سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنزیل نور


ساعت 12:28 عصر دوشنبه 87/12/12

شرح دعای مکارم الاخلاق(173 )

بسم الله الرحمن الرحیم 

و انهج لى الى محبتک سبیلا سهله، اکمل لى بها خیر الدنیا و الاخره. 

 

حضرت زین‏العابدین علیه‏السلام در این قطعه از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق»، دو درخواست از پیشگاه مقدس بارى تعالى مى‏نماید: اول، بار الها! براى نیل به دوستى و محبتت راهى آسان به روى من بگشا. دوم، بار الها! با سرمایه‏ى گرانقدر محبتت خیر دنیا و آخرت را براى من تکمیل و تتمیم فرما. 

به خواست خداوند توانا، شرح و تفسیر این دو جمله از دعا موضوع بحث و سخنرانى امروز است. 

یکى از آیات حکیمانه‏ى حضرت بارى تعالى در نظام خلقت، کشش حیرتزاى علاقه و محبت است. محبت در وجود انسان و حیوان همانند نیروى جاذبه در کهکشانها و اجرام سماوى است، محبت و دوستدارى، عامل موثر در ابقاى فرد و نوع انسان و حیوان است، همانطور که نیروى جاذبه مایه‏ى پایدارى کارگاه عظیم آفرینش و منشا نظم و انضباط در مجموعه‏ى اجرام کوچک و بزرگ کیهان است. علم امروز تاکنون به حقیقت محبت در موجودات زنده و به حقیقت جاذبه 

در جرمهاى نامحدود در فضاى بیکران پى نبرده و این هر دو براى دانشمندان بشر همچنان ناشناخته و مجهول باقى مانده است. حب ذات و علاقه‏ى جنسى دو محبت اصلى و اساسى بسیار قوى است که آفریدگار حکیم به طور یکسان به انسان و تمام انواع حیوانات برى و بحرى اعطا فرموده و با سرشتشان آمیخته است. حب ذات یا خوددوستى عامل بقاى فرد است و علاقه‏ى جنسى مایه ابقاى نوع، حب اولاد که از عوامل بقاى فرد است و علاقه‏ى جنسى مایه ابقاى نوع، حب اولاد که از عوامل ابقاى نوع است، بر اساس محاسبه‏ى حکیمانه، اندازه‏گیرى شده و فقط به حیواناتى اعطا گردیده است که فرزندانشان در دوران کودکى براى غذا و حفظ حیات و سایر نیازها به مادر یا به پدر و مادر احتیاج دارند و در مواردى که این احتیاج نیست، محبت اعطا نشده است. حشرات و ماهیها به بچه‏هاى خود علاقه ندارند، زیرا پس از آنکه تخم‏ریزى نمودند و بچه‏ها از تخم درآمدند، خودشان به طور طبیعى و بدون نیاز به والدین از پى غذا مى‏روند و به حیات خویش ادامه مى‏دهند، اعطاى حب اولاد به این حیوانات، لغو و منافى با نظام حکیمانه است. اما محبت و علاقه‏ى حیواناتى که فرزندانشان در ایام کودکى به حمایت نیاز دارند، متفاوت است و به همین مناسبت، محبت نیز به طور متفاوت اعطا گردیده است. در حیوانات پستاندار مانند گربه و سگ، فقط مادرها هستند که نسبت به بچه‏هاى خود محبت شدید ابراز مى‏کنند و پدرها کمترین علاقه‏اى ندارند، زیرا مادر به تنهایى بچه‏هاى خود را غذا مى‏دهد، از آنها دفاع مى‏کند و تمام نیازهایى را که دارند، برآورده مى‏سازد. در پرندگان، گروههایى هستند که پدرها و مادرها با هم از بچه‏هاى خود حمایت مى‏نمایند، یکى براى حفظ جان فرزندان در آشیانه مى‏ماند و آن دیگر از پى غذا مى‏رود، مواد لازم را در چینه‏دان خود جمع مى‏کند و پس از آماده شدن با منقار در 

حلق بچه‏هاى خود مى‏ریزد. جالب آنکه محبت شدید گربه‏هاى ماده به بچه‏هاى خود، در زمان شدت ضعف و ناتوانى آنهاست، به هر نسبت که نیرومند مى‏شوند، محبت گربه‏ى ماده نیز کاهش مى‏یابد و موقعى که بچه‏ها به راه افتادند و توانستند خودشان از پى غذا بروند، محبت از ضمیر گربه‏ى ماده بکلى زایل مى‏گردد. در این موقع، اگر یکى از بچه گربه‏ها مزاحم طعمه‏ى مادر شود، بشدت او را مورد حمله قرار مى‏دهد. گرچه انسان به اعتبار بعد حیوانى، در گروه پستانداران به حساب مى‏آید و در بسیارى از غرایز و تمایلات همانند آنهاست، اما در بعد انسانى، آفریده‏ى بزرگ الهى است و از جهت محبت با گروه پستانداران تفاوتهاى زیاد دارد که بعضى از آنها در اینجا ذکر مى‏شود. در پستانداران، محبت فرزند مخصوص مادر است و پدر دوستدار وى نیست، اما فرزندان بشر مورد علاقه و محبت پدران و مادران هستند، در حیوان به نسبت رشد کودک محبت مادر کم مى‏شود تا بکلى زایل گردد و در انسان رشد فرزند نه تنها محبت والدین را کاهش نمى‏دهد، بلکه تشدید مى‏کند، حبشان به فرزندان افزایش مى‏یابد و تا پایان عمر والدین، محبوبیت فرزندان در ضمیر آنان پایدار است، ایام طفولیت حیوانات کوتاه است، موقعى که بچه‏ها توانستند از پى غذا بروند کودکى آنها پایان مى‏یابد و از مادران جدا مى‏شوند و براى شناخت سود و زیان خود نیاز به آموزش ندارند، بلکه راه و رسم زندگى که صراط مستقیم آنهاست به قضاى حکیمانه‏ى الهى به طور غریزى در وجودشان شکوفا مى‏گردد و در تمام مدت عمر همان راه را مى‏پیمایند، اما دوران طفولیت بچه‏هاى انسان طولانى است، آنها باید در دامن پدر و مادر خوب و بدها را بشناسند، رواها را از نارواها تمیز دهند، ادب و اخلاق را یاد بگیرند، لغات و حرف زدن را بیاموزند، با آداب و رسوم اجتماعى 

آشنا شوند، و خلاصه به گونه‏اى بار آیند که بتوانند با وضعى شایسته در جامعه قدم بگذارند، زندگى مادى خود را با حسن معاشرت بخوبى تامین کنند و تمنیات حیوانى خویش را در حدود مشروع اقناع نمایند. نکته‏ى شایان ملاحظه این است که محبت و علاقه‏ى حیوانات فقط نسبت به چیزهایى است که مربوط به شان حیوان است و از آنها فراتر نمى‏روند، اما انسان علاوه بر محبتهاى حیوانى مى‏تواند به چیزهایى دل بندد و علاقه‏مند شود که شناخت آنها مخصوص انسان است و حیوان آن محبوبها را درک نمى‏کند. راغب در تبیین معناى محبت، ضمن سه مثال، محبت حیوانى و انسانى را در کنار هم ذکر نموده است: 

المحبه اراده ما تراه او تظنه خیرا و هى على ثلثه اوجه: محبه للذه کمحبه الرجل المراه، و محبه للنفع کمحبه شى‏ء ینتفع به، و محبه للفضل کمحبه اهل العلم بعضهم لبعض لاجل العلم. 

«محبت» اراده نمودن چیزى است که آن را خوب بدانى یا درباره‏اش گمان خوب داشته باشى و آن سه گونه است: محبت به منظور لذت مانند محبت مرد به زن، و محبت به منظور سود بردن، مثل محبت به چیزى که به وسیله‏ى آن یا از خود آن نفع عاید مى‏شود، و محبت براى فضل و کمال مانند محبتى که بعضى از اهل علم و دانش نسبت به بعض دیگر دارند، براى فضیلت علم. 

محبت اول و دوم مشترک بین حیوان و انسان است، اما محبت سوم به آدمى اختصاص دارد و حیوان از درک برترى و فضل علم عاجز است و نمى‏تواند کمال دانش را درک کند تا نسبت به آن ابراز علاقه و محبت نماید. کرایم اخلاق و سجایاى انسانى، مانند فضیلت علم، از 

جمله‏ى امورى است که مورد محبت انسانهاست و حیوانات از درک ارزش و اهمیتشان عاجزند و نسبت به آنها محبت و علاقه ندارند مانند عدل و انصاف، تعاون و ایثار، سخاوت و احسان، وفاى به عهد و اداى امانت، و دیگر صفات حمیده‏اى از این قبیل. مسلمانان طبق دستور اولیاى دین مکلف و موظف‏اند که فرزندان خردسال خویش را با صفات حمیده و خصال پسندیده بار آورند و به موازات تعالیم لازم براى نظافت و بهداشت و اداره‏ى زندگى دنیا، آنان را انسان بسازند، به اخلاق انسان متخلفشان نمایند، و به راه خداپرستى و عبادت تمرینى و اطاعت از اوامر او سوق دهند. 

عن النبى صلى الله علیه و آله قال: مروا صبیانکم بالصلوه اذا بلغوا سبع سنین. 

رسول اکرم (ص) فرمود: وقتى فرزندانتان به هفت سال رسیدند، به آنان امر کنید که نماز بخوانند. 

مسلمانان وظیفه دارند در دوران کودکى حرام و حلال خداوند را تدریجا به فرزندان خویش بیاموزند، بذر محبت دین و متدینین را در ضمیرشان بیفشانند، آنان را دوستدار اتقیا و پاکان بسازند، و در راس تمام محبتها باید حب خداوند و رسول اکرم (ص) و ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام باشد. اگر سئوال شود چطور مى‏توان دیگران را دوستدار خداوند ساخت و حب الهى را در اعماق وجودشان نفوذ داد، پاسخ این پرسش در حدیث آمده است که در اینجا عینا نقل مى‏شود: 

عن ابیجعفر علیه‏السلام قال: اوحى الله تعالى الى موسى علیه‏السلام احببنى و حببنى الى خلقى. قال موسى یا رب انک لتعلم انه لیس 

احد احب الى منک. فکیف لى بقلوب العباد. فاوحى الله الیه فذکرهم نعمتى و آلائى فانهم لا یذکرون منى الا خیرا. 

امام باقر (ع) فرمود: خداوند به حضرت موسى (ع) وحى نمود: مرا دوست بدار و مردم را نیز دوستدار من بنما. عرض کرد: بار الها! تو مى‏دانى احدى نزد من محبوبتر از تو نیست، اما چگونه مى‏توانم در دلهاى مردم اثر بگذارم و آنان را علاقه‏مند به تو نمایم. خداوند وحى فرمود: نعمتهاى مرا به مردم یادآورى کن که آنها با توجه به نعماى من که اعطا نموده‏ام، مرا جز به خیر و خوبى یاد نمى‏کنند. 

بشر دوستدار کسى است که به او احسان مى‏نماید، اگر مردم متوجه شوند که حیات و سلامتشان، قواى بدن و ارزاقشان، ستر عیوب و مغفرت گناهانشان، و خلاصه، تمام نعمتهایى که از آنها برخوردارند متعلق به ذات اقدس الهى است، قهرا دوستدار او مى‏شوند و جز بخوبى از وى یاد نمى‏کنند. اگر طفلى که چند مدت تحت مراقبتهاى دینى قرار گرفته و بیش و کم به تعالیم اسلام عمل نموده، از والدین خود سئوال کند: من از کجا بفهمم که دوستدار خدا شده‏ام یا نه؟ والدین مى‏توانند به او بگویند که قرآن شریف به این پرسش یک پاسخ به همه‏ى کودکان و جوانان، میانسالان و کهنسالان داده و فرموده است: 

قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم و الله غفور رحیم. 

پیمبر گرامى! به مردم بگو: اگر دوستدار خدا هستید، از من پیروى کنید تا مورد محبت بارى تعالى قرار گیرید و گناهانتان را ببخشد که او بخشنده‏ى مهربان است. 

از این آیه استفاده مى‏شود که متابعت از رسول گرامى (ص) نشانه‏ى حب خداوند است. این متابعت، انسان را محبوب حضرت حق مى‏سازد و گناهانش مشمول عفو پروردگار مهربان قرار مى‏گیرد. بعضى حب بندگان به خداوند را اطاعت از ذات اقدس او که پیروى از رسول اکرم (ص) است مى‏دانند و بعضى براى آن معناى دیگر ذکر کرده‏اند. 

و محبه العبد لله تعالى قیل هى ارادته لطاعته و امتثال اوامره و نواهیه و قال المحققون هى کیفیه روحانیه مترتبه على تصور الکمال المطلق الذى فیه على استمرار. 

گفته شده است که محبت بنده نسبت به خداوند، عبارت از تصمیم وى به طاعت و امتثال از اوامر و نواهى حضرت بارى تعالى است و اهل تحقیق گفته‏اند: محبت بنده به خداوند، عبارت است از کیفیت روحانى که بر اثر تصور کمال مطلق پدید مى‏آید، کمالى که در ذات اقدس او دائمى است و هرگز زایل نمى‏شود. 

در هر صورت، لازمه‏ى حب خداوند اطاعت از اوامر و نواهى اوست که از راه وحى به رسول اکرم (ص) ابلاغ گردیده است. به هر نسبت که حب الهى در دل مومن قوى‏تر باشد، به همان نسبت اطاعت و فرمانبریش بیشتر خواهد بود و اگر بعضى از دوستداران الهى در مواقعى دچار لغزش شدند و مرتکب گناه گردیدند، به عفو الهى امیدوار باشند و همچنان به تبعیت پیمبر اسلام (ص) ادامه دهند. 

یکى از نشانه‏هاى حب حضرت بارى تعالى، علاقه به عبادت و بندگى اوست. 

قال رسول‏الله صلى الله علیه و آله: افضل الناس من عشق العباده 

فعانقها و احبها بقلبه و باشرها بجسده. 

رسول اکرم (ص) فرمود: افضل و برتر مردم کسى است که به عبادت عشق ورزد و با آن معانقه کند، در دل دوستدارش باشد و با جسم در انجام آن بکوشد. 

سال رجل رسول‏الله صلى الله علیه و آله فقال: احب ان اکون من احباء الله و رسوله. قال: احب ما احب الله و رسوله و ابغض ما ابغض الله و رسوله. 

مردى به رسول اکرم (ص) عرض کرد: دوست دارم از دوستان خدا و رسول باشم. فرمود: دوست بدار آن را که خداوند و پیمبرش دوست دارند و دشمن بدار آن را که خدا و پیمبرش دشمن دارند. 

باید توجه داشت که در شرع مقدس، کسى واجد ایمان کامل و خالص است که حب خداوند در ضمیرش از حب هر چیزى غیر خدا قوى‏تر باشد و این مطلب با تعبیرهاى مختلف ضمن بعضى از آیات و اخبار آمده است. 

عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: لا یمحض رجل الایمان بالله حتى یکون الله احب الیه من نفسه و ابیه و امه و ولده و اهله و ماله و من الناس کلهم. 

امام صادق (ع) فرمود: ایمان کسى خالص است که حب خداوند در ضمیر او از حب خودش، از حب پدر و مادرش، از حب فرزند و خانواده‏اش و از حب مال و تمام مردم بیشتر و فزونتر باشد. 

اگر پدر و مادر، زن و فرزند، و دیگر بستگان، مومن به خدا هستند، افرادى که واجد ایمان خالص‏اند آنان را دوست دارند، ولى به 

فرموده‏ى امام (ع) دوستى خداوند در ضمیرشان قوى‏تر از تمام محبوبهاى آنان است. اما اگر ارحام و بستگان دشمنان خدا باشند، مومنین راستین هرگز با آنان پیوند محبت برقرار نمى‏نمایند و این مطلب صریحا در قرآن شریف آمده است: 

لا تجد قوما یومنون بالله و الیوم الاخر یوآدون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم. 

اى رسول معظم! هرگز نمى‏یابى کسانى را که ایمان به خداوند و روز جزا آورده‏اند دوستدار دشمنان خدا و رسول شوند، هر چند آن دشمنان پدران یا فرزندان آنان باشند یا برادران یا فامیلشان. 

خلاصه، مسئله‏ى حب و بغض در اسلام مورد کمال توجه است، حتى در روایات متعددى خاطرنشان گردیده که دین چیزى جز حب و بغض نیست. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 12:26 عصر دوشنبه 87/12/12

    خلاصه، ایام مهلت حضرت بارى تعالى براى کسانى که به او ایمان دارند بسیار مغتنم است و همه‏ى آنان مى‏توانند از این مهلت گرانقدر به نفع انسانیت و تعالى معنوى خویش استفاده نمایند.اما بهره‏گیرى مردم به اعتبار تفاوت ایمان و چگونگى اعمالشان متفاوت است.بعضى براى جبران لغزشهاى گذشته‏ى خویش متوجه پروردگار مى‏شوند و با حال تضرع و زبان استغفار از پیشگاه او درخواست عفو و بخشش مى‏نمایند.بعضى که بالنسبه صحیح‏العمل و درستکار بوده‏اند، به پیروى از اولیاى دین، هر روز مکرر استغفار مى‏کنند، ولى قسمت اعظم اوقات مهلتشان در مباحات و اعمالى که فاقد ارزش معنوى و روحانى است مى‏گذرد.اما امام سجاد (ع) در جمله‏ى دعاى مورد بحث امروز، از پیشگاه خداوند درخواست مى‏نماید که موجباتى را فراهم آورد تا اوقات مهلتش در طاعت ذات اقدس الهى مصروف گردد. و استعملنى بطاعتک فى ایام المهله.

    بار الها! در ایام عمر که مهلت خودسازى و نیل به کمال انسانى است، مرا به طاعت و فرمانبرى ذات اقدست وادار ساز.

    در آغاز سخن به عرض رسید که «مهلت» در لغت عرب به معناى «مدارا و رفق» است و چون رفق از صفات حمیده‏ى انسان است و رعایت آن در روابط اجتماعى بسیار سودمند و مفید است، بر آن شدم  که نیمه‏ى اول بحث را به «مهلت» اختصاص دهم و در نیمه‏ى دوم مطالبى را با استفاده از روایات درباره‏ى ارزش «مدارا» و آثار اجتماعى آن به عرض شنوندگان محترم برسانم.

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: امرنى ربى بمداراه الناس کما امرنى باداء الفرائض.

    رسول اکرم (ص) فرمود: پروردگارم مداراى با مردم را به من امر نمود، همانطور که به اداى فرایض مامورم فرمود. از این روایت استفاده مى‏شود که مداراى با مردم در تبلیغ اسلام همان اندازه مهم است که اداى فرایض اسلامى در قوام دین اهمیت دارد، با ترک واجبات، اسلام به ضعف مى‏گراید و با ترک مدارا، تبلیغ دین از پیشروى و گسترش بازمى‏ماند.

    و عنه صلى الله علیه و آله: ما وضع الرفق على شى‏ء الا زانه و لا وضع الخرق على شى‏ء الا شانه، فمن اعطى الرفق اعطى خیر الدنیا و الاخره، و من حرمه حرم خیر الدنیا و الاخره.

    و نیز فرموده است: رفق و مدارا در چیزى قرار داده نمى‏شود، مگر آن را زینت مى‏دهد و خشونت و تندى بر چیزى قرار داده نمى‏شود، مگر آن را زشت مى‏کند، پس اگر به کسى رفق و مدارا عطا شود، خیر دنیا و آخرت به وى عطا شده است و کسى که از مدارا محروم باشد، از خیر دنیا و آخرت محروم خواهد بود. عن موسى الکاظم علیه‏السلام قال: یا هشام! علیک بالرفق فان الرفق یمن و الخرق شوم.ان الرفق و البر و حسن الخلق یعمر الدیار و یزید فى الرزق. امام کاظم (ع) به هشام فرمود: بر تو باد به رفق و مدارا که رفق مبارک است و خشونت شوم.مدارا و نیکوکارى و حسن خلق، شهرها را آباد مى‏کند و ارزاق را افزایش مى‏دهد.

    عن على علیه‏السلام قال: الرفق ییسر الصعاب و یسهل شدید الاسباب. على (ع) فرموده: رفق و مدارا مشکلات را سهل مى‏کند و اسباب و وسایل سخت را آسان مى‏سازد.

    مدارا نمودن و ارفاق کردن از صفات حمیده و خصال پسندیده است.تمام مسلمانان بالاخص کارمندان دولت اسلام و همچنین کسانى که در پاره‏اى از امور مرجع مردم‏اند کوشش کنند تا خود را به این خلق شریف متخلق سازند و ضمنا بدانند که رسول گرامى اسلام (ص) از پیشگاه الهى درخواست نموده به مداراکنندگان ارفاق کند و به کسانى که سخت مى‏گیرند سختگیر باشد.

    عن رسول‏الله صلى الله علیه و آله قال: الرفق راس الحکمه.اللهم من ولى شیئا من امور امتى فرفق بهم فارفق به و من شق علیهم فاشقق علیه. پیغمبر اکرم (ص) فرمود: مدارا و رفق سرآمد اعمال حکیمانه است.سپس در مقام دعا به پیشگاه الهى عرض کرد: بار الها! کسى که کارى از کارهاى امت مرا عهده‏دار مى‏شود و به آنان ارفاق مى‏نماید، تو نیز به وى ارفاق نما، و آن کس که سخت مى‏گیرد و مردم را به مشقت مى‏اندازد تو نیز بر او سخت بگیر.

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ان الله تعالى رفیق یحب الرفق و یعطى  على الرفق ما لا یعطى على العنف. امام صادق (ع) فرمود: خداوند به بندگان مدارا مى‏کند و مداراکنندگان را دوست دارد، به عمل آمیخته به رفق و مدارا پاداش مى‏دهد که به کار فاقد مدارا آن اجر را اعطا نمى‏نماید.

    روایاتى که درباره‏ى رفق و مدارا مذکور افتاد، ناظر به شان اخلاقى اسلام و حسن معاشرت اجتماعى مسلمین با یکدیگر است.ولى مقررات قانونى اسلام در پاره‏اى موارد مدارا نمودن و مهلت دادن را به عنوان حکم دینى در برنامه‏ى قضاى اسلام آورده و قضات شرع مکلف‏اند آن ارفاق را رعایت نمایند.مدیونى که تمکن مالى دارد و مى‏تواند دین عاجل خود را بپردازد، اگر از پرداخت خوددارى نماید، دائن مى‏تواند از قاضى شرع زندانى شدنش را درخواست کند.اما در موردى که مدیون معسر و تهیدست است و قادر نیست دین خود را پرداخت کند، دائن مکلف است با او مدارا کند و به وى مهلت بدهد تا متمکن شود و بدهى خویش را پرداخت نماید و این حکم در صریح قرآن شریف آمده است. و ان کان ذو عسره فنظره الى میسره و ان تصدقوا خیر لکم ان کنتم تعلمون.

    در صورتى که مدیون شما در عسر است و نمى‏تواند دین خویش را بپردازد، به او مهلت دهید تا مالى به دست آورد و اگر در اوقات تهیدستى طلب خود را به نام صدقه به او ببخشید، براى شما بهتر است اگر به عمق عمل شریف و مقدس خود آگاه باشید.

    در اسلام به موازات وضع قوانین عادلانه براى اداره‏ى امور  اجتماع، از معنویات و ایمان مردم نیز در حل مشکلات مستضعفین استفاده شده است.اولیاى گرامى اسلام، مسلمانان را به رحمت واسعه‏ى الهى امیدوار مى‏ساختند و به گذشتهاى مالى نسبت به تهیدستان تشویق مى‏نمودند.با مهلت گرفتن یا چشم‏پوشى از اصل طلب، خاطر پریشان مدیون بینوا را آرام مى‏ساختند. عن الصادق علیه‏السلام قال: صعد رسول‏الله صلى الله علیه و آله المنبر ذات یوم.فحمد الله و اثنى علیه و صلى على انبیائه ثم قال: ایها الناس! لیبلغ الشاهد منکم الغائب، الا ومن انظر منکم معسرا کان له على الله فى کل یوم صدقه بمثل ماله حتى یستوفیه. امام صادق (ع) فرمود: روزى رسول اکرم صلى الله علیه و آله منبر رفت.خداى را حمد و ثنا گفت و بر پیمبران او درود فرستاد.سپس فرمود: حاضرین به غائبین ابلاغ کنند: آگاه باشید هر کسى معسرى را که قدرت پرداخت بدهى خود را ندارد مهلت دهد، خداوند هر روز به مقدار طلبى که دارد، به او اجر صدقه مى‏دهد تا وقتى طلب خویش را دریافت نماید.

    در حدیث دیگر آمده که رسول اکرم (ص) دو نفر را دید که یکى دیگرى را گرفته و رها نمى‏کند.حضرت نزدیک آمد و از وضعشان سئوال نمود.یکى از آن دو گفت: از این مرد طلب دارم، مطالبه مى‏کنم.حضرت به آن دیگرى توجه فرمود که چه مى‏گوید.

    فقال الاخر یا نبى الله! له على حق و انا معسر و لا و الله ما عندى.فقال رسول‏الله صلى الله علیه و آله: من اراد ان یظله الله من فوح جهنم یوم لاظل الا ظله فلینظر معسرا او لیدع له.فقال الرجل عند  ذلک: قد وهبت لک ثلثا و اخرتک بثلث الى سنه و تعطینى ثلثا.فقال النبى (ص): ما احسن هذا. آن دیگرى گفت: اى نبى خدا! او بر من حق دارد، اما من معسرم، به خدا قسم چیزى ندارم.حضرت فرمود: اگر کسى بخواهد خداوند در قیامت او را از حرارت شدید دوزخ در سایه‏ى خود قرار دهد روزى که جز سایه‏ى او سایه‏اى نیست، معسرى را مهلت دهد یا از طلب خود بگذرد.در این موقع طلبکار گفت: من یک سوم طلبم را به تو بخشیدم و یک سوم را تا یک سال مهلت مى‏دهم و یک سوم را به من بپرداز.رسول اکرم (ص) فرمود: چه عمل خوبى را انجام داد! 

    طلبکارى که به مقروض تهیدست خود فشار مى‏آورد و از او مطالبه‏ى طلب مى‏کند، نفعى عایدش نمى‏شود، فقط مى‏تواند با عمل نارواى خود او را در جامعه تحقیر کند و آبرویش را ببرد.ولى اگر طبق دستور شرع مقدس طلب خود را به او ببخشد یا لااقل به وى فشار نیاورد، به موجب روایات، گناهان بخشنده یا مهلت دهنده در قیامت مشمول عفو الهى مى‏شود و از عذاب خداوند رهایى مى‏یابد. عن النبى صلى الله علیه و آله انه قال: حوسب رجل ممن کان قبلکم فلم یجد له من الخیر شى‏ء الا انه کان رجلا موسرا و کان یخالط الناس و کان یامر غلمانه ان یتجاوزوا عن المعسر.فقال الله تبارک و تعالى: نحن احق بذلک منه، تجاوزوا عنه. رسول اکرم (ص) فرمود: مردى قبل از شما مورد محاسبه‏ى بارى تعالى قرار گرفت.حسابرسان در کارهایش عمل خیرى نیافتند جز آنکه او شخص متمکنى بود و با مردم آمیزش معاملاتى داشت، به  تحصیلداران خود که طلبهاى او را وصول مى‏نمودند دستور داده بود که اگر بین مدیونهاى من کسى را یافتید که معسر است و قدرت پرداخت ندارد، از او بگذرید و مطالبه‏ى طلب ننمایید.خداوند در موقع رسیدگى به حساب وى فرمود: من از او به گذشت شایسته‏ترم، از وى بگذرید. حذیفه‏ى یمانى درباره‏ى ارفاق با مدیون معسر مطلبى را به این مضمون از رسول اکرم (ص) شنیده و به زبان خود نقل کرده است:  اذا کان یوم القیامه یوتى بعبد فیقول: اللهم انى لا اعلم فى حیاتى عملا غیر انک و هبتنى فى الدنیا مالا فکنت اعین به الفقراء.فاذا لم یکن عندهم ما یقضون به لم اعسر علیهم.فیقول الله تبارک و تعالى: انا اولى باعانتک، فانک ملهوف فتجاوزوا عن عبدى.قال ابومسعود الانصارى: اشهد ان حذیفه سمع هذا من رسول‏الله صلى الله علیه و آله. چون روز قیامت فرارسد، بنده‏اى را به محکمه‏ى عدل الهى مى‏آورند.عرض مى‏کند: بار الها! من از زندگى دنیا عمل خوبى براى خود نمى‏دانم جز آنکه تو به من مال اعطا فرمودى و من به افراد بى‏بضاعت قرض مى‏دادم و چون موقع پرداخت فرامى‏رسید، اگر متوجه مى‏شدم قدرت مالى ندارند و نمى‏توانند دین خویش را ادا کنند، به آنان فشار نمى‏آوردم.خداوند مى‏فرماید: من به کمک و یاریت اولى هستم، تو مال از دست داده و شایسته‏ى حمایتى، از بنده‏ى من بگذرید.ابومسعود انصارى مى‏گوید: شهادت مى‏دهم که حذیفه این سخنان را از رسول اکرم (ص) شنیده است. نتیجه آنکه خداوند در دنیا به بندگان خود ارفاق نموده و مهلت  داده است تا در پرتو سعى و عمل، موجباتى را فراهم آورند که به سعادت ابدى و کمال واقعى نایل آیند.در تعالیم اخلاقى اسلام مداراى با مردم از صفات حمیده شناخته شده است و به شرحى که توضیح داده شد، اولیاى گرامى دین ضمن روایات متعددى، اکیدا آن را به پیروان خود توصیه نموده‏اند.ولى درباره‏ى مهلت دادن به مومنى که مدیون است و معسر و همچنین راجع به بخشیدن دین او، در احادیث اهل‏بیت علیهم‏السلام تاکید بسیار شده و این عمل از نظر اولیاى الهى آنقدر مهم است که مى‏تواند عامل خود را در عرصه‏ى قیامت مشمول رحمت بارى تعالى نماید، به طورى که گناهانش بخشیده شود و از عذاب الهى رهایى یابد.شنوندگان محترم این مهم را به خاطر بسپارند که اگر مرد باایمان معسرى مدیون آنهاست، به وى مهلت بدهند، یا از طلب خود چشم بپوشند و بپرهیزند از اینکه در حضور مردم مورد اهانتش قرار دهند و موجبات ایذاء و تحقیرش را فراهم آورند و این روایت را همواره به خاطر داشته باشند:  عن هشام بن سالم قال سمعت اباعبدالله علیه‏السلام یقول: قال الله عز و جل: لیاذن بحرب منى من اذى عبدى المومن ولیامن غضبى من اکرم عبدى المومن. هشام بن سالم مى‏گوید: شنیدم که حضرت صادق (ع) مى‏گفت که خداوند فرموده: البته به من اعلان جنگ نموده آن کس که بنده‏ى مومن مرا اذیت کند و البته از غضب من در ایمنى است کسى که بنده‏ى مومن مرا اکرام نماید.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 12:25 عصر دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(171 )

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    و استعملنى بطاعتک فى ایام المهله. حضرت على بن الحسین علیهماالسلام در این جمله از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق»، از پیشگاه بارى تعالى درخواست مى‏نماید:  بار الها! در ایام عمر که مهلت خودسازى و نیل به کمال انسانى است، مرا به طاعت و فرمانبرى خودت وادار ساز. امام (ع) در این جمله از دعا، کلمه‏ى «مهلت» را به کار برده و درخواست دارد نعمت مهلت، که عطیه‏ى حضرت بارى تعالى است در طاعت ذات اقدس او مصروف گردد.براى آنکه به محتواى کلام حضرت سجاد (ع) واقف شویم لازم است در آغاز سخن معناى «مهلت» از نظر لغت عرب توضیح داده شود. المهله الرفق و امهله انظره و رفق به و لم یعجل علیه. مهلت عبارت از مدارا نمودن است و به معناى به دیگرى مهلت دادن، با او مدارا نمودن و بر وى تعجیل نکردن است. رفق و مدارا همانند حلم و عفو، از جمله‏ى صفات حضرت  بارى تعالى است و انسانها نیز اگر خود را به آن صفات متصف نمایند، به نسبت از نعمت کمال برخوردار گردیده‏اند.در سخنرانى امروز، قسمتى از بحث به فیض مهلتى که بارى تعالى در دنیا به مردم اعطا فرموده اختصاص داده مى‏شود و در قسمت دیگر، قدر و منزلت «رفق» در زندگى اجتماعى مردم با استناد به احادیث اولیاى دین تبیین مى‏گردد.تمام گناهان، سرپیچى از اطاعت خداوند است و همه‏ى گناهکاران استحقاق کیفر دارند، با این تفاوت که بعضى از گناهان تجاوز به جان یا مال یا عرض مردم است و در جامعه ناامنى و اختلال به وجود مى‏آورد.در این قبیل جرایم، حکومت اسلامى موظف است سریعا مجرم را به محاکم قضائى تسلیم کند و مجازات قانونیش تعیین گردد و در اسرع وقت به کیفر برسد.بعضى از گناهان است که در جامعه ایجاد اختلال و بى‏نظمى نمى‏نماید، اما انسان را از تعالى معنوى و تکامل شایسته‏ى مقام انسان بازمى‏دارد و سد راه سعادت واقعى مى‏شود، مانند نماز نخواندن، روزه نگرفتن، دروغ گفتن، براى اغفال مردم ریا نمودن، و دیگر اعمالى از این قبیل که همه‏ى آنها گناه و سرپیچى از اطاعت بارى تعالى است.کسانى که مرتکب آنها مى‏شوند، استحقاق کیفر دارند، اما خداوند در کیفرشان تعجیل نمى‏کند و با آنان مدارا مى‏نماید.تعجیل حکومت اسلام در کیفر قاتل و دزد و راهزن به منظور حفظ امنیت اجتماعى و عبرت افراد ماجراجو و اخلالگر است.بعلاوه، اگر حکومت در کیفر این قبیل جنایتکاران تسریع ننماید، ممکن است مجرم از فرصت سوء استفاده کند و به گونه‏اى خود را از قلمرو قدرت حکومت برون افکند و فرار کند.اما گناهانى را که خداوند در کیفرشان تسریع نمى‏نماید، اولا از این جهت است که با تاخیر مجازات آنان اختلالى در نظم اجتماع پدید نمى‏آید، و ثانیا مجرم  با تعویق مجازات نمى‏تواند از حکومت الهى فرار کند.على علیه‏السلام ضمن دعا به پیشگاه الهى عرض مى‏کند:  و لا یمکن الفرار من حکومتک. بار الها! فرار از حکومت و فرمانروایى تو براى احدى ممکن نیست. امام سجاد (ع) در این زمینه سلطه و قدرت بارى تعالى را به بیان دیگرى ذکر نموده است. و قد علمت انه لیس فى حکمک ظلم و لا فى نقمتک عجله و انما یعجل من یخاف الفوت و انما یحتاج الى الظلم الضعیف و قد تعالیت یا الهى عن ذلک علوا کبیرا. بار الها! تحقیقا دانستم که نه در حکم تو ظلم است و نه در عقابت تسریع و تعجیل، چه آن کس که از فوت مقصود خائف باشد، عجله مى‏کند و کسى که ناتوان و ضعیف است به ستم نیاز دارد.بار الها! مقام رفیع تو بسیار برتر و بلندپایه‏تر از این امر است. از آنچه مذکور افتاد، روشن شد که گناهانى که امنیت جامعه را متزلزل مى‏کند و اختلال و بى‏نظمى به وجود مى‏آورد، حکومت اسلام موظف است در کیفر مرتکبین تسریع نماید و هر چه زودتر آنان را به مجازات قانونى برساند.اما گناهانى که به امنیت عمومى ضرر نمى‏زند، خداوند به گناهکاران مهلت مى‏دهد و در مجازاتشان تسریع نمى‏نماید و به شرحى که توضیح داده مى‏شود، این خود یکى از نعمتها و عنایات بزرگ بارى تعالى نسبت به آنان است.چه بسیار افرادى که بر اثر سوء تربیت یا محیط فاسد یا رفقاى بد یا اقتضاى دوران جوانى یا  دیگر عواملى از این قبیل، قسمتى از عمرشان به عصیان و سرپیچى از اطاعت امر الهى سپرى گردیده و در صف گناهکاران قرار گرفته بودند، ولى معرفت فطرى، وجدان اخلاقى، و عقل واقع‏نگر، که پایگاههاى اصلى ایمان و انسانیت هستند، در نهادشان وجود داشت و بر اثر برخورد با یک الهى بیداردل، یا شنیدن یک کلام هدایت‏بخش، یا مشاهده‏ى عمل یک مومن واقعى، منقلب شدند، به خود آمدند، راه حق را در پیش گرفتند، و تا پایان عمر از صراط مستقیم منحرف نشدند، و این موفقیتها بر اثر مهلتى است که خداوند در دنیا به گناهکاران اعطا فرموده است.اگر قضاى الهى بر این تعلق مى‏گرفت که هر گناهکارى را بدون مهلت مجازات نماید، این همه موفقیت نصیب انسانها نمى‏گردید، یا به سبب کیفر عمل از میان مى‏رفتند یا بر اثر یاس و نومیدى به اطاعت حق تعالى مصمم نمى‏شدند.بنابراین، مهلتى که خداوند در دنیا به گناهکاران داده، از عطایاى بزرگ بارى تعالى است.از این راه است که معصیتکاران به خدا بازمى‏گردند و به تعالى و تکامل انسانى نایل مى‏شوند.فضیل بن عیاض که در عصر امام صادق (ع) مى‏زیست، از زهاد معروف زمان خویش بود و حدیثى از آن حضرت نقل نموده است. قال: قال لى ابوعبدالله علیه‏السلام اتدرى من الشحیح؟ قلت هو البخیل.فقال الشح اشد من البخل، ان البخیل یبخل بما فى یده و الشحیح یشح على ما فى ایدى الناس و على ما فى یده حتى لایرى فى ایدى الناس شیئا الا ان تمنى ان یکون له بالحل و الحرام، لا یشبع و لا ینتفع بما رزقه الله. مى‏گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: آیا مى‏دانى «شحیح» کیست؟ عرض کردم: بخیل است.فرمود: «شح» از «بخل» شدیدتر است، بخیل به چیزى که خود در دست دارد بخل مى‏کند، ولى شحیح از آنچه در دست مردم است و در دست خود اوست بخل دارد، حتى در دست مردم چیزى را نمى‏بیند مگر آنکه تمنا مى‏کند که آن چیز مال او باشد، خواه از راه حلال یا حرام.هرگز سیر نمى‏شود و از آنچه خداوند به وى روزى نموده، منتفع نمى‏گردد. و یحکى انه کان فى اول امره یقطع الطریق بین ابیورد و سرخس و عشق جاریه فبینما یرتقى الجدران الیها سمع تالیا یتلو: الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله، فقال یا رب! قد آن.فرجع و آوى الى خربه فاذا فیها رفقه.فقال بعضهم نرتحل و قال بعضهم حتى نصبح فان فضیلا على الطریق یقطع علینا.فتاب الفضیل و آمنهم. حکایت شده است که فضیل بن عیاض در اوایل کار خود بین ابیورد و سرخس راهزنى مى‏کرد.عاشق دخترى شد.شبى قرار بود نزد او برود.موقعى که از دیوار بالا مى‏رفت که به خانه‏ى معشوقه وارد شود، از منزل همسایه صداى تلاوت قرآن شنید و قارى آیه‏اى را خواند که ترجمه‏اش این است: آیا هنوز وقت آن نرسیده که دل افرادى که ایمان آورده‏اند از خدا بترسد؟ این آیه در اعماق وجود فضیل بن عیاض اثر عمیق گذارد و بلافاصله گفت: پروردگارا! وقت آن رسیده است.از راهى که آمده بود برگشت و به قطعه زمین غیرمعمورى که در آن نزدیک بود، رفت.اتفاقا در آن قطعه زمین چند نفر رفیق همسفر بودند،  بعضى از آن رفقا گفتند حرکت کنیم و بعضى گفتند تا صبح باید اینجا بمانیم، زیرا فضیل در راه است و اموال ما را مى‏برد.فضیل از شنیدن این سخن ناراحت و شرمگین شد، همان موقع از کار زشت خود توبه کرد و به آن مسافرین براى رفتن ایمنى داد.

    فضیل یکى از افرادى بود که با شنیدن آیه‏اى از قرآن شریف متنبه شد، از مهلت خداداد استفاده نمود و به سوى پروردگار خویش بازگشت.نظیر فضیل در طول قرون و اعصار بسیار بوده‏اند که به خود آمده، از گناهان خویش استغفار نموده و راه مرضى الهى را در پیش گرفته‏اند.اما بعضى از افراد سیه‏روز بدبخت از مهلتى که دارند سوء استفاده مى‏کنند، بر کفر و ناپاکیهاى خود مى‏افزایند، بار جرایم و جنایات خویش را سنگین‏تر مى‏کنند.خداوند درباره‏ى اینان فرموده است:  و لا یحسبن الذین کفروا انما نملى لهم خیر لانفسهم انما نملى لهم لیزدادوآ اثما و لهم عذاب مهین. آنان که کفر آورده‏اند، گمان نبرند مهلتى را که به آنان داده‏ایم به خیر و سعادت آنهاست، بلکه مهلت داده‏ایم براى امتحان، تا جرایم را افزایش دهند و در قیامت عذابى خوارکننده دارند.

    فرعون عصر موسى (ع) از این گروه بود.خداوند براى اتمام حجت به حضرت موسى (ع) و هارون فرمود:  فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى.

    با او به نرمى سخن بگویید شاید متذکر شود و از آفریدگار بزرگ جهان بترسد. اما فرعون خودسر و مغرور، پس از مشاهده‏ى آیت کبراى بارى تعالى به سرکشى و طغیان خویش افزود و در مقام ابراز قدرت بیشترى برآمد.قرآن در این باره مى‏فرماید:  فحشر فنادى.فقال انا ربکم الاعلى. درباریان را گرد خود جمع نمود و با فریاد گفت: من پروردگار بزرگ شما هستم. 

    هر روز که از عمرش مى‏گذشت، یک روز از مهلت اعطایى بارى تعالى بر وى سپرى مى‏گردید و سرانجام خود و لشکریانش در دریا غرق شدند.او به قدرى از خویشتن در دلهاى مردم اثر قدرت و عظمت به جاى گذارده بود که مرده‏اش را باور نمى‏کردند و مى‏گفتند مقام او بالاتر از آن است که مرگ بر وى سلطه پیدا کند و به حیاتش خاتمه دهد. القمى: ان موسى علیه‏السلام اخبر بنى‏اسرائیل ان الله قد اغرق فرعون فلم یصدقوه.فامر الله البحر فلفظ به على ساحل البحر حتى راوه میتا. در حدیث است که موسى (ع) به بنى‏اسرائیل خبر داد که خداوند فرعون را غرق نمود.بنى‏اسرائیل موسى (ع) را تصدیق ننمودند.از این رو، بارى تعالى به دریا امر فرمود: با امواج خود جسد مرده‏ى فرعون را به ساحل افکند تا مردم مرده‏ى او را ببینند. خداوند در قرآن شریف فرموده:  فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیه.

    امروز بدنت را از دریا بیرون مى‏افکنیم تا براى مردم بعد از تو  درس عبرت باشد. نه تنها جسد بى‏جان فرعون براى مردم آن روز که پس از مرگ وى زنده بودند مایه‏ى عبرت بود، بلکه هم اکنون با گذشت قرنهاى متمادى براى مردم کنونى جهان نیز آموزنده و عبرت‏انگیز است.دهها سال قبل، یکى از روزنامه‏ها خبرى را نوشته بود که ضمن حفاریهاى علمى که در مصر انجام مى‏شد، به سردابى دست یافتند که جنازه‏ى مومیایى شده‏ى فرعون عصر موسى (ع) در آنجا بود و به دیوارهاى آن سرداب متجاوز از صد کیلو ورق طلا با وضع مخصوصى نصب شده بود و در اطراف جسد فرعون چیزهایى که متعلق به شخص او یا در عصر سلطنت او بوده، قرار داشت.دولت مصر طلاهاى اطراف سرداب را به خزانه‏ى مملکت برد و جسد فرعون را با تمام آنچه در اطرافش بود، به موزه‏اى منتقل نمود و هم اکنون کسانى که براى تماشاى آثار حیرت‏انگیز کشور مصر به آن سرزمین مى‏روند، ضمن مشاهده‏ى آن آثار، موزه‏ى فرعون عصر موسى (ع) را نیز مى‏بینند.یکى از شعراى قوى ایران چندین سال قبل به مصر رفته، آن موزه را دیده و با ذوق سرشار خویش، اشعارى آموزنده و عبرت‏انگیز سروده و منظره‏ى داخلى موزه را مجسم ساخته است، و چون محتواى اشعار مایه‏ى تنبه است، براى استفاده‏ى شنوندگان محترم در اینجا نقل مى‏شود:  به مصر رفتم و آثار باستان دیدم      به چشم، آنچه شنیدم به داستان، دیدم 

    بسى چنین و چنان خوانده بودم از تاریخ       چنین فتاد نصیبم که آنچنان دیدم 

    گواه قدرت شاهان آسمان درگاه      بسى هرم ز زمین سر بر آسمان دیدم 

    ز روزگار کهن در حریم الاهرام      نشان روز نو و دولت جوان دیدم 

    گذشته در دل آینده هر چه پنهان است    به مصر از تو چه پنهان که بر عیان دیدم 

    تو کاخ دیدى و من خفتگان در دل خاک    تو نقش قدرت و من نعش ناتوان دیدم 

    تو تخته دیدى و من بخت واژگون از تخت    تو صخره دیدى و من سخره‏ى زمان دیدم 

    تو چشم دیدى و من دیده‏ى حریصان باز     هنوز در طمع ملک جاودان دیدم 

    تو سکه دیدى و من در رواج سکه سکوت     تو حلقه، من به نگین نام بى‏نشان دیدم 

    تو آزمندى فرعون و من نیاز حکیم     تو گنج خسرو و من رنج دیهقان دیدم 

    میان این همه آثار خوب و بد به مثل     دو چیز از بد و از خوب توامان دیدم 

    یکى نشانه‏ى قدرت یکى نشانه‏ى حرص   که بازمانده ز میراث خسروان دیدم 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 12:20 عصر دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(170 )

    قطعا خداوند نمى‏خواهد بندگانش از هدایت به ضلالت گرایش یابند، بلکه این مردم انحراف طلب‏اند که خودشان آزادانه صراط مستقیم را ترک مى‏گویند و در راه کج قدم بر مى‏دارند. وقتى آدمى با اراده و اختیار خود هدایت را ترک گفت و خویشتن را با مقررات ضلالت منطبق نمود، خداوند عمل او را به خود نسبت مى‏دهد . در کتاب مجید، آیه‏ى محکمى است که این آیه‏ى متشابه را تبیین مى‏نماید: 

    فلما زاغوآ ازاغ الله قلوبهم. 

    وقتى بنى‏اسرائیل کجروى را گزیدند، خداوند دلهاى آنان را 

    منحرف نمود. 

    ملاحظه مى‏کنید کجروى از خود مردم آغاز شده است نه از ذات اقدس الهى. قرآن شریف در مورد هوى‏پرستان افراطى که به معرفت فطرى و نداى عقل اعتنا ننموده و خداپرستى را به دست غفلت سپرده‏اند، چنین فرموده است: 

    و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هویه و کان امره فرطا. 

    اطاعت مکن از کسى که ما قلب او را از یاد خود غافل ساختیم. او پیرو هواى نفس خویش گردید و سرانجام کارش به گناه و ناپاکى منتهى شد. 

    این آیه نیز مانند آیه‏ى سابق است. در آغاز یهودیها کجروى را پیش گرفتند و به روش نارواى خود ادامه دادند، آنگاه مشمول ازاغه‏ى تکوینى بارى تعالى گردیدند. در این آیه نیز ابتدا هوى‏پرست از یاد خدا غافل مى‏شود و به هوى‏پرستى گرایش مى‏یابد، آنگاه غفلت تکوینى بارى تعالى به قلب او نفوذ مى‏کند. 

    در آغاز سخن، تذکر داده شد که جمله‏ى دعاى مورد بحث امروز حاوى دو کلمه است: یکى «غفلت» و آن دیگر «ذکر خداوند». از آنچه به عرض رسید، راجع به غفلت و مراتب مختلف آن به قدر کافى توضیح داده شد. اینک کلمه‏ى «ذکر» مورد بحث واقع مى‏شود. 

    الذکر بالکسر له معنیان: احدهما التلفظ بالشیئى و الثانى احضاره فى الذهن بحیث لا یغیب عنه. 

    «ذکر» داراى دو معنى است: اول، تلفظ نمودن و به زبان آوردن چیزى است. دوم، حاضر ساختن چیزى در ذهن به طورى که از 

    صفحه‏ى خاطر غایب نشود. 

    در روایات اولیاى اسلام، کلمه‏ى «ذکر» به هر دو معنى در مورد یاد بارى تعالى آمده است، ولى ذکر قلب بالاتر از ذکر زبان است، زیرا ذکر قلب است که مى‏تواند افراد را به راه طاعت الهى سوق دهد و از معصیت بازدارد. 

    عن ابیعبدالله علیه‏السلام قال: ان من اشد ما فرض الله على خلقه انصافک الناس عن نفسک و مواساتک اخاک المسلم فى مالک و ذکر الله کثیرا. اما انى لا اعنى سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر، و ان کان منه، لکن ذکر الله عند ما احل و حرم، فان کان طاعه عمل بها و ان کان معصیه ترکها. 

    امام صادق (ع) فرمود: از شدیدترین فرایض خداوند بر مردم، یکى انصاف دادن از ناحیه‏ى خودت نسبت به دگران، دوم تعاون برادر مسلم در مالت، و سوم بسیار در یاد خدا بودن. سپس فرمود: مرادم از «یاد خداوند» ذکر به زبان نیست با آنکه به زبان یاد خدا بودن ذکر است، بلکه مرادم از ذکر خداوند در زمینه‏ى حلال و حرام الهى است، اگر چیزى طاعت است، عمل کند و اگر معصیت است، ترک گوید. 

    ذکر قلبى نیز به اعتبار آثار و نتایج مفیدى که از خود به جاى مى‏گذارد، ارزشهاى معنوى متفاوت دارد. مهمترین اثر ذکر قلبى آن است که بتواند انسان را از گناه منصرف کند و سد راه هوى و شهوات نفسانى گردد. 

    قال امیرالمومنین علیه‏السلام: الذکر ذکران: ذکر الله عز و جل عند المصیبه و افضل من ذلک ذکر الله عند ما حرم الله علیک فیکون  حاجزا.

    امیرالمومنین (ع) فرمود: ذکر حضرت بارى تعالى دو قسم است: یکى ذکر خداوند است در موقع مصیبت، و برتر از آن ذکر خداوند است در مورد محرمات الهى که بتواند یاد خدا آدمى را از گناه بازدارد.

    حب مال و علاقه به تکثیر ثروت از جمله امورى است که مى‏تواند در زمینه‏ى تجارت و داد و ستد، آدمى را از مسیر پاکى و درستکارى منحرف کند و به اعمال خائنانه و خلاف انصاف و انسانیت وادار سازد.سودجویى قادر است انسان عاشق مال را از طرفى چنان مجذوب نماید که از اطاعت الهى و اداى فرایض یومیه بازماند، متوجه نشود که وقت نماز رسیده و باید امر الهى را اجابت کند یا اگر متوجه شود، جاذبه‏ى مال نگذارد از جاى برخیزد و به نداى پروردگار لبیک گوید، و از طرف دیگر براى نیل به منافع بیشتر، در انجام معاملات به انواع گناهان از قبیل ربا و خیانت، تقلب و دروغ، اغفال مشترى و قسمتهاى خلاف واقع، احتکار و کم‏فروشى، و دیگر اعمالى از این قبیل دست بزند و راه فساد و تباهى را در پیش گیرد.بازرگانان و پیشه‏ورانى که مومن واقعى هستند و همواره دلشان در یاد خداوند است، از این قبیل خطرات و آلودگیها مصون و محفوظاند، قرآن شریف درباره‏ى اینان فرموده: 

    رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله.

    مردان باایمانى که از خلق و خوى مردانگى برخوردارند، تجارت و داد و ستد، آنان را از یاد خداوند غافل نمى‏نماید و به انحراف 

    گرایش نمى‏یابند، اوامر الهى را اطاعت مى‏کنند و از منهیاتش اجتناب مى‏نمایند و عمر را به پاکدامنى و درستکارى مى‏گذرانند.

    عن على علیه‏السلام قال: من عمر قلبه بدوام الذکر حسنت افعاله فى السر و الجهر.

    على (ع) فرموده: کسى که دل خود را با یاد دائمى خداوند آباد نماید، کارهایش در پنهان و آشکار نیکو خواهد بود.

    خداوند در قرآن شریف به پیمبر گرامى (ص) دستور داده: 

    و اذکر ربک فى نفسک تضرعا و خیفه.

    در اعماق قلبت با حال تذلل و تضرع آمیخته به خوف، در یاد پروردگارت باش.

    گرچه مخاطب آیه، رسول گرامى اسلام (ص) است، ولى این دستور آموزشى است به تمام اهل ایمان، زیرا کسى که در دل خداوند را به یاد دارد، از خلوص واقعى برخوردار است اما ذکر به زبان ممکن است در پاره‏اى از مواقع رنگ ریا به خود بگیرد.علاوه بر این، ذکر قلب است که اعمال بدن را اصلاح مى‏کند و آنها را به مسیر صحیح که مرضى بارى تعالى است هدایت مى‏نماید.جالب آنکه به موجب بعضى از روایات که ذیل این آیه آمده، پاداش ذکر قلب آنقدر بزرگ است که جز ذات اقدس الهى کسى نمى‏داند.

    عن زراره عن احدهما قال: لا یکتب الملک الا ما سمع نفسه و قال الله: و اذکر ربک فى نفسک تضرعا و خیفه.قال لا یعلم ثواب ذلک الذکر فى نفس العبد لعظمته الا الله تعالى.

    زراره که از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بود، 

    از یکى از آن دو امام (ع) حدیث نموده که فرمود: ملک مامور ثبت اعمال مردم نمى‏نویسد مگر آن را که خودش شنیده است و خداوند در قرآن شریف فرموده: «پروردگارت را در دل یاد کن به حال تضرع و ترس».امام (ع) فرمود: عظمت ثواب این ذکر را که بنده در نفس خود انجام داده است، جز خداوند کسى نمى‏داند.

    به یاد حضرت حق بودن در قلب، ضامن حسن اجراى احکام الهى است.کسى که همواره دلش به یاد خداوند باشد و خویشتن را در حضور مقدس او احساس نماید، هرگز فکر مخالفتش را در سر نمى‏پرورد و مطیع بى‏قید و شرط ذات اقدس او خواهد بود.البته این موفقیت عظیم نصیب اولیاى بزرگ الهى است، اما افراد عادى که به خداوند ایمان دارند ولى به یاد دائمى او موفق نیستند، باید مراقبت کنند در مواقعى که مى‏خواهند قدمى بردارند و حقوق دیگران به آن وابستگى دارد، حتما به یاد خدا باشند تا در پناه او از خطا و تضییع حقوق این و آن مصون بمانند.

    عن النبى صلى الله علیه و آله: اذکر الله عند همک اذا هممت و عند لسانک اذا حکمت و عند یدک اذا قسمت.

    رسول اکرم (ص) فرمود: به یاد خداوند باش در کنار تصمیمت وقتى همت مى‏گمارى و در کنار زبانت وقتى حکم مى‏کنى و در کنار دستت موقعى که تقسیم مى‏نمایى.

    نماز در اسلام عبادتى است بزرگ و عامل بسیار موثرى است براى قرب به حضرت بارى تعالى.به موجب روایتى که از امام معصوم (ع) در ذیل آیه‏اى از قرآن شریف آمده است، آن کس که دلش 

    به ذکر دائمى خداوند اشتغال دارد، پیوسته در حال اقامه‏ى نماز است.

    عن محمد بن على الباقر علیهماالسلام قال: لایزال المومن فى صلوه ما کان فى ذکر الله قائما او جالسا او مضطجعا، ان الله تعالى یقول: الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السموات و الارض، ربنا ما خلقت هذا باطلا، سبحانک فقنا عذاب النار.

    امام باقر (ع) فرمود: مومن پیوسته در نماز است مادامى که دلش در یاد حضرت بارى تعالى است، ایستاده باشد یا نشسته یا در حال درازکش.خداوند در قرآن شریف فرموده: آنان که به یاد او هستند در حال قیام و قعود یا موقعى که به پهلو دراز کشیده‏اند، اینان در آفرینش آسمانها و زمین فکر مى‏کنند و مى‏گویند: پروردگارا! این جهان را بیهوده نیافریده‏اى، تو پاک و منزهى، ما را از آتش رهایى بخش.

    کسى که همواره در یاد خداوند است، فکر بد در سر نمى‏پرورد و تحت تاثیر وسوسه‏هاى شیطانى و تلقینهاى خائنانه قرار نمى‏گیرد، او در پرتو ذکر خداوند، ضمیرى روشن و بصیرتى واقع‏بین دارد، هرگز صراط مستقیم الهى را در شئون مختلف زندگى ترک نمى‏گوید.

    عن على علیه‏السلام قال: دوام الذکر ینیر القلب و الفکر.

    على (ع) فرمود: بر اثر ذکر دائمى خداوند، قلب و فکر نورانى و روشن مى‏شود.

    حضرت زین‏العابدین علیه‏السلام در قطعه‏ى دعاى مورد بحث امروز، پس از درخواست صلوات بر حضرت محمد و آلش، به پیشگاه 

    الهى عرض مى‏کند: 

    و نبهنى لذکرک فى اوقات الغفله.

    بار الها! در مواقع غفلت به من آگاهى و بیداردلى عطا فرما که همواره دلم در یاد تو باشد.

    حضرت على بن الحسین علیهماالسلام ضمن سخنان خویش حضرت بارى تعالى را از پاره‏اى صفات تنزیه مى‏نماید.من جمله در دعاى روز فطر و جمعه عرض مى‏کند: 

    لم تکن اناتک عجزا، و لا امهالک و هنا، و لا امساکک غفله.

    بار الها! مکث و درنگ نمودن تو بر اثر عجز نیست، مهلت دادنت ناشى از سستى و وهن نیست، خوددارى و امساکت معلول غفلت نیست، زیرا خداوند از این صفات و همانند اینها منزه است.

    اما بشر، مخلوق حضرت بارى تعالى است و از عوامل گوناگون طبیعى و اجتماعى متاثر مى‏شود.امام سجاد (ع) مى‏خواهد به پیشگاه الهى عرض کند: بار الها! من خواهان دوام ذکر تو هستم، علاقه‏مندم همواره دلم به یاد تو مشغول باشد، ممکن است در مواقعى پاره‏اى از حوادث و رویدادها چند لحظه در ضمیرم اثر بگذارد و از ذکر تو غافلم نماید.بار الها! بر من منت بگذار و در آن اوقات به یاد خودت متوجهم فرما تا هرگز دلم از یاد تو فارغ نگردد و پیوسته از افتخار ذکرت برخوردار باشم.



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 12:19 عصر دوشنبه 87/12/12

    شرح دعای مکارم الاخلاق(169 )

    بسم الله الرحمن الرحیم 

    اللهم صل على محمد و آله، و نبهنى لذکرک فى اوقات الغفله. 

     

    حضرت سیدالساجدین، زین‏العابدین علیه‏السلام، در این قطعه دعا، از پیشگاه الهى مى‏خواهد که بر محمد و آلش درود فرستد. سپس یک درخواست از ذات اقدس الهى مى‏نماید و عرض مى‏کند: بار الها! در مواقع غفلت به من آگاهى و توجه عطا فرما تا همواره به یاد تو باشم. 

    به خواست خداوند توانا، این قسمت از دعاى شریف «مکارم‏الاخلاق» موضوع بحث و سخنرانى امروز است. در جمله‏ى دعاى امام (ع) دو کلمه آمده است که از نظر لغت باید روشن شود، یکى کلمه‏ى «غفلت» است و آن دیگر کلمه‏ى «ذکر». در نیمه‏ى اول سخنرانى پیرامون «غفلت» بحث مى‏شود و در نیمه‏ى دوم سخنرانى مطالبى راجع به «ذکر» تقدیم شنوندگان محترم مى‏گردد. راغب مى‏گوید: 

    «الغفله» سهو یعترى الانسان من قله التحفظ و التیقظ. 

    «غفلت» سهوى است که بر اثر قلت تحفظ و کمى بیداردلى 

    بر انسان غلبه مى‏کند. 

    در قرآن شریف و روایات اولیاى دین کلمه «غفلت» مکرر به کار رفته است، ولى همه‏ى غفلتها از نظر شرع و عقل یکسان نیستند، بعضى از غفلتها در امور دینى و تشریعى یا امور تکوینى و طبیعى روى مى‏دهد و انسان غافل سهوا قدمى برخلاف برمى‏دارد. در این قبیل مواقع، شخصى که بر اثر غفلت، تخلف نموده، نه استحقاق کیفر دارد و نه شایسته‏ى توبیخ است. این سهو، مستند به ساختمان طبیعى است که گاه آدمى دچار آن مى‏گردد. مثلا روزه‏دارى بسیار متدین از اول ماه رمضان به منظور اطاعت از امر الهى قصد روزه نموده و طبق وظیفه‏ى شرعى امساک مى‏کند، اما در یکى از روزها سهوا و بدون اینکه ماه رمضان در خاطرش باشد، غفلت نموده و آب خورده است. روزه‏ى وى با این عمل سهو باطل نمى‏شود و کفاره‏اى به عهده‏اش نمى‏آید. گاه یک فرد بر اثر بیمارى جهاز هاضمه نزد طبیب مى‏رود، او دستورهایى مى‏دهد، از آن جمله مى‏گوید حتما باید از میوه و سبزى خام پرهیز نمایى. مریض دستورهاى پزشک را به کار مى‏بندد، ولى در خلال ایام بیمارى یک بار دچار غفلت مى‏شود و قدرى میوه‏ى خام مى‏خورد. او در این عمل نمى‏خواسته از دستور طبیب معالج سر باز زند، بلکه بر اثر سهو طبیعى مرتکب تخلف گردیده است. ناگفته نماند سهو در انجام عملى، اثر وضعى آن عمل را از بین نمى‏برد، مریضى که به عوارض جهاز هاضمه مبتلاست و به دستور پزشک موظف است از خوردن میوه و سبزى خام اجتناب نماید، اگر سهوا قدرى میوه خورد، اثر بد آن به علت غفلت بیمار زایل نمى‏شود. در شرع اسلام نیز اگر کسى مال دیگرى را سهوا و به طور ناآگاه تلف نماید، چون سوء نیت نداشته، مرتکب گناه نشده است، ولى ضمان آن در جاى خود محفوظ است و باید قیمت آن مال 

    تلف شده را بپردازد. گاهى کلمه‏ى غفلت در روایات به کار برده شده و مقصود، عدم توجه مسلمانان به محاسبه‏ى نفس خویشتن و تسامح در بررسى اعمال روزانه‏اى است که مرتکب شده‏اند. 

    عن على علیه‏السلام قال: من حاسب نفسه ربح، و من غفل عنها خسر. 

    على (ع) فرموده: کسى که حساب نفس خود را برسد، سود مى‏برد و اگر از نفس خود غافل شود، زیان مى‏بیند. 

    و عنه علیه‏السلام قال: دوام الغفله تعمى البصیره. 

    و نیز فرموده است: غفلت همیشگى، چشم بصیرت آدمى را نابینا مى‏کند. 

    از جمله‏ى وظایفى که پیروان اسلام براى خودسازى و اصلاح نفس خویش به عهده دارند، این است که همه روزه با دقت به حساب خود برسند و نیک و بدهاى آن روز را با دقت بررسى نمایند. 

    عن موسى الکاظم علیه‏السلام انه قال: یا هشام! لیس منا من لم یحاسب نفسه فى کل یوم فان عمل حسنه استزاد منه و ان عمل سیئه استغفر الله منه و تاب. 

    حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام به هشام فرموده: از ما نیست کسى که هر روز به حساب نفس خود نرسد، اگر کار خوب انجام داده در افزایش آن بکوشد و اگر مرتکب گناه شده، توبه کند و از پیشگاه بارى تعالى طلب مغفرت نماید. 

    کسانى که در دار دنیا، یعنى جهان تکلیف، زیست مى‏کنند مى‏توانند با اراده و اختیار خویش به حساب خود برسند، حقوق 

    صاحبان حق را بپردازند، از گناهانى که مرتکب شده‏اند استغفار کنند، و با این عمل قطعا بار سنگین قیامتشان سبک مى‏شود و زمینه‏ى نجاتشان فراهم مى‏آید. اولیاى گرامى اسلام با منطقى پدرانه، این مهم را به پیروان خود توصیه نموده‏اند. 

    عن النبى صلى الله علیه و آله قال: حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا وزنوها قبل ان توزنوا. 

    رسول اکرم (ص) فرموده: در دنیا به حساب خود برسید، پیش از آنکه در قیامت به حسابتان برسند. خویشتن را از جهت اعمالى که مرتکب شده‏اید بسنجید، قبل از آنکه مورد سنجش قرار گیرید. 

    اگر در این جهان به حساب خود برسیم، به نفع فرداى خویش قدمى برداشته‏ایم و اگر از محاسبه غافل باشیم تا آنکه مرگ فرارسد، دار تکلیف سپرى مى‏گردد و عوالم بعد از مرگ آغاز مى‏شود، آنجا عمل در کار نیست، فقط عالم حساب است و محکمه‏ى قضاء. 

    عن على علیه‏السلام قال: ان الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل. 

    امروز براى مردم روز عمل است نه روز حساب، و فردا براى آنان روز حساب است نه روز عمل. 

    محمد بن مسلم زهرى از افراد تحصیلکرده و عالم بود. او در عصر حضرت زین‏العابدین (ع) مى‏زیست. بدبختانه مجذوب دستگاه حکومت بنى‏امیه گردید و عمال ظالم حکومت از وجودش به نفع خود و به ضرر اسلام استفاده‏ى بسیار نمودند. حضرت زین‏العابدین (ع) به امید اینکه او را به خود آورد و از غفلتش برهاند، نامه‏ى مفصل و مبسوطى به 

    وى نوشت و در ضمن او را به خطاهایى که مرتکب مى‏شود، آگاهى داد. در آغاز نوشته‏ى خود مرقوم فرمود: 

    فانظر اى رجل تکون غدا اذا وقفت بین یدى الله عز و جل فسالک عن نعمه علیک کیف رعیتها و عن حججه علیک کیف قضیتها و لا تحسبن الله قابلا منک بالتعذیر و لا راضیا منک بالتقصیر. 

    با چشم دل در خودت نظر کن که فرداى قیامت چه شخصى خواهى بود، موقعى که در پیشگاه الهى حاضر مى‏شوى، از نعمتهایى که به تو داده سئوال مى‏کند چگونه رعایت نمودى، از حجتهایى که بر تو دارد سئوال مى‏کند چگونه قضاوت کردى، گمان مبر بارى تعالى از تو عذرى را بپذیرد و با اعتراف به تقصیر از تو راضى گردد. 

    محاسبه‏ى نفس به معناى فروافکندن پرده‏ى غفلت است، محاسبه‏ى نفس به معناى از خوب و بد گفتار و رفتار خویش آگاه شدن است، محاسبه‏ى نفس پرونده‏ى اعمال آدمى را در پیش رویش مى‏گشاید، از گناهان و لغزشهایى که مرتکب شده است آگاهش مى‏سازد و او را وامى‏دارد تا با استغفار از خالق و استرضاى از مخلوق، لکه‏هاى تیره را از صفحه‏ى اعمال خود بزداید و بار مسئولیت خویش را سبک کند. این موفقیت بزرگ نصیب کسانى مى‏شود که محاسبه‏ى نفس را جدى بگیرند و با تصمیم قاطع به تصفیه‏ى حسابها همت گمارند. 

    عن على علیه‏السلام قال: جاهد نفسک و حاسبها محاسبه الشریک شریکه و طالبها بحقوق الله مطالبه الخصم خصمه فان اسعد الناس من انتدب لمحاسبه نفسه. 

    على (ع) فرموده: با نفس خود جهاد کن و حساب او را 

    رسیدگى نما، همانند شریکى که به حساب شریک خود مى‏رسد و حقوق خداوند را آنچنان از وى مطالبه کن که دشمن از دشمن طلب مى‏کند. چه آنکه سعادتمندترین مردم کسى است که پذیراى محاسبه‏ى نفس باشد. 

    ائمه‏ى معصومین علیهم‏السلام از اینکه عده‏ى زیادى از مسلمانان به حساب نفس خود رسیدگى نمى‏کنند و ایام عمر را به غفلت مى‏گذرانند، متاثرند و افسوس مى‏خورند. بعضى از آن بزرگواران در ایام حیات خود مراتب آزردگى خاطر خویشتن را به زبان مى‏آوردند و دعا مى‏کردند که اینان پس از مرگ از عمل خود دچار ندامت نشوند. على (ع) ضمن یکى از خطبه‏هاى خود، چنین فرموده است: 

    فیالها حسره على کل ذى غفله ان یکون عمره علیه حجه و ان تودیه ایامه الى الشقوه. نسال الله سبحانه ان یجعلنا و ایاکم ممن لا تبطره نعمه و لا تقصر به عن طاعه ربه غایه و لا تحل به بعد الموت ندامه و لا کابه. 

    افسوس بر هر انسان غافلى که عمرش بر او حجت باشد و ایام زندگیش بر وى منجر به شقاوت گردد. از پیشگاه خداوند مى‏خواهیم که ما و شما را از کسانى قرار ندهد که نعمت الهى آنان را به کفران و طغیان کشانده، هدف باطلش وى را به تقصیر در طاعت واداشته و بر اثر این اعمال نادرست، پس از مرگ به پشیمانى و اندوه دچار شده است. 

    خلاصه، غفلت از محاسبه‏ى نفس در دار دنیا ممکن است بسیارى از مسلمانان را در روز حساب قیامت با مشکلات بزرگى مواجه 

    نماید و آنان را در معرض عذاب سنگین الهى قرار دهد. غفلت بسیار مهم و خطرناک که موجب کفر به خداوند و عذاب عظیم قیامت مى‏شود، غافل ماندن از آیات الهى و بى‏اعتنایى به دلایل و شواهد توحید است. موقعى که تمام توجه یک انسان به زندگى دنیا و امور مادى معطوف مى‏گردد، خود را فراموش مى‏کند، انسانیت خویش را از یاد مى‏برد، به نداى عقل، به دعوت معرفت فطرى، و به قضاوت عادلانه‏ى وجدان اخلاقى که ودایع الهى و سرمایه‏هاى ارزشمند انسانى هستند بى‏اعتنا مى‏شود، آیات خدا را که راه نیل به توحید است دقت نمى‏کند، و سرانجام این غفلتها موجب کفر او مى‏شود و زمینه‏ى عذاب شدید قیامتش را فراهم مى‏آورد. 

    ان الذین لایرجون لقاءنا و رضوا بالحیوه الدنیا و اطمانوا بها و الذین هم عن آیاتنا غافلون. اولئک ماویهم النار بما کانوا یکسبون. 

    آنانکه به لقاى خداوند و بازگشت به سوى او عقیده ندارند، فقط به زندگى دنیا خشنود و مطمئن‏اند و همچنین کسانى که از آیات الهى غافل‏اند به کیفر اعمالى که مرتکب شده‏اند، جایگاهشان در قیامت، آتش دوزخ خواهد بود. 

    خداوند در قرآن شریف از بعضى غفلتهاى گمراه کننده‏ى مردم نام برده و آنها را به خود منتسب نموده است. براى آنکه از این آیات و دیگر آیاتى راجع به هدایت و ضلالت برداشت جبر نشود، در اینجا به مناسبت بحث غفلت، پس از ذکر مقدمه‏اى، نکته‏ى انتساب آن غفلتها به خداوند توضیح داده مى‏شود. 

    مالک واقعى تمام موجودات عوالم هستى، آفریدگار جهان 

    است و همچنین مالک واقعى تمام قوانین و سنن تکوینى که بر نظام جهان حکومت مى‏کند، ذات اقدس الهى است. این خداوند است که از طرفى محتویات کره‏ى زمین را مسخر و مقهور انسان ساخته تا از آنها بهره‏بردارى کند و از طرف دیگر قوانین و سنن مربوط به آنها را نیز مسخر انسان ساخته تا با هوش و استعداد خویش از آن قوانین به نفع خود استفاده نماید و این هر دو امر در دو آیه از قرآن شریف آمده است: 

    الله الذى سخر لکم البحر لتجرى الفلک فیه بامره. 

    خداوند است که دریا را مقهور و مطیع شما ساخته تا کشتى به فرمانش در آن حرکت کند. 

    و سخر لکم الفلک لتجرى فى البحر بامره. 

    خداوند است که کشتى را مسخر و مقهور شما ساخته تا به امر او دریا را بپیماید. 

    اگر کسى سئوال کند: دریا از آفریده‏هاى بارى تعالى است و خداوند آن را به گونه‏اى خلق فرموده که مسخر و مطیع بشر باشد و مردم بتوانند در آن کشتى برانند، اما کشتى ساخته و پرداخته‏ى مهندس است، چرا خداوند تسخیر آن را همانند تسخیر دریا به خود منتسب نموده است؟ پاسخ این پرسش آن است که آفریدگار جهان از طرفى در زمین قوه‏ى جاذبه قرار داده که هر جسمى در جو آن واقع شود، به خود جذب کند و از طرف دیگر قوانین و مقررات خاصى براى دریا وضع نموده که اگر مهندسى با در نظر گرفتن آن قوانین، کشتى بسازد و مصنوع خود را با آن مقررات تکوینى تطبیق دهد، جاذبه‏ى زمین نتواند آن را به خود جذب کند و به عمق دریا فرو برد. بنابراین، حرکت کشتى در اقیانوس 

    مستند به قوانین تکوینى بارى تعالى است. از این رو، خداوند تسخیر کشتى را در دریا به نفع انسانها مستند به خود نموده است. ایمان آوردن و کافر شدن مردم در اختیار خود مردم است همانطور که ساختن کشتى مستند به عمل مهندس است . اینکه خداوند در قرآن شریف مکرر هدایت و ضلالت انسانها را مستند به مشیت خود نموده، همانند تسخیر کشتى در بحر پیمایى است که به خود نسبت داده است. بشر طبعا حس کاوش دارد، مى‏خواهد بداند بنیانگذار عالم کیست. خداوند، عقل را که راهنماى واقع‏بین است به وى اعطا نموده تا با نور او راه را از بیراهه بشناسد. آدمى به جستجو مى‏رود، متوجه مى‏شود عده‏اى مى‏گویند جهان پدیده‏اى است طبیعى و به طور تصادف و اتفاق به وجود آمده است. این سخن را به عقل عرضه مى‏کند و نظر مى‏خواهد. عقل مى‏گوید: جهان و تمام محتویات آن بر اساس محاسبه‏ى علمى و طرح حکیمانه‏اى ایجاد شده‏اند و محال است که طبیعت کور و بى‏شعور بتواند چنین نظام حکیمانه‏اى را به وجود آورد. قطعا آفریدگار جهان خالقى است عالم و قادر و حکیم، او با اراده‏ى تواناى خود این جهان را خلق نموده و نظام منظمى را بر آن حاکم ساخته است. پس آن کس که ایمان آورده، خویشتن را با موازین عقل که به منزله‏ى قانون تکوینى بارى تعالى است منطبق نموده و آن کس که به کفر گرایش یافته، از انطباق خود با قضاوت عقل، که حجت بارى تعالى است، سر باز زده است و این هر دو قسمت در یک آیه از قرآن شریف آمده است: 

    و ما کان لنفس ان تومن الا باذن الله و یجعل الرجس على الذین لا یعقلون. 

    هیچ یک از نفوس بشر جز به اذن خداوند ایمان نمى‏آورد و پلیدى کفر براى کسانى است که عقل خود را به کار نمى‏بندد و از نیروى خرد بهره نمى‏گیرند. 

    در این آیه، در مقابل اذن خداوند، به کار نگرفتن عقل آمده است و این بدان معنى است که هر کس روش خود را با عقل، که حجت الهى است، منطبق کند به اذن تکوینى خداوند ایمان مى‏آورد و هر کس به نداى عقل اعتنا نکند و از هدایتش پیروى ننماید، جعل تکوینى بارى تعالى درباره‏ى وى پلیدى نفس و کفر و بى‏ایمانى خواهد بود. استناد ایمان و کفر مردم به مشیت بارى تعالى که در قرآن شریف مکرر آمده، بدین معنى است و این خود حاکى از آزادى کامل بشر در قبول ایمان یا قبول کفر است. قرآن کریم از زبان اهل ایمان مى‏گوید: ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا. 

    بار الها! پس از آنکه به صراط مستقیم هدایتمان فرمودى، دلهاى ما را به کجروى و انحراف سوق مده. 



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: تنزیل نور

    نوشته های دیگران ( )

    <      1   2   3   4   5   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    35
    :: بازدید دیروز ::
    15
    :: کل بازدیدها ::
    186054

    :: درباره من ::

    تنزیل نور

    تنزیل نور
    دراین وبلاگ مطالبی در مورد قران ،دین اسلام وائمه اطهار(ع) ارائه خواهد شد.

    :: لینک به وبلاگ ::

    تنزیل نور

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: دسته بندی یادداشت ها::

    تفسیر[2] . ابن غضائرى[2] . ابو الحسن[2] . امام حسن عسگری علیه السلام[2] . شعرانی[2] . شیخ صدوق[2] . مجمع البیان[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شرح دعای مکارم الاخلاق[2] . شعبان . آشتی . محدث نوری . محمد تقی فلسفی . مشایخ . مظلوم . مقاوم . مولامان و صاحبمان . نعمات . شکر . صاحب الزمان . صبر وفرج . صله رحم . صهیونیست . غزه . فضیلت ماه‏های سه گانه . قدر شناسی . گذشت . متن . متن رساله حقوق امام سجاد (ع) . امام رضا . امام سجاد (ع) . انقلاب . بستگان . ترجمه . اختلاف . الطاف خدا . الْمُحَرِّفینَ . ثنای الهی . جمعه . حدیث . حدیث پیامبر(ص) . حضرت بقیةاللَّه . حق آزاد کننده و آزاد شده . حق اذانگو . حق الله . حق اندرزخواه و اندرزگو . حق بدهکار . حق برادر . حق پا . حق پیشنماز . حق پیشوا . حق چشم . حق دارایى . حق دانش آموز . حق رعیت . حق زبان . حق زکات . حق زیردست . حق سائل ومسؤول . حق سالخورده وخردسال . حق شریک . حق شکم . حق طرفت که بر تو ادعایىدارد . حق طرفت که تو براوادعایى دارى . حق عورت . حق فرزند . حق قربانى‏ . حق کافران . حق گوش . حق مادر . حق مشورت کننده و شونده . حق ندیم . حق نمازوروزه‏ . حق نیکى کننده . حق همسایه‏ . حق همکیش . حق همنشین . حمد . خطبه غدیر . دست کاری . دعاى مکارم الاخلاق . دعای مکارم الاخلاق . رجب . رساله حقوق . رمضان . رهبرمعظم انقلاب . سیار . شب .

    :: آرشیو ::

    پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
    دوازده معصوم علیهم السلام
    آذر 1387
    دی 1387

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::