممکن است بعضى از شنوندگان محترم سئوال کنند: بین ایمان و تقوى با برکات سماوى و ارضى چه رابطه‏اى وجود دارد؟ مى‏توان گفت این پرسش در موارد دیگرى از آموزشهاى اسلامى نیز قابل طرح است. از آن جمله، در روایات آمده: «صدقات و اعمال معروف، دفع بلا مى‏کند، یا صله‏ى رحم موجب طول عمر مى‏شود. سائل مى‏پرسد: بین صدقه و دفع بلا، یا صله‏ى‏رحم و طول عمر چه رابطه‏اى است؟ در پاسخ این قبیل پرسشها مى‏توان گفت: آثار مترتب بر اعمال که در شرع مقدس آمده، دو قسم است، بعضى از آثار است که عقل، رابطه‏ى آنها با عمل را درک مى‏کند، مثلا در قرآن شریف فرموده: 

    اعدلوا هو اقرب للتقوى. 

    عادل باشید که دادگرى به تقوى نزدیکتر است. 

    قد افلح من زکیها. 

    بى‏گمان به رستگارى نایل مى‏شود آن کس که نفس خود را از پلیدیهاى اخلاق بد، تزکیه و تطهیر نماید. 

    ان الانسان لیطغى ان رآه استغنى. 

    تمکن و مالدارى مى‏تواند مایه‏ى سرکشى و طغیان بشر گردد. 

    در این قبیل موارد که ترتب اثر بر عمل از نظر طبیعى یا روانى قابل درک است، عقل رابطه‏ى آن دو را با یکدیگر تایید مى‏نماید. اما در مواردى که ترتب اثر بر عمل داراى جنبه‏ى معنوى است و عقل نمى‏تواند رابطه‏ى آن دو با یکدیگر را بفهمد، از درک آن اظهار عجز مى‏کند، مى‏گوید: این امرى است فوق عقل، ولى هرگز به خود اجازه نمى‏دهد که آن را نفى نماید و نزول برکات سماوى و ارضى بر اثر ایمان و تقوى، یا دفع بلا بر اثر صدقه، یا طول عمر بر اثر صله‏ى‏رحم از این قبیل است. 

    امام سجاد (ع) در جمله‏ى اول دعاى مورد بحث امروز، از پیشگاه بارى تعالى درخواست برکت مالى نموده، عرض مى‏کند: 

    و وفر ملکتى بالبرکه فیه. 

    بار الها! آنچه را که مالکم با برکتى که در آن اعطا مى‏نمایى، افزون فرما. 

    این دعا به اعتبار مایملک امام (ع) به صور مختلف قابل استجابت است. اگر امام (ع) مزرعه‏اى دارد که براى تامین معاش خود و خانواده‏ى خویش در آن کشت نموده و برکتش را از خداوند طلب مى‏کند، مى‏خواهد که در هر خوشه دانه‏هاى بیشترى تکوین شود، اگر چند راس دام دارد و برکت آن را درخواست مى‏کند، بدین معنى است که موالیدشان بیشتر و شیرشان فزونتر باشد، اگر مالک چند درخت میوه است و از خداوند برکت آنها را مى‏طلبد، بدان معنى است که میوه‏ى 

    اشجار زیادتر شود. ممکن است برکت مالى در مورد درخواست حضرت زین‏العابدین (ع) ناظر به کیفیت مصرف مال باشد، به گونه‏اى که نفع فزونتر عاید مردم گردد و براى توضیح چنین برکتى، حدیث آموزنده‏اى را از رسول اکرم (ص) به عرض شنوندگان محترم مى‏رساند: 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: جاء رجل الى رسول‏الله و قد بلى ثوبه. فحمل الیه اثنى عشر درهما. فقال یا على خذ هذه الدراهم فاشترلى ثوبا البسه. قال على علیه‏السلام، فجئت الى السوق فاشتریت له قمیصا باثنى عشر درهما و جئت به الى رسول‏الله. فنظر الیه فقال: یا على! غیر هذا احب الى. اترى صاحبه یقیلنا ؟ فقلت: لا ادرى. فقال انظر. فجئت الى صاحبه فقلت ان رسول‏الله (ص) قد کره هذا یرید ثوبا دونه. فاقلنا فیه فرد على الدراهم و جئت به الى رسول‏الله. فمشى معى الى السوق لیبتاع قمیصا. فنظر الى جاریه قاعده على الطریق تبکى. فقال رسول‏الله ما شانک؟ قالت یا رسول‏الله ان اهل‏بیتى اعطونى اربعه دراهم لاشترى لهم بها حاجه فضاعت، فلا اجسر ان ارجع الیهم. فاعطاها رسول‏الله اربعه دراهم و قال ارجعى الى اهلک و مضى رسول‏الله الى السوق. فاشترى قمیصا باربعه دراهم و لبسه و حمد الله و خرج فرآى رجلا عریانا یقول من کسانى کساه الله من ثیاب الجنه. فخلع رسول‏الله قمیصه الذى اشتراه و کساه السائل. ثم رجع الى السوق فاشترى بالاربعه التى بقیت قمیصا آخر فلبسه و حمد الله و رجع الى منزله و اذا الجاریه قاعده على الطریق. فقال لها رسول‏الله: مالک لاتاتین اهلک. قالت یا رسول‏الله انى قد ابطات علیهم و اخاف ان یضربونى. فقال رسول‏الله: مرى بین یدى و دلینى على اهلک. فجاء رسول‏الله حتى وقف على باب دارهم. ثم قال السلام علیکم یا اهل الدار. فلم 

    یجیبوه، فاعاد السلام فلم یجیبوه فاعاد السلام فقالوا: علیک السلام یا رسول‏الله و رحمه الله و برکاته. فقال لهم ما لکم ترکتم اجابتى فى اول السلام و الثانى. قالوا: یا رسول‏الله سمعنا سلامک فاجببنا ان تستکثر منه. فقال رسول‏الله: ان هذه الجاریه ابطات علیکم فلا تواخذوها. فقالوا: یا رسول‏الله: هى حره لممشاک. فقال رسول‏الله: الحمدلله، ما رایت اثنى عشر درهما اعظم برکه من هذه، کسى الله به عریانین و اعتق بها نسمه. 

    مردى حضور رسول اکرم (ص) شرفیاب شد، دید پیراهن آن حضرت کهنه و فرسوده شده. رفت دوازده درهم فرستاد که پیمبر پیراهنى بخرد. حضرت پول را به امیرالمومنین (ع) داد و فرمود: براى من پیراهنى خریدارى کن. على (ع) مى‏گوید: بازار آمدم، پیراهنى به دوازده درهم خریدم، حضور رسول اکرم (ص) آوردم. حضرت نگاهى به آن نمود و فرمود: پیراهنى غیر از این مى‏خواهم. به نظرت مى‏رسد فروشنده معامله را اقاله مى‏کند؟ عرض کردم: نمى‏دانم. فرمود: برو ببین. نزد فروشنده آمدم و گفتم: رسول اکرم (ص) از پوشیدن این پیراهن ابا و کراهت دارد و مى‏خواهد پیراهنى ارزانتر بپوشد. معامله را اقاله کرد و دوازده درهم را داد. حضور رسول اکرم (ص) برگشتم و براى خرید پیراهن با هم به بازار رفتیم. در راه به کنیز بچه‏اى برخوردیم که در کنارى نشسته و گریه مى‏کند. به او فرمود: چه شده که گریه مى‏کنى؟ گفت: اهل منزلم چهار درهم به من دادند براى خرید جنسى و آن پول گم شد و من جرئت رفتن به منزل ندارم. حضرت چهار درهم از دوازده درهم را به او داد، فرمود: برگرد به منزل. حضرت راه بازار را  در پیش گرفت، پیراهنى به چهار درهم خریدارى نمود، پوشید و خداوند را حمد کرد. از بازار درآمد. مرد برهنه‏اى را دید که مى‏گوید: هر که مرا بپوشاند خداوند او را از لباس بهشت بپوشاند. پیراهنى را که خریده بود از بر بیرون آورد و به مرد بى‏لباس داد و دوباره به بازار برگشت و پیراهن دیگرى با چهار درهم باقیمانده خرید و در بر کرد، خداى را حمد نمود و روانه‏ى منزل شد. بین راه همان دختر بچه را دید که در کنار معبر نشسته. فرمود: چرا منزلت نرفتى؟ پاسخ داد: بیرون آمدنم از منزل به طول انجامیده و خائفم از اینکه مرا بزنند. حضرت فرمود: پیشاپیش من برو و مرا به منزلت راهنمایى کن. حضرت در منزل رسید، به صداى بلند فرمود: سلام بر شما اى اهل خانه. پاسخ ندادند، دوباره سلام نمود، پاسخ ندادند، در مرتبه‏ى سوم، جواب سلام حضرت را در کمال ادب و احترام دادند. حضرت فرمود: چرا سلام اول و دوم را جواب ندادید؟ عرض کردند: جواب ندادیم تا مکرر صدایت را بشنویم. فرمود: این دختر بچه دیر آمده، از او موآخذه ننمایید. گفتند: ما او را به احترام آمدن شما آزاد نمودیم. رسول اکرم (ص) خداى را حمد نمود و فرمود: من دوازده درهمى را از این پربرکت‏تر ندیده‏ام: دو برهنه را پوشاند و بنده‏اى را آزاد نمود. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:50 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 150)

    بت‏پرستان در عبادت مشرک بودند و غیر خدا را پرستش مى‏نمودند، اما در خالقیت مشرک نبودند و عقیده داشتند که آفریدگار جهان ذات اقدس الهى است و این مطلب در قرآن شریف مکرر آمده است: 

    و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض لیقولن الله. 

    اگر از اینان سئوال کنى آفریننده‏ى آسمانها و زمین کیست؟ در پاسخ مى‏گویند خداوند است. 

    در یک آیه از قرآن شریف که شاید تبیین کننده‏ى عقیده و عمل مشرکین عصر جاهلیت درباره‏ى غذاى بتها باشد، راجع به زراعت و دامدارى آنان سخن گفته شده، اما قبل از آنکه از بتها به عنوان شرکاى زراعت و دام نام ببرد، از خداوند بزرگ نام برده و به طورى که از آیه استفاده مى‏شود، مشرکین بین سهم خداوند و سهم بتها تفاوتى قائل بودند و چون مطلب آیه و چگونگى عقیده‏ى مشرکین بر گوینده مجهول است، در اینجا فقط اصل آیه ذکر مى‏شود و از ترجمه و تفسیر آن خودارى مى‏گردد تا اهل تحقیق به تفاسیر مختلف و دیگر منابع مراجعه 

    کنند، شاید به واقع و از چگونگى اندیشه و عمل مشرکین آگاه گردند و به هدف آیه‏ى شریفه دست یابند: 

    و جعلوا لله مما ذرا من الحرث و الانعام نصیبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشرکائنا فما کان لشرکائهم فلا یصل الى الله و ما کان لله فهو یصل الى شرکائهم ساء ما یحکمون. 

    از آنچه مذکور افتاد، تا حدى روشن شد که مشرکین و معتقدین به آلهه‏ى موهوم عقیده داشتند که خدایان نیاز به غذا دارند و هر گروهى به گونه‏اى مخصوص معبود خویش را غذا مى‏دادند و به شرحى که ذکر شد، روش آفتاب‏پرستان بسیار خشن بود و انسانها را مى‏کشتند و مى‏گفتند غذاى نیروبخش به خورشید، قلب انسانهاست. قرآن شریف براى آنکه آفریدگار جهان را از نیاز به طعام تنزیه نماید و در ضمن راه عاقلانه را به مردم جهان ارائه فرماید، خداوند آن آیات را که حاوى چند مطلب آموزنده است بر نبى معظم خود (ص) نازل فرمود تا مسلمین و مشرکین از محتواى آن آیات بهره‏مند شوند. اول به مسلمانان فهماند خدایى را که قرآن شریف معرفى مى‏کند و پیمبر اسلام (ص)، مردم را به او دعوت مى‏نماید، غنى بالذات از جمیع جهات است، از آن جمله به غذا نیاز ندارد. 

    یطعم و لا یطعم. 

    او به همه‏ى آفریده‏هاى زنده‏ى روى زمین غذا مى‏دهد و خود به طعام احتیاج ندارد. 

    دوم، کسانى که تازه قبول اسلام مى‏نمایند و خداوند را با معرفت صحیح نمى‏شناسند، این آیات را با دقت بخوانند و به غناى 

    بارى تعالى از غذا آگاه گردند تا سخنان مشرکین در ضمیرشان اثر بد نگذارد و کمترین تصورى در نیازمندى خداوند به غذا در ضمیرشان راه نیابد. 

    روى ان فى الجاهلیه کانوا اذا نحروا لطخوا البیت بالدم فلما حج المسلمون ارادوا مثل ذلک فنزلت: لن ینال الله لحومها و لا دماوها. 

    روایت شده است که در جاهلیت وقتى مشرکین نحر مى‏نمودند و قربانى مى‏کردند، از خون قربانى به حرم مى‏مالیدند. چون مسلمانان به اداى فریضه‏ى حج قیام نمودند، خواستند همانند مشرکین از خون قربانى به حرم بمالند، خداوند آیه فرستاد که گوشت و خون قربانى به خداوند نمى‏رسد و آنان را از این عمل ناروا منع نمود. 

    سوم، گذاردن غذا نزد بت جماد یا کشتن انسانها در زمین براى غذاى خورشید در آسمان عملى بود احمقانه و ضد عقل. نزول آن آیات در بى‏نیازى خداوند از غذا توانست بیش و کم در افکار مشرکین اثر بگذارد، عقل خفته‏ى آنان را تا حدى بیدار کند، و طرفداران تغذیه‏ى خدایان جماد را از جهل و خرافات رهایى بخشد. یکى دیگر از نادانیهایى که در روزگار گذشته وجود داشته و قرآن شریف با آن به مبارزه برخاسته، این بود که مردمانى پیمبران الهى را مورد استهزا و تحقیر قرار مى‏دادند، از این جهت که اینان مانند سایر مردم غذا مى‏خوردند، با این حال مدعى رسالت از طرف حضرت بارى تعالى بودند. براى آنکه منشا این عقیده‏ى باطل روشن شود و بدانیم چرا کسانى چنین مى‏گفتند و به پیمبران اسائه‏ى ادب مى‏نمودند، توضیح مختصرى به 

    عرض شنوندگان محترم مى‏رسد. بشر اگر بخواهد به کمال انسانى نایل شود و به سعادت واقعى دست یابد، باید طبق برنامه‏ى دقیق، قدم بردارد تا بتواند استعدادهاى انسانى خویش را تدریجا از قوه به فعلیت بیاورد و انجام این امر نیاز به هدایت تشریعى جامع و کامل دارد و انجام این مهم فقط درخور ذات اقدس الهى است که انسانها را آفریده و به تمام ابعاد وجود آنها واقف و آگاه است. خداوند این راهنمایى پرارج و سعادت‏آفرین را به عهده گرفته و در قرآن شریف فرموده: 

    ان علینا للهدى. 

    بى‏گمان هدایت انسانها در عهده‏ى ماست. 

    براى آنکه هدایت تشریعى خود را به مردم ابلاغ فرماید و راه تعالى را به آنان ارائه دهد، در هر عصر، از بین هر قوم، افراد شایسته‏اى را که از هر جهت لایق مقام رفیع رسالت بودند، انتخاب مى‏فرمود و با اعطاى معجزات و بینات، آنان را بین جامعه مى‏فرستاد تا دستور الهى را ابلاغ نمایند و به صراط مستقیمشان رهبرى کنند، و چون بشر بودند و همانند دگران، مردم به آسانى با آنان انس مى‏گرفتند، به سخنانشان توجه مى‏نمودند، و افراد آزاد و بى‏غرض از هدایتشان برخوردار مى‏شدند. اما وسوسه‏گران بذر مسمومى در دلها افشاندند و این سخن غیر واقعى را القا کردند که بشر شایسته‏ى مقام نبوت نیست و نمى‏تواند از طرف بارى تعالى به رسالت مبعوث گردد و پیمبران خداوند باید یا از فرشتگان باشند یا لااقل در حمایت فرشتگان. 

    و ما منع الناس ان یومنوا اذا جاءهم الهدى الا ان قالوا ابعث الله بشرا رسولا. 

     

    چیزى سد راه مردم نمى‏شد موقعى که هدایت الهى مى‏رسید، جز آنکه مى‏گفتند: آیا خداوند بشرى را به رسالت مبعوث فرموده است. 

    قالوا لو شاء ربنا لانزل ملائکه فانا بما ارسلتم به کافرون. 

    مى‏گفتند: اگر پروردگار اراده مى‏فرمود، ملائکه را به رسالت فرومى‏فرستاد و ما به رسالت شما که مدعى ماموریت آن هستید، ایمان نداریم. 

    عن ابیمحمد الحسن العسکرى عن ابیه على بن محمد علیهماالسلام قال: کان رسول‏الله صلى الله علیه و آله قاعدا ذات یوم بفناء الکعبه اذا ابتدء عبدالله بن ابى‏امیه المخزومى فقال یا محمد! لقد ادعیت دعوى عظیمه و قلت مقالا هائلا زعمت انک رسول‏الله رب العالمین و ما ینبغى لرب العالمین و خالق الخلق اجمعین ان یکون مثلک رسوله، بشرا مثلنا و لو کنت نبیا لکان معک ملک یصدقک و نشاهده، بل لو اراد الله ان یبعث الینا نبیا لکان انما یبعث الینا ملکا لا بشرا مثلنا، ما انت یا محمد الا مسحورا و لست بنبى. 

    امام عسکرى (ع) از پدرش حضرت هادى (ع) حدیث نموده که فرمود: روزى رسول اکرم (ص) پشت دیوار کعبه نشسته بود. عبدالله بن ابى‏امیه مخزومى حضور حضرت آغاز سخن نمود و گفت: اى محمد! ادعاى بزرگ و فوق‏العاده‏اى نموده‏اى، گمان کردى که رسول خداوندى، و سزاوار نیست براى پروردگار عالم و آفریدگار همه‏ى مخلوقات، مثل تو که بشرى هستى همانند ما، رسول او باشى، اگر هم نبى مى‏بودى، باید با تو ملکى باشد که تو را تصدیق کند و ما او را ببینیم، بلکه اگر اراده فرمود نبى بفرستد، فرشته مى‏فرستاد نه بشرى 

    مثل ما، تو اى محمد انسانى هستى از حق دور افتاده، نه آنکه پیمبر خدا باشى. 

    سخنان بى‏اساس جهال را که مى‏گفتند: رسول الهى باید فرشته باشد، قرآن شریف مردود شناخته و خداوند فرموده است: 

    و لو جعلناه ملکا لجعلناه رجلا. 

    اگر به فرض محال، ملکى را رسول قرار مى‏دادیم، او را به صورت انسان مبعوث مى‏نمودیم تا مردم بتوانند با وى مانوس شوند و از تعالیمش بهره‏مند گردند. 

    رسول اکرم (ص) و تمام پیمبران الهى بشر بودند مانند سایر مردم. قرآن شریف به پیشواى اسلام دستور داد: 

    قل انما انا بشر مثلکم یوحى الى. 

    پیمبر گرامى! به مردم بگو: من همانند شما بشرم و چون از طرف بارى تعالى براى تبلیغ دین حق ماموریت دارم، خداوند تعالیم خود را به من وحى مى‏فرماید. 

    یکى از دلایل آن مردم نادان براى تکذیب نبوت پیمبر این بود که مى‏گفتند چرا غذا مى‏خورد. قرآن شریف در این باره فرمود: 

    و قالوا ما لهذا الرسول یاکل الطعام و یمشى فى الاسواق. 

    اگر این مرد به راستى پیمبر الهى است، پس چرا غذا مى‏خورد و در کوى و برزن راه مى‏رود. 

    خداوند در رد سخنان جاهلانه‏ى مردم فرمود: نه تنها پیشواى اسلام غذا مى‏خورد، بلکه همه‏ى پیمبران که در طول قرون و اعصار مبعوث شده بودند غذا مى‏خوردند. 

    و ما ارسلنا قبلک من المرسلین الا انهم لیاکلون الطعام و یمشون فى الاسواق. 

    نبى معظم! هیچ پیمبرى را قبل از تو مبعوث ننمودیم مگر آنکه آنان نیز غذا مى‏خوردند و در کوچه و بازار راه مى‏رفتند. 

    خداوند ضمن آیات متعدد فرمود: پیمبران بشرند و مانند سایر انسانها زندگى مى‏کنند. براى اینکه به نادانها بفهمانند سخنشان در مورد اعتراض به غذا خوردن پیمبران تا چه حد جاهلانه و بى‏اساس است، فرمود: 

    و ما جعلناهم جسدا لا یاکلون الطعام. 

    ما پیمبران را جسد مرده قرار نداده‏ایم که غذا نخواهند، بلکه انبیا مانند دیگر انسانهاى زنده، داراى حیات‏اند و جسم حى غذا مى‏خواهد. 

    مردم زیادى در جهان رهبران دینى خود را با چشم غلو مى‏نگرند و آنان را واجد مزایاى غیر واقعى مى‏پندارند. علاقه‏مندان به سعادت بشر تا جایى که مى‏توانند باید از این فکر باطل جلوگیرى کنند و مردم را از خطر گمراهى مصون دارند. پیمبر گرامى اسلام (ص) از دنیا رفت. بعضى این کلمه را بین مردم القا کردند که پیمبر نمرده و نمى‏میرد. این سخن، مطبوع طبع علاقه‏مندان آن حضرت بود. 

    خوشبختانه آیه‏ى: 

    انک میت و انهم میتون. 

    جلو این سخن بى‏اساس را گرفت و خداوند در حیات رسول اکرم (ص) فرموده بود: تو مى‏میرى و مردم نیز مى‏میرند. اگر این آیه نمى‏بود، شاید 

    امروز فرقه‏ى خاصى بین مسلمین وجود داشت که به این غلو معتقد بودند و مى‏گفتند: پیامبر نمرده و نمى‏میرد. 

    به شرحى که توضیح داده شد، جمله‏ى دوم دعاى امام سجاد (ع) موضوع بحث امروز «و حصن رزقى من التلف» بار الها روزى مرا از تباهى و تلف شدن مصون بدار، و همچنین احادیث بسیارى که از اولیاى اسلام راجع به غذا خوردن پیامبر (ص) و ائمه‏ى طاهرین علیهم‏السلام رسیده، از جهات متعددى آموزنده است، یکى از آن جهات این است که هم اکنون بین مسلمین کسى نیست که گرفتار این غلو در عقیده باشد و بگوید: «پیامبر و ائمه به غذا احتیاج نداشتند.». 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 10:48 صبح دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق( 149)

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم صل على محمد و آله، و امنعنى من السرف، و حصن رزقى من التلف.  امام سجاد علیه‏السلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم الاخلاق»، ابتدا از خداوند مى‏خواهد که بر محمد و آلش درود فرستد، سپس دو مطلب را از پیشگاه مقدس بارى تعالى درخواست مى‏نماید، اول: بار الها! مرا از زیاده‏روى و اسراف بازدار، دوم: رزق و روزیم را از تباهى و تلف شدن محافظت فرما.  به خواست خداوند توانا، این دو جمله از کلام حضرت زین‏العابدین (ع) موضوع بحث و سخنرانى امروز است. راغب مى‏گوید: السرف تجاوز الحد فى کل فعل یفعله الانسان.  «سرف»، تجاوز از حد است در هر کارى که انسان آن را انجام مى‏دهد. 

    قرآن شریف «اسراف» را در موارد متعدد به کار برده و همه جا آن را ناپسند و مذموم خوانده است، و در اینجا بعضى از آن آیات به  عرض شنوندگان محترم مى‏رسد:  و الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما.  بندگان واقعى خداوند کسانى هستند که در مقام انفاق مال نه زیاده‏روى مى‏کنند و نه سختگیرند و امساک مى‏نمایند، بلکه انفاقشان در حد اعتدال است.  قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله.  پیمبر گرامى! بگو به بندگان من آنان که بر نفس خود اسراف نموده و مرتکب گناه شده‏اند، از رحمت خداوند ناامید نباشند. 

    و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فى القتل.  کسى که مظلوم کشته شده، براى ولى خون بر قاتل سلطه قرار داده‏ایم. او باید مراقبت کند که در قتل زیاده‏روى و اسراف ننماید و به ناحق خونى نریزد. 

    و ان فرعون لعال فى الارض و انه لمن المسرفین.  فرعون به علو و بلندپروازى گراییده و روش مسرفانه در پیش گرفته است.  اسراف در مال، بیش از سایر اسرافها مورد ابتلاى مردم است، از این رو اولیاى گرامى اسلام در اغلب روایات مربوط به اسراف از زیاده‏رویهاى مالى سخن گفته و مردم را از آن عمل ناروا برحذر داشته‏اند.  عن ابان بن تغلب قال: قال ابوعبدالله علیه‏السلام: اترى الله اعطى من اعطى من کرامته علیه و منع من منع من هوان به علیه، لا، و لکن المال مال الله یضعه عند الرجل ودایع و جوز لهم ان یاکلوا قصدا و  یشربوا قصدا و یلبسوا قصدا و یرکبوا قصدا و یعودوا بما سوى ذلک على فقراء المومنین و یلمو به شعثهم فمن فعل ذلک کان ما یاکل حلالا. و یشرب حلالا و یرکب. حلالا، و من عدا ذلک کان علیه حراما.  ابان بن تغلب مى‏گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: به نظرت مى‏آید کسى را که خداوند مشمول عطایاى خود قرار داده، منظورش تکریم وى بوده و به کسى که اعطا نفرموده، خواسته است او را تحقیر نماید؟ چنین نیست، بلکه مال، مال خداوند است و به طور امانت به کسانى مى‏سپارد و به آنان اجازه مى‏دهد که در حد اعتدال از آن بخورند و بنوشند و در حد اعتدال از آن لباس و مرکب تهیه نمایند و مازاد عطایاى الهى را به فقراى مومنین برگردانند تا پراکندگى‏هاى آنان را جمع‏آورى نمایند. اگر کسى چنین کند، تصرفات معتدل او در مال خداوند حلال است وگرنه حرام.  هر فردى اگر خود را با دیده‏ى انصاف بنگرد، حد و شان خویش را از نظر غذا و لباس و مرکب و مسکن و دیگر نیازها تمیز مى‏دهد، اگر از مرز خویش تجاوز ننماید، وظیفه‏ى خود را بدرستى انجام داده و اگر تجاوز کند، در روایات، مسرف شناخته شده است:  عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: للمسرف ثلاث علامات: یشترى ما لیس له و یلبس ما لیس له و یاکل ما لیس له.  امام صادق (ع) فرمود: سه علامت نشانه‏ى اسراف کننده است: مى‏خرد متاعى را که براى او نیست، مى‏پوشد لباسى را که براى او نیست، و مى‏خورد غذایى را که براى او نیست. 

    ناگفته نماند که تعدد لباس اگر درخور شان صاحب لباس  باشد، اسراف نیست، بلکه اسراف این است که لباس عز و آبروى اجتماعى خود را به جاى لباس کار در بر کند و آن را آلوده نماید.  عن اسحق بن عمار قال قلت لابى ابراهیم الکاظم علیه‏السلام: الرجل یکون له عشره اقمصه ایکون ذلک من السرف فقال لا و لکن ذلک ابقى لثیابه و لکن السرف ان تلبس ثوب صونک فى المکان القذر.  اسحق بن عمار مى‏گوید: به حضرت امام کاظم (ع) عرض کردم: مرد ده پیراهن دارد، آیا این از اسراف است؟ فرمود: نه، بلکه این تعدد، موجب دوام بیشتر لباس مى‏شود، ولى اسراف در لباس این است که جامه‏ى عز و آبرو را در محل پلید بپوشى و آن را آلوده نمایى.  «اسراف» و «تبذیر» دو کلمه است که در قرآن شریف و روایات آمده و اغلب در امور مالى به کار برده شده و هر دو در اسلام ممنوع است. 

    و قد فرق بین التبذیر و الاسراف فى ان التبذیر الانفاق فى ما لا ینبغى و الاسراف الصرف زیاده على ما ینبغى.  بین تبذیر و اسراف فرق گذارده شده به اینکه تبذیر، صرف نمودن مال است در موردى که نمى‏بایست مال در آن مورد صرف شود، و اسراف، صرف نمودن مال بیش از اندازه‏اى است که صرف آن روا و سزاوار شناخته شده. قرآن شریف درباره‏ى تبذیرکنندگان فرموده:  ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین.  تبذیرکنندگان، برادران شیاطین هستند. 

    گویى مى‏خواهد بفرماید که تبذیرکنندگان درباره‏ى نعمتهایى که  خداوند به جامعه اعطا فرموده، همان عملى را مرتکب مى‏شوند که شیاطین با نیروهاى اعطایى بارى تعالى به انسانها عمل مى‏کنند. خداوند به بشر قواى سعادت‏آفرینى را اعطا نموده که اگر بجا و در مورد خودش به کار برده شود، انسانها به سعادت واقعى و کمال شایسته‏ى انسان نایل مى‏گردند، اما شیاطین آن نیروهاى مفید و ثمربخش را از مسیر صحیح خارج مى‏کنند و در راه گناه و ناپاکى به کار مى‏گیرند. تبذیرکنندگان نیز در مورد نعمتهاى خداوند به مردم، همان عمل را انجام مى‏دهند که شیاطین درباره‏ى نیروهاى انسان عمل مى‏کنند. تبذیرکنندگان به زندگى دنیوى و رفاه مادى مردم زیان مى‏رسانند و شیاطین به کمال روحانى و سعادت انسانى آنان ضرر مى‏زنند.  قرآن شریف، اسراف کنندگان را مفسدین فى الارض خوانده و درباره‏ى آنان فرموده است:  و لا تطیعوا امر المسرفین. الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون.  از امر مسرفین اطاعت ننمایید و راه انحرافى و زیانبار آنان را نپیمایید، اینان کسانى هستند که با زیاده‏رویهاى خویش تهیدستان را خشمگین مى‏کنند و جامعه را به فساد و تباهى سوق مى‏دهند و هرگز عمل آنها مایه‏ى صلاح و سعادت مردم نمى‏شود. 

    به طورى که در آغاز بحث مذکور افتاد، «سرف» در لغت عرب، هر گونه تجاوز از حد و زیاده‏روى را در عمل انسان شامل مى‏شود و براى شاهد چند آیه از قرآن کریم در اعمال مردم ذکر شد و یکى از موارد مهم اسراف، زیاده‏روى در خوردنیها و نوشیدنیهاست و خداوند در این باره فرموده است:  و کلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین.  بخورید و بیاشامید و اسراف و زیاده‏روى ننمایید که خداوند مسرفین را دوست ندارد. 

    حضرت زین‏العابدین (ع) در قطعه‏ى دعاى مورد بحث امروز، دو جمله را در کنار هم ذکر نموده است:  و امنعنى من السرف، و حصن رزقى من التلف.  بار الها! مرا از زیاده‏روى و اسراف بازدار و رزقم را از تباهى و تلف شدن محافظت فرما.  اینکه امام (ع) کلمه‏ى تلف شدن رزق را بعد از کلمه‏ى «سرف» آورده، مى‏توان گفت جمله‏ى اول و جمله‏ى دوم، هر دو، ناظر به رزق و روزى است، در جمله‏ى اول از اتلاف در روزى سخن مى‏گوید و از خداوند درخواست مى‏کند که او را از چنین عملى باز دارد، و در جمله‏ى دوم از خداوند مى‏خواهد که رزق او را از رویدادهایى که موجب تلف شدن آن مى‏شود، از قبیل سیل و طوفان و زلزله و آتش‏سوزى و دیگر امورى همانند اینها، محافظت نماید. امام زین‏العابدین (ع) در صحیفه‏ى سجادیه از رزق و روزى خود مکرر سخن گفته، از آن جمله در قطعه‏ى دعاى مورد بحث امروز و همچنین در قطعات دیگرى از سایر دعاها که در اینجا بعضى از آنها ذکر مى‏شود. راجع به غذایى که در رحم مادر نیاز داشته و خداوند به وى اعطا نموده چنین گفته است:  جعلت لى قوتا من فضل طعام و شراب اجریته لامتک التى اسکنتنى جوفها و اودعتنى قرار رحمها. 

    براى من قوتى قرار دادى از مازاد غذا و آبى که کنیز تو، یعنى  مادرم، خورده و نوشیده بود. آن را در وجودش به جریان انداختى و مرا در جوفش اسکان دادى و در قرارگاه رحمش به ودیعه سپردى. 

    و اجعلنى من... الموسع علیهم الرزق الحلال من فضلک.  مرا از کسانى قرار ده که به فضل و رحمت تو از وسعت رزق حلال برخوردارند. 

    و افتح لى ابواب... رزقک الواسع.  بار الها! درهاى رزق وسیع خود را به روى من بگشا. 

    نه تنها امام سجاد (ع) در گفته‏هاى خود از رزق و روزى نام برده و نیاز خویش را به غذا ابراز نموده است، بلکه در کلمات رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه‏ى طاهرین علیهم‏السلام نیز این قبیل سخنان آمده تا آنکه درباره‏ى آنان کسى به خطا نیندیشد و همانند بعضى از پیشینیان گمراه تصور نکند که پیمبران و گزیدگان الهى باید از فرشتگان باشند و بى‏نیاز از آب و غذا. در روزگار گذشته، دو عقیده‏ى باطل در جوامع بشرى کم و بیش وجود داشته و شاید هم اکنون نیز در گوشه و کنار دنیا بعضى از آنها وجود داشته باشد. قرآن شریف به هر دوى آنها اشاره نموده و خداوند با عباراتى کوتاه بطلانشان را خاطرنشان فرموده است. اول آنکه مى‏گفتند خدایان غذا مى‏خواهند و دیگر آنکه مى‏گفتند بشر محتاج به رزق و روزى، لایق نیست که از طرف بارى تعالى به پیمبرى مبعوث شود، پیمبران باید از فرشتگان باشند و بى‏نیاز از خوردن و نوشیدن. 

    حضرت على بن الحسین علیهماالسلام پس از ذکر صلوات، دو درخواست از پیشگاه الهى نموده است: 

    و امنعنى من السرف، و حصن رزقى من التلف.  

    بار الها! مرا از زیاده‏روى و اسراف بازدار، بار الها! رزق و روزیم را از تباهى و تلف شدن محافظت فرما. 

    با توجه به اینکه بحث دعاى امروز راجع به رزق و روزى بوده، به نظر رسید درباره‏ى خدمت علمى و فرهنگى قرآن شریف راجع به مبارزه با آن دو عقیده‏ى باطل و خرافى، به اختصار توضیح داده شود و سخن با ذکر بعضى از آیات که براى اهل مطالعه و دقت جالب و سئوال‏انگیز است آغاز گردد. 

    و امر اهلک بالصلوه و اصطبر علیها لا نسالک رزقا نحن نرزقک و العاقبه للتقوى. 

    اى رسول معظم! اهل‏بیت خود را به نماز گزاردن امر کن و خود در انجام این وظیفه‏ى مقدس بردبار باش. از تو درخواست رزق نمى‏نماییم، ما به تو رزق مى‏دهیم و پایان سعادت‏بخش براى تقوى و پرهیزکارى است. 

    و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان یطعمون. 

    من جن و انس را نیافریده‏ام مگر براى عبادت، نه از آنان روزى مى‏خواهم و نه اراده دارم که مرا اطعام نمایند. 

    قل اغیر الله اتخذ ولیا فاطر السموات و الارض و هو یطعم و لا یطعم. 

    پیمبر گرامى! به مردم بگو: آیا غیر خداوند را ولى و صاحب اختیار خود بگیرم با آنکه او آفریننده‏ى آسمانها و زمین است، اوست که به مخلوق، طعام مى‏دهد و خود به طعام نیاز ندارد. 

    لن ینال الله لحومها و لا دمائها و لکن یناله التقوى. 

    درباره‏ى ذبیحه‏ى عبادت، یعنى قربانى، فرموده: گوشت و خون حیوان به خداوند نمى‏رسد، آنچه مورد عنایت الهى است و به او مى‏رسد، تقوى و پاکى مردم است. 

    کسانى که با قرآن شریف و مکتب توحید اسلام مانوس‏اند از این چند آیه به شگفت مى‏آیند، سئوال مى‏کنند مگر کسى گفته است که خداوند از مردم درخواست رزق و طعام دارد، مگر کسى گفته است که گوشت و خون قربانیها عاید خداوند مى‏گردد؟ در پاسخ باید گفت که این عقیده را مشرکین درباره‏ى خدایان ساختگى و موهوم خود داشتند و آنها را محتاج به غذا مى‏دانستند و موقعى که ابراهیم خلیل (ع) وارد بتکده شد، مشاهده کرد که غذا در مقابل بتها گذارده‏اند. ابراهیم (ع) با مشاهده‏ى غذاها به طور استهزا بتهاى جماد را مخاطب ساخت: 

    فقال الا تاکلون. ما لکم لا تنطقون.  

    چرا غذا نمى‏خورید؟ چه شده است شما را که سخن نمى‏گویید. 

    قرآن شریف از قرون گذشته و عصر حضرت ابراهیم (ع) خبر داده که بت‏پرستان معتقد بوده‏اند خدایانشان به طعام نیاز دارند. از این رو براى آنها در بتکده غذا مى‏بردند. دانشمندان غرب نیز در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده‏اند که بعضى از اقوام که به خدایى اجرام کیهانى عقیده داشتند و خورشید را پرستش مى‏نمودند، مى‏گفتند خدایان غذا مى‏خواهند و براى تهیه‏ى غذاى خورشید به کارهایى وحشتزا و خشن دست مى‏زدند و در اینجا براى اطلاع شنوندگان محترم، ترجمه‏ى 

    یک قطعه از کتاب اتوکلاین‏برگ، استاد دانشگاه کلمبیا عینا نقل مى‏شود: 

    در قبیله‏ى آستکهاى مکزیک، رفتار جنگجویانه بیشتر از عوامل دینى ناشى مى‏شد. بنابر یکى از مهمترین اعتقادها خدایان، مخصوصا خورشید، اگر از غذا محروم بمانند، مى‏میرند و قلب انسان تنها غذایى است که در خور شان خدایان است. کسى را که قربانى مى‏کردند، خدا مى‏شمردند و با کشتن و خوردن او زمینه‏ى رستاخیز خدا و تجدید نیروى او را فراهم مى‏آوردند. افسانه‏اى مکزیکى وجود داشت که بنابر آن، سابقا خود خدایان براى خورشید قربانى شده بودند تا به او در کارش نیروى لازم ببخشند و این وظیفه را به نمایندگان بشرى خود محول کرده بودند، یعنى به ایشان دستور داده بودند که با هم بجنگند و براى تهیه‏ى غذایى که خورشید لازم داشت، همدیگر را بکشند. اهالى یکى از مناطق، پیوسته با همسایگان خود در جنگ بودند، تنها به این منظور که اسرایى به چنگ آورند که بتوان آنها را قربانى کرد. وقتى در سال 1486 میلادى معبد مخصوصى را به خدا اهدا نمودند، صف کسانى که به این مناسبت قربانى مى‏شدند دو میل طول داشت، در این قتل عام وحشتناک، دست کم قلبهاى هفتاد هزار انسان نذر شد. این قربانیان تقریبا همگى جنگجویان ملل رقیب بودند که به اسارت افتاده بودند. 

    خلاصه، نیازمندى خدایان دروغین و آلهه‏ى ساختگى بشر به غذا، بین معتقدین به آنها شایع و رایج بوده و هر گروهى با وضع و روشى که خود گزیده بودند، به آنها غذا مى‏دادند. آیا کسانى در جهان  بوده‏اند که براى معبود واقعى و آفریدگار توانا چنین عقیده‏ى باطلى داشته و ذات غنى و بى‏نیاز او را محتاج به غذا مى‏دانستند و خداوند آن چند آیه را در بى‏نیازى خود از رزق و روزى در رد آنها نازل فرموده است و یا خواسته به مومنین راستین بفهماند که آفریدگار بزرگ از جمیع نقایص من جمله نیازمندى به غذا مبرا و منزه است، آن آیات را فرستاده تا موحدین حقیقى مراقب باشند و ضمیر خود را به تصور باطلى که مشرکین درباره‏ى خدایان خویش داشتند، آلوده ننمایند؟ 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    17
    :: بازدید دیروز ::
    15
    :: کل بازدیدها ::
    186036

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::